Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
bar stop
توقف میله
Search result with all words
bar automatic
میله فولادی که به موازات ریل راه اهن کشیده میشودو وقتی که چرخ قطاری روی ان قرار می گیرد نقاط توقف و موقعیت را مشخص می نماید
Other Matches
tenpin
میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
double wood
ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
feinting
حرکت از میله بالا به میله پایین
feinted
حرکت از میله بالا به میله پایین
feint
حرکت از میله بالا به میله پایین
feints
حرکت از میله بالا به میله پایین
shaft
میله ستون میله چاه
shafts
میله ستون میله چاه
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
park
توقف
interruption
توقف
stop
توقف
parked
توقف
insolvency
توقف
cessation
توقف
interruptions
توقف
stopped
توقف
stop code
کد توقف
tarriance
توقف
commorant
توقف
halt
توقف
flag stop
توقف
halted
توقف
stoppages
توقف
stoppage
توقف
stops
توقف
stopple
توقف
halts
توقف
stopping
توقف
suspension of payment
توقف
interrupts
توقف
interrupting
توقف
suspensions
توقف
pause
توقف
parks
توقف
suspension
توقف
paused
توقف
interrupt
توقف
stand
توقف
pauses
توقف
syncope
توقف
pausing
توقف
program stop
توقف برنامه
slackest
توقف درحرکت
come down gracefully
توقف منضبط
slack
توقف درحرکت
bankruptcy
توقف بازرگان
lay by
منطقه توقف
bankruptcies
توقف بازرگان
lay-bys
منطقه توقف
slacks
توقف درحرکت
dead halt
توقف مطلق
nonstop
بدون توقف
port of call
بندر توقف
parking place
جایگاه توقف
no parking
توقف ممنوع
no waiting
توقف ممنوع
thermal critical point
نقطه توقف
payment stopped
توقف پرداخت
down time
زمان توقف
lay-by
منطقه توقف
break key
کلید توقف
black induction
توقف القا
stop mechanism
مکانیزم توقف
continuously
بدون توقف
stopcock
وسیله توقف
stopcocks
وسیله توقف
halting place
توقف گاه
ceasing
ایست توقف
parked
محل توقف
closest
ایست توقف
closes
ایست توقف
break point
نقطه توقف
parks
محل توقف
hemostasis
توقف خونریزی
idle period
زمان توقف
stop instruction
دستورالعمل توقف
halt instruction
دستورالعمل توقف
ports of call
بندر توقف
close
ایست توقف
closer
ایست توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
توقف کردن
park
محل توقف
failure
توقف کردن
suspensive
درحال توقف
sudden stoppage
توقف ناگهانی
failures
توقف کردن
stayed
توقف مکث
stay
توقف کردن
stay
توقف مکث
cease
ایست توقف
ceased
ایست توقف
stop bit
بیت توقف
stop sign
علامت توقف
stoppage of the game
توقف بازی
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
ceases
ایست توقف
carport
توقف گاه
stayed
توقف کردن
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
shut down point
نقطه توقف تولید
blocks
توقف رویدادن چیزی
time in
ادامه بازی پس از توقف
hovers
درحال توقف پر زدن
hovered
درحال توقف پر زدن
termination
خاتمه دادن یا توقف
hover
درحال توقف پر زدن
hang-ups
معوق شدن توقف
hang-up
معوق شدن توقف
hang up
معوق شدن توقف
block
توقف رویدادن چیزی
blocked
توقف رویدادن چیزی
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
machine down time
زمان توقف ماشین
prevent
توقف رخ دادن چیزی
prevented
توقف رخ دادن چیزی
stopping
ایستادن توقف کردن
preventing
توقف رخ دادن چیزی
stopped
توقف انجام کار
prevents
توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrest
توقف ناگهانی قلب
machine idle time
زمان توقف ماشین
stop over
توقف کوتاه مدت
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
stops
توقف انجام کار
stops
ایستادن توقف کردن
stopping
توقف انجام کار
rests
توقف فرمان ازاد
a thorugh train
قطار بدون توقف
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
hold back
توقف مانع شدن
whoa
امر به توقف دادن
measure
توقف رخ دادن چیزی
stop off
<idiom>
توقف بین راه
rest
توقف فرمان ازاد
avast
ایست توقف کنید
cardiac arrests
توقف ناگهانی قلب
stopped
ایستادن توقف کردن
stop
ایستادن توقف کردن
stop
توقف انجام کار
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
interactive
نقاط توقف را تنظیم کند
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
stopped
توقف منزلگاه بین راه
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
hole high
توقف گوی در کنار سوراخ
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
lay over
در نیمه راه توقف کردن
stops
توقف منزلگاه بین راه
stop
توقف منزلگاه بین راه
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
stopping
توقف منزلگاه بین راه
dwelled
ساکن شدن زمان توقف
check
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
outer fix
محوطه توقف خارجی هواپیما
interval
توقف کوتاه بین دو عمل
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
signal box
توقف گاه متصدی علائم
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
intercity train
قطار بین شهری با توقف
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
powering
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
give pause to
<idiom>
باعث توقف وفکر شدن
dwell
ساکن شدن زمان توقف
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
dwells
ساکن شدن زمان توقف
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
checked
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
lie to
درجهت باد توقف کردن
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
bar
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
jams
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
ramps
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
ramp
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
jam
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
stayer
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
jammed
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
bar
توقف کسی برای انجام کاری
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
continuous
آنچه بدون توقف ادامه یابد
How long does the train stop here?
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
phaseout
توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
bars
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
stoplight
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
stoplights
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com