Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
to raise the v
توری یانقاب ازروی برداشتن
Other Matches
the drop the veil
توری یانقاب خودراپایین انداختن
pick up
<idiom>
برداشتن چیزی ازروی زمین
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
transcribing
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribe
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribed
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
transcribes
استنساخ کردن رونوشت برداشتن سواد برداشتن
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
filter
توری
filters
توری
lace
توری
laces
توری
grating
توری
gratings
توری
grids
توری
lacing
توری
net
توری
nets
توری
nett
توری
grid
توری
mesh
توری
hairnet
توری سر
meshing
توری
hairnets
توری سر
meshes
توری
mantle burner
چراغ توری
mantle lamp
چراغ توری
meat safe
قفسه توری
mesh connection
اتصال توری
netting
توری دوزی
meshwork
توری بافی
ruche
پارچه توری
brass screen
توری برنجی
mantles
توری چراغ
jet blast deflector
توری محافظ
mantles
کلاه توری
control grid
توری کنترل
diffraction grating
توری پراش
imitation lace
توری نما
imitation lace
توری بدل
incandescent mantle
توری چراغ
mantle
توری چراغ
Flugelaltar
توری کاری
lantern
چراغ توری
lanterns
چراغ توری
fancywork
توری دوزی
mantle
کلاه توری
networks
شبکه توری
network
شبکه توری
lattice
توری منظم
wire gauze
توری سیمی
reflection grating
توری بازتاب
scramble net
پله توری
ruching
پارچه توری
screen grid
توری غربال
lattices
توری منظم
flashback screen
توری مانع شعله
tat
حاشیه توری گذاشتن
tat
توری حاشیه بافتن
fan tracery
طاق توری کاری
gauze
نوعی بافت توری
tatting
توری حاشیه لباس
star thistle
قنطوریون ستارهای گل توری
drawnwork
حاشیه توری پارچه
Lattice
[order]
توری
[ترتیب]
[ریاضی]
wire netting
بافت توری سیمی
metal gauze
بافت توری فلزی
macrame knot
گره توری بافی
guipure
پارچه توری گلدار
lattice network
شبکه توری منظم
gauze brush
زغال توری شکل
wracks
توری مشبک اشغال گیر
wracked
توری مشبک اشغال گیر
tat
دارای حاشیه توری کردن
trampolines
توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
penicillate
دارای شبکه توری فریف
picot
حلقه زینتی توری بافی
racks
توری مشبک اشغال گیر
macrame
توری ضخیم و ریشه دار
trampoline
توری که در اکروبات از ان استفاده میکنند
bobbinet
نوعی توری نخی یا ابریشمی
tiffany
پارچه توری ابریشمی نازک
rack
توری مشبک اشغال گیر
racked
توری مشبک اشغال گیر
caul
نوعی روسری مشبک توری
filet
توری دارای اشکال مربع
goffer
اهنی که باان توری راچین میدهند
screen
تور سیمی پنجره توری دار
screens
تور سیمی پنجره توری دار
screened
تور سیمی پنجره توری دار
screening, screenings
تور سیمی پنجره توری دار
lattic-moulding
[ابزار بند مشبک یا توری مانند]
live bag
توری که ماهی را در زیر اب زنده نگهمیدارد
grillage
زمینه و طرح مشبک توری و غیره
ruching
یقه باریک توری وحاشیه دار زنانه
ruche
یقه باریک توری وحاشیه دار زنانه
mechlin
توری فریف مخصوص کلاه وتوری دوزی
mignonette
یکجور توری فریف سبز مایل به سفید
racking
تمیز کردن شبکه توری اشغال گیر
batting cage
حصار توری برای تمرین بیس بال
centaury
گیاه سن توری که از ریشه آن رنگینه زرد به دست می آید
decoying
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
tulle
پارچه توری ابریشمی نازک مخصوص روسری ولباس زنانه
decoys
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoyed
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
decoy
طعمه یا دام یا توری برای گرفتن اردک و مرغان دیگر
jobot
توری یا چین چینی که برای ارایش درسینه بند زنانه میگذارند
bolster
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolstered
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
bolsters
کیسه یا توری حاوی سنگ شکسته که برای کنترل فرسایش بکار میرود
from
ازروی
by i
ازروی ندانستگی
blunderingly
ازروی اشتباه
by the book
ازروی کتاب
irritably
ازروی تندی
contextually
ازروی قراین
constrainedly
ازروی اجبار
considerately
ازروی ملاحظه
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
circumspectly
ازروی احتیاط
contumaciously
ازروی سرکشی
blamelessly
ازروی بی گناهی
brotherly
ازروی دوستی
pessimistically
ازروی بد بینی
flippantly
ازروی سبکی
empirically
ازروی شارلاتانی
joyfully
ازروی خوشحالی
rakishly
ازروی هرزگی
puerilely
ازروی بچگی
childishly
ازروی بچگی
inadequately
ازروی بی کفایتی
inefficiently
ازروی بی کفایتی
basely
ازروی پستی
irritably
ازروی تندمزاجی
antagonistically
ازروی رقابت
stupidly
ازروی نادانی
inquisitively
ازروی کنجکاوی
courageously
ازروی جرات
glaringly
ازروی خودنمائی
inefficiently
ازروی بی عرضگی
subtly
ازروی زیرکی
corruptly
ازروی تباهی
to get off
برخاستن ازروی
insesately
ازروی بیحسی
inexactly
ازروی بی دقتی
indelicately
ازروی بی نزاکتی
indecisively
ازروی دو دلی
indecently
ازروی بی شرمی
incontinently
ازروی بی عفتی
inconstantly
ازروی بی ثباتی
in the abstract
ازروی تجرید
immorally
از ازروی بد اخلاقی
illy
ازروی بد خواهی
ill naturedly
ازروی بد خویی
ill humouredness
ازروی بد خلقی
ill humouredly
ازروی بدخلقی
ill humouredly
ازروی بد خویی
insesately
ازروی بی عاطفگی
irefully
ازروی تندی
submissively
ازروی فروتنی
purposelessly
ازروی بی مقصودی
profligately
ازروی هرزگی
politicly
ازروی مصلحت
querulousy
ازروی کج خلقی
pettishly
ازروی کج خلقی
perfidiously
ازروی خیانت
open mindldly
ازروی بی تعصبی
obedienlv
ازروی فرمانبرداری
mystically
ازروی تصوف
muddily
ازروی گیجی
irreverently
ازروی بی حرمتی
irresolutely
ازروی بی تصمیمی
irreligiously
ازروی بی دینی
hurry skurry
ازروی دستپاچگی
hurry scurry
ازروی دستپاچگی
heretically
ازروی فسادعقیده
enterprisingly
ازروی توکل
emulously
ازروی هم چشمی
egotistically
ازروی خودبینی
doubliy
ازروی تزویر
dizzily
ازروی گیجی
distastefully
ازروی بی رغبتی
dissolutely
ازروی هرزگی
disobilgingly
ازروی نامهربانی
disingenuously
ازروی تزویر
dishonorable
ازروی بی شرمی
disgustedly
ازروی بیزاری
discursively
ازروی استدلال
discontentedly
ازروی نارضایتی
deridingly
ازروی ریشخند
equivocally
ازروی ایهام
evadingly
ازروی تجاهل
headily
ازروی خودسری
glozingly
ازروی مداهنه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com