English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
English Persian
put up <idiom> توسعه پول یا چیزی که احتیاج است
Other Matches
cry out for <idiom> شدیدا به چیزی احتیاج داشتن
enhance در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhancing در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhances در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
enhanced در یک IBM PC توسعه EMS روش استاندارد توسعه حافظه اصلی در PC
developments رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
development رشد و توسعه اقتصادی ارایش دادن زمین توسعه وضعیت
characteristics of underdeveloping مشخصات کشورهای در حال توسعه ویژگیهای توسعه نیافتگی
expanding توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expands توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
expand توسعه دادن و افزایش دادن حجم یا مقدار چیزی
international development association مجمع بین المللی توسعه مجمعی است وابسته به بانک جهانی که به منظور کمک به کشورهای توسعه نیافته ایجاد شده است
outreach توسعه یافتن توسعه
lacked احتیاج
lack احتیاج
necessitousness احتیاج
lacks احتیاج
requirement احتیاج
neediness احتیاج
necessity احتیاج
needing احتیاج
penury احتیاج
want احتیاج
demand احتیاج
need احتیاج
need احتیاج
needed احتیاج
demands نیاز احتیاج
demand نیاز احتیاج
redundant مازاد بر احتیاج
lackvt احتیاج داشتن
demanded نیاز احتیاج
superimposed مازاد بر احتیاج
requisite لازمه احتیاج
requirement تقاضا احتیاج
u. need احتیاج مبرم
overplus بیش از احتیاج
urgent need احتیاج مبرم
answered جواب احتیاج را دادن
to be in great request زیادمورد احتیاج بودن
need نیازمندی در احتیاج داشتن
needed نیازمندی در احتیاج داشتن
answers جواب احتیاج را دادن
answering جواب احتیاج را دادن
answer جواب احتیاج را دادن
needing نیازمندی در احتیاج داشتن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
you're telling me <idiom> احتیاج نیست به من بگی
needle point to say احتیاج بگفتن نیست
serve رفع کردن براوردن احتیاج
need نیازمندی احتیاج لازم داشتن
i heed your help به مساعدت شما احتیاج دارم
needing نیازمندی احتیاج لازم داشتن
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
nonverbal بدون احتیاج باستفاده از زبان
featherbed بیش ازمیزان احتیاج کارمندگرفتن
needed نیازمندی احتیاج لازم داشتن
serves رفع کردن براوردن احتیاج
to be in great request مورد احتیاج زیاد بودن
served رفع کردن براوردن احتیاج
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
turn one's back on <idiom> کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
spoin bank محل نگهداری وسایل مازاد بر احتیاج
ten year device وسیله ای که هر ده سال یک بار احتیاج به سرویس دارد
four freedoms دین رهایی از احتیاج و بالاخره ازادی از ترس
labour intensive industry صنعتی که به نیروی انسانی زیادی احتیاج دارد
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
functionalism عقیده بر اینکه شکل وساختمان بایستی منطبق با احتیاج باشد اعتقادباستفاده عملی از شغل وپیشه
satelloid ماهوارهای که مدار گردش ان داخل اتمسفر سیارهای بوده و بنابراین احتیاج به تراست پیوسته یا متناوب دارد
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
we are want of money ما نیازمند پول هستیم به پول احتیاج داریم
increment توسعه
enlargements توسعه
enlarged توسعه
promotion توسعه
enlarges توسعه
enlarging توسعه
promotions توسعه
expansion توسعه
stop go policy توسعه
increments توسعه
development توسعه
developments توسعه
enlargement توسعه
enlarge توسعه
upgrowth توسعه
spreads توسعه
spread توسعه
extensions توسعه
extension توسعه
outspread توسعه
delelopment توسعه
amplification توسعه
urban renewal توسعه شهری
to open out توسعه دادن
enlarge توسعه دادن
enlarged توسعه دادن
underdevelopment توسعه نیافتگی
expansion گسترش توسعه
extendable توسعه پذیر
develops توسعه دادن
develop توسعه دادن
monetary expansion توسعه پولی
uneven development توسعه نامتوازن
promotes توسعه دادن
promoted توسعه دادن
enlarges توسعه دادن
open out توسعه دادن
promote توسعه دادن
extend توسعه دادن
enriches توسعه دادن
extends توسعه دادن
research and development تحقیق و توسعه
rural development توسعه روستائی
self development توسعه نفس
social development توسعه اجتماعی
under development دردست توسعه
amplification توسعه تقویت
enriching توسعه دادن
boom توسعه عظیم
regional development توسعه ناحیهای
enlarging توسعه دادن
path of expansion مسیر توسعه
extending توسعه دادن
pattern of development الگوی توسعه
phasess of development مراحل توسعه
enrich توسعه دادن
pole of development قطب توسعه
progation توسعه تکثیر
regional development توسعه منطقهای
technical development توسعه فنی
expansive متمایل به توسعه
increases توسعه دادن
booming توسعه عظیم
development tools ابزار توسعه
booming توسعه یافتن
economic development توسعه اقتصادی
booms توسعه عظیم
booms توسعه یافتن
exepandable قابل توسعه
development policy سیاست توسعه
expandability قابلیت توسعه
expanded , capacity توسعه فرفیت
expandsionism توسعه طلبی
export promotion توسعه صادرات
to unfold توسعه دادن
boomed توسعه یافتن
boomed توسعه عظیم
development plan برنامه توسعه
increased توسعه دادن
underdeveloped توسعه نیافته
promoting توسعه دادن
increase توسعه دادن
anti development policy سیاست ضد توسعه
spread توسعه دادن
spreads توسعه دادن
combat development توسعه رزمی
cultural development توسعه فرهنگی
boom توسعه یافتن
developement توسعه دادن
development bank بانک توسعه
internal development توسعه داخلی
development time زمان توسعه
extensible توسعه پذیر
extensibility توسعه پذیری
increscent زیادی توسعه
historical development توسعه تاریخی
expansionist توسعه طلبی
expanses بسط و توسعه
expanse بسط و توسعه
expansionism توسعه طلبی
inextension عدم امتداد یا توسعه
corrosive attack اغاز و توسعه خورندگی
desired rate of development نرخ مطلوب توسعه
developed contries ممالک توسعه یافته
top down development توسعه از بالا به پایین
developing countries کشورهای در حال توسعه
class improvement plan طرح توسعه ناو
to develop [into] توسعه دادن وضعیت [به]
develops توسعه دادن اشکارکردن
develop توسعه دادن اشکارکردن
underdeveloped nations ملل توسعه نیافته
underdeveloped countries کشورهای توسعه نیافته
underdeveloped area منطقه توسعه نیافته
microcomputer development system سیستم توسعه ریزکامپیوتر
regress برگشت [به حالت کم توسعه]
to grow [into] توسعه دادن وضعیت [به]
characteristics of underdevelopment ویژگیهای توسعه نیافتگی
step backwards برگشت [به حالت کم توسعه]
regression بازگشت [به حالت کم توسعه]
step backwards بازگشت [به حالت کم توسعه]
extensible language زبان توسعه پذیر
extendible قابل توسعه کش دار
research and development تحقیق و توسعه یا بهبودوسایل
extended memory حافظه توسعه یافته
extended precision دقت توسعه یافته
program development tools ابزار توسعه برنامه
regress بازگشت [به حالت کم توسعه]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com