English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (15 milliseconds)
English Persian
block توقف رویدادن چیزی
blocked توقف رویدادن چیزی
blocks توقف رویدادن چیزی
Search result with all words
preventative آنچه سعی در توقف رویدادن چیزی شود
Other Matches
enables اجازه رویدادن چیزی
enabling اجازه رویدادن چیزی
enable اجازه رویدادن چیزی
enabled اجازه رویدادن چیزی
preventive آنچه مانع رویدادن چیزی شود
reactive mode حالت پردازش کامپیوتر که در آن هر ورودی کاربر باعث رویدادن چیزی میشود ولی پاسخ سریع داده نمیشود
prevented توقف رخ دادن چیزی
prevent توقف رخ دادن چیزی
prevents توقف رخ دادن چیزی
measure توقف رخ دادن چیزی
preventing توقف رخ دادن چیزی
protect توقف آسیب دیدن چیزی
protecting توقف آسیب دیدن چیزی
protects توقف آسیب دیدن چیزی
stayer کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
endings عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ending عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
interrupt توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupts توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interrupting توقف رخ دادن چیزی که در حال اتفاق است
interfered توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interferes توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
interfere توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
jammed توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jam توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
jams توقف کار کردن به علت اینکه چیزی مانع کارایی شده است
transpires رویدادن
transpired رویدادن
transpiring رویدادن
transpire رویدادن
recurrences رویدادن مجدد
recurrence رویدادن مجدد
coincides باهم رویدادن
coincided باهم رویدادن
coincide باهم رویدادن
coinciding باهم رویدادن
opens آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
opened آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
open آماده کردن فایل پیش از رویدادن عملیات خواندن یا نوشتن
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
interlook dormant period زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
preventive بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
preventative بررسیهای مرتب قطعه برای تصحیح و تعمیر کردن هر خطای کوچک پیش از رویدادن خطاهای بزرگتر
stand fast فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
halted توقف
pausing توقف
suspension توقف
stop code کد توقف
interruption توقف
interruptions توقف
stop توقف
stopping توقف
flag stop توقف
tarriance توقف
interrupt توقف
suspensions توقف
suspension of payment توقف
halt توقف
pause توقف
stopple توقف
interrupting توقف
pauses توقف
stopped توقف
halts توقف
syncope توقف
parks توقف
park توقف
insolvency توقف
stand توقف
parked توقف
stops توقف
cessation توقف
stoppage توقف
interrupts توقف
stoppages توقف
commorant توقف
paused توقف
bankruptcies توقف بازرگان
bankruptcy توقف بازرگان
stopcocks وسیله توقف
stayed توقف کردن
slack توقف درحرکت
slacks توقف درحرکت
slackest توقف درحرکت
until stop [up to the stop] تا جای توقف
down time زمان توقف
come down gracefully توقف منضبط
carport توقف گاه
break point نقطه توقف
break key کلید توقف
ceases ایست توقف
black induction توقف القا
closest ایست توقف
to sojourn [formal] [in a place as a visitor] توقف کردن
lay-bys منطقه توقف
lay-by منطقه توقف
close ایست توقف
closer ایست توقف
stayed توقف مکث
closes ایست توقف
stay توقف مکث
stay توقف کردن
bar stop توقف میله
lay by منطقه توقف
hemostasis توقف خونریزی
stop instruction دستورالعمل توقف
halt instruction دستورالعمل توقف
stop mechanism مکانیزم توقف
stoppage of the game توقف بازی
sudden stoppage توقف ناگهانی
suspensive درحال توقف
parking place جایگاه توقف
halting place توقف گاه
program stop توقف برنامه
stop bit بیت توقف
ports of call بندر توقف
parks محل توقف
port of call بندر توقف
continuously بدون توقف
parked محل توقف
stopcock وسیله توقف
park محل توقف
idle period زمان توقف
payment stopped توقف پرداخت
no waiting توقف ممنوع
no parking توقف ممنوع
cease ایست توقف
thermal critical point نقطه توقف
ceased ایست توقف
ceasing ایست توقف
failures توقف کردن
failure توقف کردن
stop sign علامت توقف
dead halt توقف مطلق
nonstop بدون توقف
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
hover درحال توقف پر زدن
machine down time زمان توقف ماشین
a thorugh train قطار بدون توقف
shut down point نقطه توقف تولید
machine idle time زمان توقف ماشین
stop over توقف کوتاه مدت
stopping توقف انجام کار
hovers درحال توقف پر زدن
rest توقف فرمان ازاد
cardiac arrests توقف ناگهانی قلب
rests توقف فرمان ازاد
termination خاتمه دادن یا توقف
whoa امر به توقف دادن
hovered درحال توقف پر زدن
cardiac arrest توقف ناگهانی قلب
avast ایست توقف کنید
pull up توقف کردن [اتومبیل]
hang up معوق شدن توقف
stop ایستادن توقف کردن
stops توقف انجام کار
stops ایستادن توقف کردن
stopping ایستادن توقف کردن
stop توقف انجام کار
stopped ایستادن توقف کردن
no end <idiom> پی درپی بدون توقف
stopped توقف انجام کار
time in ادامه بازی پس از توقف
slow-down <idiom> به توقف کامل نرسیدن
hang-ups معوق شدن توقف
hold back توقف مانع شدن
stop off <idiom> توقف بین راه
stop dead/cold <idiom> سریع توقف کردن
off one's back <idiom> توقف آزار رساندن
hang-up معوق شدن توقف
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
dwell ساکن شدن زمان توقف
check خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checked خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks خطا یا توقف کوچک در فرآیند
holds دریافت کردن گرفتن توقف
hold دریافت کردن گرفتن توقف
dwells محل توقف توقفگاه استراحت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com