Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 122 (7 milliseconds)
English
Persian
appeal to arbitration
توسل به داوری
Other Matches
appeals
توسل
appealed
توسل
appeal
توسل
recourse
وسیله توسل
fear appeal
توسل به ترس
threat appeal
توسل به تهدید
documentation
توسل بمدارک واسناد
to betake oneself
توسل کردن دست زدن
to have recourse to a person
بکسی توسل جستن یامتوسل شدن
ara
محراب کلیسا
[در خانه های شخصی برای توسل به خدا]
vital necessity
پدیدهای که دولتها با توسل به ان بسیاری از اعمال غیر منطقی یا نامشروع یا تجاوزکارانه خود را توجیه می کنند
judgements
داوری
judgments
داوری
justiceship
داوری
adjudication
داوری
umpirage
داوری
judgement
داوری
arbitration
داوری
misjudges
بد داوری کردن
judges
داوری کردن
misjudging
بد داوری کردن
misjudge
بد داوری کردن
misjudged
بد داوری کردن
judged
داوری کردن
judge
داوری کردن
judging
داوری کردن
arbitrating
داوری کردن
frame of reference
چهارچوب داوری
judgment
داوری دادرسی
judgement day
روز داوری
jurisdiction clause
شرط داوری
the great inquest
روز داوری
umpire
حکمیت داوری
umpireship
داوری حکمیت
value judgment
داوری ارزشی
vermifuge
داوری ضد کرم
d. of judgment
روز داوری
arbitration committee
کمیته داوری
arbitration clause
شرط داوری
arbitration award
رای داوری
frames of reference
چهارچوب داوری
tribunal of arbitration
دیوان داوری
ad hoc arbitration
داوری موردی
agreement of arbitration
قرارداد داوری
arbitrable
قابل داوری
arbitrage
داوری کردن
arbitral award
رای داوری
arbitral tribunal
دیوان داوری
infatuated
دارای داوری بد
arbitrates
داوری کردن
umpires
داوری کردن
arbiters
داوری کردن
umpire
داوری کردن
judgments
دادرسی داوری
judgements
دادرسی داوری
judgement
دادرسی داوری
referees
داوری کردن
umpired
حکمیت داوری
umpired
داوری کردن
refereed
داوری کردن
referee
داوری کردن
umpiring
داوری کردن
umpires
حکمیت داوری
arbiter
داوری کردن
prejudices
پیش داوری
adjudicates
داوری کردن
adjudicated
داوری کردن
umpiring
حکمیت داوری
arbitrate
داوری کردن
adjudicating
داوری کردن
arbitrated
داوری کردن
refereeing
داوری کردن
adjudge
داوری کردن
prejudice
پیش داوری
adjudicate
داوری کردن
awarding
حکم هیات داوری
awarded
حکم هیات داوری
to hold the scales even
عادلانه داوری کردن
you do me injustice
در حق من درست داوری نمیکنید
he judged impartially
بیطرفانه داوری کرد
arbitration agreement
موافقت نامه داوری
awards
حکم هیات داوری
umpire
داوری عملیات بازرس
minaei
از اصطلاحات داوری کاراته
reference
ارجاع امر به داوری
to put to the issue
در معرض داوری گذاشتن
references
ارجاع امر به داوری
umpired
داوری عملیات بازرس
umpires
داوری عملیات بازرس
prejudged
پیش داوری کردن
prejudge
پیش داوری کردن
arbitrates
به داوری ارجاع کردن
decision
حکم دادگاه داوری
prejudges
پیش داوری کردن
decisions
حکم دادگاه داوری
award
حکم هیات داوری
arbitrate
به داوری ارجاع کردن
judicial
قطعی داوری کننده
arbitrating
به داوری ارجاع کردن
umpiring
داوری عملیات بازرس
arbitrated
به داوری ارجاع کردن
prejudging
پیش داوری کردن
judges
داوری کردن فتوی دادن
judged
داوری کردن فتوی دادن
judge
داوری کردن فتوی دادن
judging
داوری کردن فتوی دادن
submission
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
coram non judice
درپیش کسی که صلاحیت داوری ندارد
which diffrence shall be settled only by
..... و این اختلاف هم ازطریق داوری حل خواهد شد
permanent court of international arbitra
دیوان دایمی داوری بین المللی
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
militarism
روح سربازی یا نظامی گری نظامی گری توسل به قدرت نظامی
adjudged
داوری کردن محکوم کردن
doomsday
روز قیامت روز داوری
petty jury
هیئت داوری هیئت قضات
adjudging
داوری کردن محکوم کردن
adjudges
داوری کردن محکوم کردن
judging
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judges
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judge
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
judged
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com