English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (8 milliseconds)
English Persian
job description توصیف شغلی
Other Matches
narration توصیف
shading توصیف
descriptions توصیف
description توصیف
qualification توصیف
descriptor توصیف گر
delineation توصیف
self explaining بی نیاز از توصیف
descriptions توصیف تشریح
false description توصیف غلط
describable قابل توصیف
qalified توصیف شده
self-explanatory بی نیاز از توصیف
indefinable توصیف نشدنی
recommendable قابل توصیف
characterization توصیف شخصیت
data descriptor توصیف گر داده ها
delineator توصیف کننده
indefinably توصیف نشدنی
description توصیف تشریح
characterises توصیف کردن
qualifies توصیف کردن
characterize توصیف کردن
qualifiers توصیف کننده
qualifier توصیف کننده
characterising توصیف کردن
characterized توصیف کردن
characterizes توصیف کردن
qualify توصیف کردن
self explanatory بی نیاز از توصیف
characterizing توصیف کردن
characterised توصیف کردن
indescribable توصیف ناپذیر نامعلوم
task state descriptor توصیف گر حالت کار
unutterably غیر قابل توصیف
characterization توصیف صفات اختصاصی
unutterable غیر قابل توصیف
inoccupation بی شغلی
occupational شغلی
vocational شغلی
termless بی پایان غیر قابل توصیف
illusionism نگارش یا توصیف منافر وهمی
unspeakable توصیف ناپذیر غیرقابل بیان
task state descriptor توصیف کننده وضعیت وفیفه
occupational family گروه شغلی
trade tests ازمونهای شغلی
job specification مشخصات شغلی
vocational maladjustment ناسازگاری شغلی
job training اموزش شغلی
job security امنیت شغلی
job satisfaction رضایت شغلی
vocational guidance راهنمایی شغلی
job evaluation ارزشیابی شغلی
job specification ویژگیهای شغلی
vocational counseling مشاوره شغلی
occupational test ازمون شغلی
vocational selection گزینش شغلی
occupational interests رغبتهای شغلی
occupational mobility تحرک شغلی
occupational psychology روانشناسی شغلی
vocational adjustment سازگاری شغلی
occupational stability ثبات شغلی
occupational aptitude استعداد شغلی
job enlargement گسترش شغلی
job elements عناصر شغلی
occupational hazards سانحه شغلی
occupational hazard صدمه شغلی
occupational hazard سانحه شغلی
fringe benefit مزایای شغلی
occupational hazards صدمه شغلی
job analysis تحلیل شغلی
dead-end job شغلی بی آینده
duty position محل شغلی
ineffable شخص غیر قابل توصیف نگفتنی
zoography علم توصیف جانوران وخوی انان
But not just any job . ولی البته نه هر شغلی
vocational aptitude test ازمون استعداد شغلی
to accept a job کاری [شغلی] را پذیرفتن
vocational rehabilitation توان بخشی شغلی
vacancy موقعیت شغلی آزاد
vocational interest blank پرسشنامه علائق شغلی
to follow a profession شغلی راپیشه کردن
dictionary of occupational titles واژگان عنوانهای شغلی
job پست شغلی و کار
runners اداره کننده شغلی
job classification طبقه بندی شغلی
job description شرح وفایف شغلی
runner اداره کننده شغلی
military occupational speciality تخصص شغلی نظامی
occupational hierarchy سلسله مراتب شغلی
professional liability insurance بیمه تعهدات شغلی
jobs پست شغلی و کار
Religion was portrayed in a negative way. دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
indescribably چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
entry group واجدین شرایط تخصصی شغلی
test protectors بازرس ازمایشات کارایی شغلی
to promote somebody به کسی در شغلی درجه دادن
to upgrade somebody به کسی در شغلی درجه دادن
svib رغبت سنج شغلی استرانگ
strong vocational interest blank رغبت سنج شغلی استرانگ
kuder occupational interest survey رغبت سنج شغلی کودر
tied down <idiom> مسئولیت شغلی یا خانوادگی داشتن
sinecures هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
sinecure هر شغلی که متضمن مسئولیت مهمی نباشد
test examiner مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
ccitt v. در ارتباطات داده سری ای ازاستانداردها است که خصوصیات رابط را توصیف میکند
electrographic architecture [واژه ای که توسط تام ولف برای توصیف ساختار تبلیغات الکتریکی به آمریکا آمد.]
Sophrosyne وضعیت سالم ذهن توصیف شده با خویشتنداری اعتدال و آگاهی عمیق از نفس حقیقی که به شادی واقعی منجر میشود
The documentary tries to be truthful to the events. این فیلم مستند تلاش می کند صادقانه رویدادها را توصیف کند.
frictional unemployment اطلاعات ناقص مربوط به فرصتهای شغلی و عدم توانائی اقتصاددر تطابق دادن هر چه سریعتر افراد با مشاغل میباشد
to pull off something [contract, job etc.] چیزی را تهیه کردن [تامین کردن] [شغلی یا قراردادی]
proficiency rating طبقه بندی بر حسب پایه مهارت یا مهارت شغلی
unaccountable غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountably غیر مسئول غیر قابل توصیف
fringe benefits مزایای شغلی غیر نقدی مزایای فرعی
occupational disease امراض شغلی [نظیر بیماری های برونشیت در رنگرزان و بافندگان، پوکی استخوان، خمیدگی ستون مهره ها در بافندگان، ضعف چشم و غیره]
portrayed توصیف کردن مجسم کردن
describing توصیف کردن وصف کردن
describes توصیف کردن وصف کردن
described توصیف کردن وصف کردن
describe توصیف کردن وصف کردن
portraying توصیف کردن مجسم کردن
portray توصیف کردن مجسم کردن
portrays توصیف کردن مجسم کردن
dictatorship of proletariat اصطلاحی است که بوسیله کارل مارکس برای توصیف مرحلهای از سوسیالیسم بکار برده شد .در این مرحله طبقه بورژوا یا سرمایه داران قدرت را از دست می دهند و کارگران قدرت را دراختیار می گیرند .
historic character [شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com