Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English
Persian
interval
توقف کوتاه بین دو عمل
Search result with all words
no decompression dive
غواصی کوتاه مدت یا در عمق کم که به هنگام صعود نیازبه توقف یا مکث در زیر اب ندارد
stop and go
پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop over
توقف کوتاه مدت
Other Matches
blasts
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
short lunge
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ
interlook dormant period
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
pantywaist
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه
shorthorn
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس
stand fast
فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان توقف درتوپخانه یا فرمان بایست به جای خود
short quard
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه
hurdle step
جهش کوتاه روی یک پا پیش از شیرجه جهش کوتاه پیش از پریدن از روی خرک
interrupt
توقف
stoppages
توقف
suspension
توقف
parks
توقف
commorant
توقف
stops
توقف
stopped
توقف
stopping
توقف
stoppage
توقف
syncope
توقف
tarriance
توقف
flag stop
توقف
pauses
توقف
suspension of payment
توقف
paused
توقف
pause
توقف
halts
توقف
halted
توقف
stopple
توقف
halt
توقف
pausing
توقف
cessation
توقف
parked
توقف
interruption
توقف
interrupts
توقف
interruptions
توقف
stand
توقف
park
توقف
stop
توقف
stop code
کد توقف
interrupting
توقف
suspensions
توقف
insolvency
توقف
suspensive
درحال توقف
to sojourn
[formal]
[in a place as a visitor]
توقف کردن
stopcock
وسیله توقف
continuously
بدون توقف
stop sign
علامت توقف
slacks
توقف درحرکت
stoppage of the game
توقف بازی
slack
توقف درحرکت
bankruptcy
توقف بازرگان
sudden stoppage
توقف ناگهانی
bankruptcies
توقف بازرگان
closer
ایست توقف
closes
ایست توقف
slackest
توقف درحرکت
stopcocks
وسیله توقف
closest
ایست توقف
thermal critical point
نقطه توقف
until stop
[up to the stop]
تا جای توقف
lay-by
منطقه توقف
come down gracefully
توقف منضبط
lay-bys
منطقه توقف
carport
توقف گاه
break point
نقطه توقف
break key
کلید توقف
black induction
توقف القا
park
محل توقف
lay by
منطقه توقف
ports of call
بندر توقف
port of call
بندر توقف
dead halt
توقف مطلق
parks
محل توقف
down time
زمان توقف
parked
محل توقف
bar stop
توقف میله
ceasing
ایست توقف
cease
ایست توقف
stop bit
بیت توقف
idle period
زمان توقف
payment stopped
توقف پرداخت
parking place
جایگاه توقف
ceases
ایست توقف
nonstop
بدون توقف
stay
توقف مکث
stayed
توقف کردن
stayed
توقف مکث
no waiting
توقف ممنوع
no parking
توقف ممنوع
stay
توقف کردن
halt instruction
دستورالعمل توقف
ceased
ایست توقف
close
ایست توقف
stop instruction
دستورالعمل توقف
halting place
توقف گاه
stop mechanism
مکانیزم توقف
program stop
توقف برنامه
hemostasis
توقف خونریزی
failure
توقف کردن
failures
توقف کردن
cardiac arrests
توقف ناگهانی قلب
stopped
ایستادن توقف کردن
stop
توقف انجام کار
avast
ایست توقف کنید
machine idle time
زمان توقف ماشین
stop
ایستادن توقف کردن
machine down time
زمان توقف ماشین
blocks
توقف رویدادن چیزی
blocked
توقف رویدادن چیزی
hang-ups
معوق شدن توقف
rests
توقف فرمان ازاد
a thorugh train
قطار بدون توقف
hang up
معوق شدن توقف
measure
توقف رخ دادن چیزی
cardiac arrest
توقف ناگهانی قلب
pull up
توقف کردن
[اتومبیل]
hang-up
معوق شدن توقف
rest
توقف فرمان ازاد
block
توقف رویدادن چیزی
termination
خاتمه دادن یا توقف
preventing
توقف رخ دادن چیزی
stop off
<idiom>
توقف بین راه
time in
ادامه بازی پس از توقف
stop dead/cold
<idiom>
سریع توقف کردن
prevented
توقف رخ دادن چیزی
slow-down
<idiom>
به توقف کامل نرسیدن
prevent
توقف رخ دادن چیزی
off one's back
<idiom>
توقف آزار رساندن
whoa
امر به توقف دادن
hold back
توقف مانع شدن
prevents
توقف رخ دادن چیزی
stopping
توقف انجام کار
hovers
درحال توقف پر زدن
stopping
ایستادن توقف کردن
stopped
توقف انجام کار
hovered
درحال توقف پر زدن
stops
توقف انجام کار
shut down point
نقطه توقف تولید
no end
<idiom>
پی درپی بدون توقف
hover
درحال توقف پر زدن
stops
ایستادن توقف کردن
protects
توقف آسیب دیدن چیزی
protecting
توقف آسیب دیدن چیزی
protect
توقف آسیب دیدن چیزی
hold
دریافت کردن گرفتن توقف
holds
دریافت کردن گرفتن توقف
signal boxes
توقف گاه متصدی علائم
signal box
توقف گاه متصدی علائم
give pause to
<idiom>
باعث توقف وفکر شدن
interactive
نقاط توقف را تنظیم کند
intercity train
قطار بین شهری با توقف
adjustable stop
توقف قابل تنظیم
[مهندسی]
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
dwells
محل توقف توقفگاه استراحت
check
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
lie to
درجهت باد توقف کردن
lay over
در نیمه راه توقف کردن
jump stop
توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
hole high
توقف گوی در کنار سوراخ
power
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powered
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powering
توقف منبع تغذیه الکتریکی
powers
توقف منبع تغذیه الکتریکی
hangup
توقف ناگهانی برنامه جاری
dwell
ساکن شدن زمان توقف
dwell
محل توقف توقفگاه استراحت
dwelled
ساکن شدن زمان توقف
dwelled
محل توقف توقفگاه استراحت
dwells
ساکن شدن زمان توقف
checked
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
checks
خطا یا توقف کوچک در فرآیند
outer fix
محوطه توقف خارجی هواپیما
stopping
توقف منزلگاه بین راه
stops
توقف منزلگاه بین راه
stop
توقف منزلگاه بین راه
stopped
توقف منزلگاه بین راه
nonprogrammed halt
توقف برنامه ریزی نشده
linter
ماشینی که پس از پاک کرن پنبه الیاف کوتاه چسبیده به تخم پنبه را میگیرد الیاف کوتاه پنبه که به تخم پنبه چسبیده است
run on
ادامه دادن متن بدون توقف
ramp
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
endings
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
phaseout
توقف کار یا فراوری بطور مرحلهای
Does the train stop in London?
آیا قطار در لندن توقف دارد؟
How long does the train stop here?
چه مدت قطار اینجا توقف دارد؟
ending
عمل توقف چیزی یا به انتها رسیدن آن
ramps
منطقه اصلی توقف هواپیما درفرودگاه
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
throw up one's hands
<idiom>
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
jam
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jammed
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
jams
توقف فرآیند یا مکانیزم در اثر خطا
stayer
کسی یا چیزی که توقف میکند نگاهدار
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
bars
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
stoplight
چراغ علامت توقف وسائط نقلیه
bar
توقف مشخصی برای دستیابی به فایل
bars
توقف کسی برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com