Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 174 (10 milliseconds)
English
Persian
discommend
توصیه نکردن
Other Matches
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
recommend
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommends
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommending
سفارش کردن توصیه کردن توصیه شدن
recommendations
توصیه
reference
توصیه
references
توصیه
recommendation
توصیه
commendation
توصیه
reference
توصیه
counsel
توصیه کردن
counseled
توصیه کردن
Letter of recommendation.
توصیه نامه
counselled
توصیه کردن
counselling
توصیه کردن
recommit
توصیه کردن
recommendatory
توصیه امیز
poniter
توصیه مفید
letter of recommendation
توصیه نامه
advisable
قابل توصیه
recommends
توصیه کردن
recommending
توصیه کردن
recommend
توصیه کردن
counsels
توصیه کردن
letter of reference
توصیه نامه
advise
توصیه دادن
On my doctors advice.
بنا به توصیه پزشکم
He advised (urged) me to go.
به من توصیه کرد که بروم
swear by
جدا توصیه کردن
advises
اگاهانیدن توصیه دادن
advising
اگاهانیدن توصیه دادن
I bought it on the recommendation of a friend.
طبق توصیه دوستم آنرا خریدم
You have been recommended to us.
توصیه شما رابه ما کرده اند
To speake in recommendation of someone . To recommend somebody.
سفارش کسی را کردن ( توصیه ومعرفی )
blurb
تقریظ یا توصیه نامه مختصری برکتابی
recommended retail price
قیمت توصیه شده برای مصرف کننده
May I use your name as a reference?
اجازه میدهید شما را بعنوان توصیه کننده بگویم؟
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
to keep it up
ول نکردن
infesting
ول نکردن
infested
ول نکردن
infest
ول نکردن
infests
ول نکردن
disobeyed
اطاعت نکردن
disaffiliate
همکاری نکردن
no go
<idiom>
موافقت نکردن
rejection
قبول نکردن
disassociating
همکاری نکردن
disassociates
همکاری نکردن
disassociated
همکاری نکردن
disassociate
همکاری نکردن
indulging
مخالفت نکردن
indulges
مخالفت نکردن
indulged
مخالفت نکردن
disbelieve
باور نکردن
discountenance
تصویب نکردن
disoblige
ممنون نکردن
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
to keep one's distance
اشنایی نکردن
to be d. to
توجه نکردن به
disobeying
اطاعت نکردن
to make no mention of
ذکر نکردن
disobeys
اطاعت نکردن
omittance is no quit tance
مطالبه نکردن
missfire
عمل نکردن
disobey
اطاعت نکردن
withdraw
قبول نکردن
withdraws
قبول نکردن
indulge
مخالفت نکردن
disclaimed
قبول نکردن
square deal
تقلب نکردن
disbelieving
باور نکردن
disapprove
تصویب نکردن
to pass by any thing
رعایت نکردن
abort
ریشه نکردن
to miss the goal
گل نکردن
[ورزش]
disclaim
قبول نکردن
disclaims
قبول نکردن
disclaiming
قبول نکردن
disapproves
تصویب نکردن
square deals
تقلب نکردن
disbelieves
باور نکردن
disbelieved
باور نکردن
nihilism
شورش و شدت عمل را توصیه کند مفهومی تقریبا" معادل نهیلیسم و انارشیسم از خودگذشتگی و تن به فنا دادن
to misbehave oneself
درست رفتار نکردن
to play not guilty
اقرار بگناه نکردن
to turn to account
بهرمندشدن از ضایع نکردن
not my cup of tea
<idiom>
با چیزی حال نکردن
to be in disagreement
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
let it all hang out
<idiom>
پنهان نکردن چیزی
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
to keep an oath inviolate
نقض نکردن سوگند
non-add subtotal
اضافه نکردن به زیرکل
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
به موضوعی فکر نکردن
to lose interest
جلب توجه نکردن
standpat
ورق عوض نکردن
understated
حقیقت را افهار نکردن
disapproves
قبول نکردن رد کردن
disapprove
رد کردن تصویب نکردن
understates
حقیقت را افهار نکردن
understating
حقیقت را افهار نکردن
disapprove
قبول نکردن رد کردن
disapproves
رد کردن تصویب نکردن
mistrusts
اطمینان نکردن به فن داشتن
understate
حقیقت را افهار نکردن
mistrust
اطمینان نکردن به فن داشتن
mistrusted
اطمینان نکردن به فن داشتن
missfire
عمل نکردن گلوله
mistrusting
اطمینان نکردن به فن داشتن
plead not guilty
اقرار به جرم نکردن
disregarded
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregarding
اعتنا نکردن عدم رعایت
disregards
اعتنا نکردن عدم رعایت
boycott
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotted
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
to be at strife
[with somebody]
[over something]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
underplaying
دست خودرا ادا نکردن
to be split
[over something]
[with somebody]
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
underplay
دست خودرا ادا نکردن
underplayed
دست خودرا ادا نکردن
except
: مستثنی کردن مشمول نکردن
underplays
دست خودرا ادا نکردن
disbelieve
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieves
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disbelieving
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
disregard
اعتنا نکردن عدم رعایت
disbelieved
اعتقاد نکردن دروغ پنداشتن
aborts
ریشه نکردن عقیم ماندن
to turn a d. ear to
توجه نکردن به بی اعتنایی کردن به
shoot the works
<idiom>
از هیچ تلاشی مضایقه نکردن
depersonalization
توجه نکردن به هویت فردی
off one's high horse
<idiom>
تحقیرآمیز و مغرورانه عمل نکردن
boycotting
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
married failure
عمل نکردن اتصالی مین
boycotts
ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
failure
عمل نکردن گیر سلاح
failures
عمل نکردن گیر سلاح
goof off
<idiom>
کار نکردن یاجدی نبودن
(can't) stand
<idiom>
تحمل نکردن،دوست نداشتن
aborted
ریشه نکردن عقیم ماندن
beyond grasp
درک نکردن بیرون ازحدادراک
aborting
ریشه نکردن عقیم ماندن
to not lift a finger
<idiom>
اصلا هیچ کاری نکردن
turn one's back on
<idiom>
کمک نکردن به کسی که احتیاج دارد
married failure
عمل نکردن خوشه اتصال مین
Keep oneself to oneself.
پیش کسی نرفتن (معاشرت نکردن )
misfires
عمل نکردن گلوله مانع اتش
misfired
عمل نکردن گلوله مانع اتش
an incredulous smile
لبخندی که نشانه باور نکردن باشد
misfire
عمل نکردن گلوله مانع اتش
malfunction
[ اندام یا ماشین و غیره ]
درست کار نکردن
not to lose sight of
ملاحظه کردن
[به کسی یا چیزی]
را فراموش نکردن
refuse
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
Welsh
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to fall over
[computer, programme, ...]
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
off balance
<idiom>
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن
lay off
<idiom>
بیش از این استفاده نکردن (دارو،سیگار)
welch
زیر قول زدن بتعهدخود عمل نکردن
to have packed up
[British E]
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
to conk out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
refused
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refuses
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
refusing
قبول نکردن مضایقه تفاله کردن فضولات
to crap out
کار نکردن
[دستگاهی یا ماشینی]
[اصطلاح روزمره]
fail
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fails
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
final act
سندی است که در پایان کار کنفرانس تنظیم میشود وخلاصه کارهای کنفرانس ونتایج حاصله از آن و تعهدات و موافقتهای ناشیه از آن ونیز مسائلی که جنبه فرعی دارند مانند توصیه ها وارزوهای اعضا کنفرانس را در بردارد
do not coin money
<idiom>
پول چاپ نکردن
[پول چاپ نمی کنم]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com