English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (9 milliseconds)
English Persian
poniter توصیه مفید
Other Matches
recommends سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommend سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
reference توصیه
reference توصیه
references توصیه
recommendation توصیه
recommendations توصیه
commendation توصیه
counsels توصیه کردن
recommending توصیه کردن
recommend توصیه کردن
recommends توصیه کردن
counsel توصیه کردن
counselled توصیه کردن
counselling توصیه کردن
advise توصیه دادن
letter of reference توصیه نامه
counseled توصیه کردن
recommendatory توصیه امیز
Letter of recommendation. توصیه نامه
discommend توصیه نکردن
letter of recommendation توصیه نامه
advisable قابل توصیه
recommit توصیه کردن
advising اگاهانیدن توصیه دادن
He advised (urged) me to go. به من توصیه کرد که بروم
On my doctors advice. بنا به توصیه پزشکم
swear by جدا توصیه کردن
advises اگاهانیدن توصیه دادن
I bought it on the recommendation of a friend. طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
You have been recommended to us. توصیه شما رابه ما کرده اند
blurb تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody. سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
recommended retail price قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
What advice would you give to someone starting up in business? چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
remedial مفید
fruitful مفید
profitable مفید
well off مفید
helpful <adj.> مفید
precise مفید
beneficial <adj.> مفید
benefactress مفید
applicatory <adj.> مفید
utilitarian [useful] <adj.> مفید
valuable <adj.> مفید
appropriate [for an occasion] <adj.> مفید
convenient <adj.> مفید
functional <adj.> مفید
practicable <adj.> مفید
practical <adj.> مفید
proper <adj.> مفید
purpose-built <adj.> مفید
purposive <adj.> مفید
purposeful <adj.> مفید
suitable <adj.> مفید
utile [archaic] [useful] <adj.> مفید
gainful مفید
serviceable <adj.> مفید
useful <adj.> مفید
effect مفید
effected مفید
advantageous <adj.> مفید
significance مفید
handy <adj.> مفید
expedient <adj.> مفید
effecting مفید
handy [useful] <adj.> مفید
effective مفید
useable storage ذخیره مفید
utilizable discharge بده مفید
utility program برنامه مفید
utility function تابع مفید
useful life عمر مفید
salubrity مفید بودن
service load بار مفید
useful load بار مفید
beneficially <adv.> بطور مفید
serviceably <adv.> بطور مفید
useful work کار مفید
useful power توان مفید
useful power قدرت مفید
useful load فرفیت مفید
advantageously بطور مفید
available magnification بزرگنمایی مفید
constructive مفید ساختمانی
advantageaus مفید باصرفه
effective storage گنجایش مفید
active storage گنجایش مفید
active capacity گنجایش مفید
stead مفید بودن
syllabuses خلاصه مفید
syllabus خلاصه مفید
good سودمند مفید
usefully بطور مفید
helpfully بطور مفید
useful capacity فرفیت مفید
advantage مفید بودن
profitably <adv.> بطور مفید
uses مقدار مفید
utility مفید بودن
lacanic مختصر و مفید
use مقدار مفید
payload بار مفید
effective depth ارتفاع مفید
effective capacity گنجایش مفید
payloads بار مفید
brake horsepower توان مفید
briefly <adv.> بصورت مختصر و مفید
efficiency فعالیت مفید بازده
abbreviating مختصر یا مفید کردن
availability چیز مفید وسودمند
availability شخص مفید دسترسی
curtly <adv.> بصورت مختصر و مفید
abbreviates مختصر یا مفید کردن
abbreviate مختصر یا مفید کردن
asset چیز با ارزش و مفید
compendiously <adv.> بصورت مختصر و مفید
instrumental مفید قابل استفاده
average available discharge بده متوسط مفید
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
vail بکارخوردن مفید بودن
application years عمر مفید یک دستگاه
rated pay load بار مفید نامی
informative حاوی اطلاعات مفید
man friday مستخدم یا یارخیلی مفید
come in handy <idiom> اثبات مفید بودن
payload space فضای بار مفید
nihilism شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
multocular مختصر و مفید کوتاه و سودمند
benefited احسان کردن مفید بودن
pay load فرفیت مفید وسیله نقلیه
benefit احسان کردن مفید بودن
benefiting احسان کردن مفید بودن
resource گرافیکی که مفید هستند یا توسط چیزی استفاده می شوند
graphic زبان برنامه نویس کامپیوتر با دستورات توکار و مفید حین نمایش گرافیک
library تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
controlled thermonuclear reaction جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
libraries تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
languages زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
lifetimes مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
lifetime مدت زمانی که وسیلهای مفید است یا قدیمی نشده است
helped تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
stops لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopping لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stopped لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
helps تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
help تابعی در برنامه یا سیستم که حاوی اطلاعات مفید درباره برنامه استفاده شده است
dp پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
throughput نرخ تولید ماشین یا سیستم که به عنوان کل اطلاعات مفید که در یک زمان پردازش میشود اندازه گیری میشود
service برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
serviced برنامه مفید برای فعایتخای روزمره مثل جستجو فایل , کپی کردن , مرتب کردن , رفع خطا و..
final act سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
utility برنامه مفید که همراه با توابعی از قبیل جستجوی فایل , کپی کردن , دایرکتوری فایل , مرتب کردن و رفع اشکال و توابع ریاضی مختلف میباشد
helped پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
helps پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
help پیام کمک که حاوی اطلاعات مفید درباره تابع مشخص یا بخشی از برنامه جاری باشد و نه اطلاعات کلی درباره همه برنامه
hits داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hit داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
hitting داده بازیابی شده از حافظه پنهان و نه رسانه ذخیره سازی . برای بیان اینکه در زمان صرفه جویی شده و پنهان سازی مفید بوده است
loom time مدت زمان بافت [از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
groupware نرم افزاری که توسط گروهی از افراد استفاده میشود که به شبکه وصل اند و به آنها کمک میکند تا کار خاصی را انجام دهند. حاوی توابع مفید مثل پست الکترونیکی است که توسط تمام کاربران قابل دستیابی است
pragmatism مصلحت گرایی روش فکری منسوب به ویلیام جیمز امریکایی که درمقابل تعریفی که فلسفه مابعدالطبیعه از حقیقت میکند به این شرح " مطابقت ذهن با واقعیت خارجی "تعریف جدیدی وضع نموده است به این شکل " ان چه درعمل مفید افتد حقیقت است "
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com