English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
foreign توقیف اموال مدیون خارجی
Other Matches
foreign توقیف اموال مدیون غایب
elegit حکم توقیف اموال مدیون تا زمان واریز بدهی خود
distraint توقیف اموال
sequestration حکم توقیف اموال
praemunire حکم توقیف وضبط اموال یاغیان ومتمردین
garnishment اخطاری که به شخصی که اموال دیگری در ید او توقیف شده است
pounded محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounding محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pounds محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
pound محل محصور برای نگهداری گله یا سایر اموال توقیف شده
community property اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
habeas corpus حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
positive externalities صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
exterior angle زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
under restraint در توقیف تحت توقیف د ربند
external symbol dictionary فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
beholden مدیون
we owe him for his services مدیون
debtor مدیون
debtors مدیون
indebted مدیون
novation تبدیل تعهد یا مدیون
foreign exchange پول خارجی ارز خارجی
outwork استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
debt limit حداکثر مبلغی که یک واحددولتی میتواند مدیون گردد وبیش از ان مجاز نیست
petitioning creditor بستانکاری که به دادگاه اعلام میکند که ممکن است مدیون ورشکسته باشد
wilson پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
cattles اموال
things اموال
chattels اموال
personalty اموال شخصی
real property اموال غیرمنقول
personal property اموال شخصی
fungible اموال مثلی
post property اموال پادگانی
property book دفتر اموال
separate estate اموال شخصی زن
installation property اموال قسمت
paraphernalia اموال شخصی زن
post property اموال پادگان
assets مال و اموال
property voucher سند اموال
property officer افسر اموال
state property اموال عمومی
class ii property اموال طبقه 2
distrain ضبط اموال
financial property اموال پولی
class i property اموال طبقه 1
capital assets اموال سرمایهای
things in action اموال دینی
things in possession اموال عینی
user انتفاع از اموال
stolen goods اموال مسروقه
tangible property اموال ملموس
tangible property اموال عینی
users انتفاع از اموال
inventory صورت اموال
chattel اموال منقول
property of unknown ownership اموال مجهول المالک
offences against property جرائم بر علیه اموال
priceable things اموال یا اشیا قیمتی
real estate broker دلال اموال غیرمنقول
appropriation bill صورت ضبط اموال
article of roup اموال مورد حراج
fisc اموال ضبط شده
goods of perishable nature اموال سریع الفساد
replaceable thing اموال یا اشیا مثلی
grand larceny سرقت اموال پرقیمت
goods and chattels اموال و دارائیهای منقول
fixed property اموال غیر منقول
jus disponendi حق واگذار کردن اموال
contrabanded goods اموال و اشیا قاچاق
inventory فهرست اموال سیاهه
property officer افسر ذیحساب اموال
accountable property officer's bond دفتر افسر ذیحساب اموال
jus postliminii حق وی نسبت به ان اموال محفوظ است
conclearer of stolen goods مخفی کننده اموال مسروقه
safeguards مامور حفافت پرسنل و یا اموال
safeguarding مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvages اموال نجات یافته از خطر
salvaged اموال نجات یافته از خطر
safeguard مامور حفافت پرسنل و یا اموال
salvage اموال نجات یافته از خطر
safeguarded مامور حفافت پرسنل و یا اموال
letters of marque حکم ضبط اموال بیگانگان
salvaging اموال نجات یافته از خطر
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
waveson اموال اب اورده بعد از غرق کشتی
proponent مقام مسئول اموال یا اجرای کار
proponents مقام مسئول اموال یا اجرای کار
occupancy تملک اموال بلا صاحب متصرف
misappropriation of public property تصرف غیر قانونی در اموال عمومی
wear and tear از بین رفتن اموال در نتیجه استعمال
angary حق کشور متحارب برای استفاده از اموال کشوربیطرف
hotchpot سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
conscription of wealth مصادره اموال در زمان جنگ به وسیله دولت
property disposition ازبین بردان اقلام فرسوده تخریب اموال
owed مدیون بودن مرهون بودن
owes مدیون بودن مرهون بودن
owe مدیون بودن مرهون بودن
receivers خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
receiver خریدار اموال مسروقه قیم یا سرپرست شخص مجنون
ransom وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
ransoms وجهی که جهت جلوگیری از ضبط اموال پرداخت میشود
eminent domain قدرت حکومت برای استفاده از اموال خصوصی جهت عموم
jus postliminii هرگاه اموال کسی در جنگ توسط دشمن اخذ و متعاقبا" پس گرفته شود
bill of attainder لایحه قانونی مصادره اموال کسانی که به علت خیانت یاجنایت محکوم شده باشند
constraint توقیف
distrainment توقیف
imperisonment توقیف
attachment توقیف
embargoes توقیف
distraint توقیف
garnishment توقیف
sequestration توقیف
durance توقیف
durante توقیف
internment توقیف
supperession توقیف
distress توقیف
detentions توقیف
detention توقیف
nabs توقیف
nabbing توقیف
nabbed توقیف
distresses توقیف
nab توقیف
caption توقیف
captions توقیف
trustee process توقیف
suppression توقیف
arrest توقیف
confiscation توقیف
stoppages توقیف
stoppage توقیف
bail توقیف
restraint توقیف
confinement توقیف
hold-up توقیف
hold up توقیف
seizures توقیف
arrested توقیف
hold-ups توقیف
seizure توقیف
arrests توقیف
custody توقیف
embargo توقیف
restraints توقیف
arrestment توقیف
receivers ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deed در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
receiver ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
deeds در CL به سندرسمی اطلاق میشود که نوعا" جهت انتقال اموال غیرمنقول به کار میرود عمل کردار
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
real ارزش واقعی هر کالا یا خدمت در حالتی که با پول اندازه گیری شود حقوق راجعه به اموال غیرمنقول
real representative قائم مقامی حقیقی یا واقعی سمت وراث یا مدیر ترکه نسبت به اموال غیر منقول متوفی
detain توقیف کردن
foreclosing توقیف کردن
forecloses توقیف کردن
foreclosed توقیف کردن
pull in توقیف کردن
intern توقیف کردن
arrest warrant قرار توقیف
pull-in توقیف کردن
pull-ins توقیف کردن
to take into custody توقیف کردن
grabs توقیف کردن
apprehend توقیف کردن
foreclose توقیف کردن
detained توقیف کردن
lockup توقیف حبس
impounding توقیف کردن
lockups توقیف حبس
impound توقیف کردن
detaining توقیف کردن
detains توقیف کردن
embay توقیف کردن
impounded توقیف کردن
warrant as arrest حکم توقیف
arrest warrants قرار توقیف
impounds توقیف کردن
apprehended توقیف کردن
distrainor توقیف کننده
confiscable قابل توقیف
distrainer توقیف کننده
distrainee توقیف کننده
writ of attachment قرار توقیف
detention pending trial توقیف احتیاطی
house arrest توقیف در منزل
confiscatable قابل توقیف
arrest حکم توقیف
attachment حکم توقیف
attachment of debt توقیف طلب
attachment of earnings توقیف درامد
writ of attachment حکم توقیف
distraint توقیف دارائی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com