Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
bankruptcies
توقف بازرگان
bankruptcy
توقف بازرگان
Other Matches
traders
بازرگان
merchant
بازرگان
businessmen
بازرگان
tradesmen
بازرگان
tradesman
بازرگان
merchants
بازرگان
businesswomen
بازرگان
businesswoman
بازرگان
jobber
بازرگان
businessman
بازرگان
trader
بازرگان
jobber
بازرگان واسطه
an insolvent merchant
بازرگان درمانده
tycoons
بازرگان مهم
merchant prince
بازرگان دولتمند
monger
تاجر بازرگان
tycoon
بازرگان مهم
fur king
بازرگان بزرگ پوست
wholesalers
بازرگان عمده فروش
wholesaler
بازرگان عمده فروش
her next was a merchant
شوهر بعدی وی بازرگان بود
banian
بازرگان گیاه خوارهندی انجیرهندی
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
stoppages
توقف
parks
توقف
parked
توقف
suspensions
توقف
park
توقف
stoppage
توقف
syncope
توقف
cessation
توقف
stopple
توقف
stop code
کد توقف
tarriance
توقف
pause
توقف
suspension of payment
توقف
stand
توقف
paused
توقف
pauses
توقف
pausing
توقف
suspension
توقف
interrupts
توقف
stop
توقف
halted
توقف
halts
توقف
interruptions
توقف
stops
توقف
flag stop
توقف
interrupting
توقف
interruption
توقف
insolvency
توقف
interrupt
توقف
halt
توقف
stopped
توقف
stopping
توقف
commorant
توقف
lay-bys
منطقه توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
توقف کردن
lay-by
منطقه توقف
come down gracefully
توقف منضبط
lay by
منطقه توقف
carport
توقف گاه
parking place
جایگاه توقف
dead halt
توقف مطلق
break point
نقطه توقف
break key
کلید توقف
stop bit
بیت توقف
no waiting
توقف ممنوع
failures
توقف کردن
failure
توقف کردن
nonstop
بدون توقف
payment stopped
توقف پرداخت
program stop
توقف برنامه
idle period
زمان توقف
no parking
توقف ممنوع
bar stop
توقف میله
black induction
توقف القا
stoppage of the game
توقف بازی
stop sign
علامت توقف
ceased
ایست توقف
cease
ایست توقف
stay
توقف کردن
stay
توقف مکث
stayed
توقف کردن
port of call
بندر توقف
stayed
توقف مکث
ports of call
بندر توقف
closes
ایست توقف
closest
ایست توقف
halt instruction
دستورالعمل توقف
stopcocks
وسیله توقف
stop instruction
دستورالعمل توقف
halting place
توقف گاه
stopcock
وسیله توقف
continuously
بدون توقف
hemostasis
توقف خونریزی
park
محل توقف
parked
محل توقف
parks
محل توقف
closer
ایست توقف
close
ایست توقف
down time
زمان توقف
ceases
ایست توقف
ceasing
ایست توقف
stop mechanism
مکانیزم توقف
slacks
توقف درحرکت
sudden stoppage
توقف ناگهانی
slackest
توقف درحرکت
suspensive
درحال توقف
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
slack
توقف درحرکت
thermal critical point
نقطه توقف
prevents
توقف رخ دادن چیزی
hang up
معوق شدن توقف
avast
ایست توقف کنید
hang-up
معوق شدن توقف
hang-ups
معوق شدن توقف
machine idle time
زمان توقف ماشین
termination
خاتمه دادن یا توقف
hold back
توقف مانع شدن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
machine down time
زمان توقف ماشین
preventing
توقف رخ دادن چیزی
hovered
درحال توقف پر زدن
hover
درحال توقف پر زدن
prevented
توقف رخ دادن چیزی
hovers
درحال توقف پر زدن
whoa
امر به توقف دادن
stops
توقف انجام کار
stop
توقف انجام کار
blocked
توقف رویدادن چیزی
block
توقف رویدادن چیزی
time in
ادامه بازی پس از توقف
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
a thorugh train
قطار بدون توقف
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
stop off
<idiom>
توقف بین راه
measure
توقف رخ دادن چیزی
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
stop over
توقف کوتاه مدت
cardiac arrests
توقف ناگهانی قلب
cardiac arrest
توقف ناگهانی قلب
stopped
ایستادن توقف کردن
shut down point
نقطه توقف تولید
stop
ایستادن توقف کردن
rests
توقف فرمان ازاد
stopped
توقف انجام کار
stopping
ایستادن توقف کردن
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
rest
توقف فرمان ازاد
stopping
توقف انجام کار
prevent
توقف رخ دادن چیزی
blocks
توقف رویدادن چیزی
stops
ایستادن توقف کردن
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powering
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
intercity train
قطار بین شهری با توقف
stops
توقف منزلگاه بین راه
stop
توقف منزلگاه بین راه
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
stopping
توقف منزلگاه بین راه
stopped
توقف منزلگاه بین راه
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
lay over
در نیمه راه توقف کردن
dwell
ساکن شدن زمان توقف
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
interval
توقف کوتاه بین دو عمل
interactive
نقاط توقف را تنظیم کند
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
lie to
درجهت باد توقف کردن
signal box
توقف گاه متصدی علائم
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
outer fix
محوطه توقف خارجی هواپیما
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
check
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
give pause to
<idiom>
باعث توقف وفکر شدن
hole high
توقف گوی در کنار سوراخ
checked
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled
ساکن شدن زمان توقف
dwells
ساکن شدن زمان توقف
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
jammed
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
ending
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ramps
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
stayer
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
jams
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
endings
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com