English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
English Persian
to keep in توقیف کردن جلوگیری کردن
Other Matches
garnishes علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
lock up توقیف بازداشت کردن حبس کردن
books رزرو کردن توقیف کردن
book رزرو کردن توقیف کردن
confiscating توقیف کردن مصادره کردن
confiscate توقیف کردن مصادره کردن
sequester توقیف کردن جدا کردن
confiscates توقیف کردن مصادره کردن
booked رزرو کردن توقیف کردن
detained توقیف کردن
apprehend توقیف کردن
interns توقیف کردن
suppresses توقیف کردن
detain توقیف کردن
grabbed توقیف کردن
suppressing توقیف کردن
restraining توقیف کردن
restrains توقیف کردن
grabbing توقیف کردن
detaining توقیف کردن
to take into custody توقیف کردن
suppress توقیف کردن
foreclosing توقیف کردن
pull-in توقیف کردن
apprehended توقیف کردن
forecloses توقیف کردن
apprehending توقیف کردن
foreclosed توقیف کردن
foreclose توقیف کردن
keep in توقیف کردن
grab توقیف کردن
apprehends توقیف کردن
detains توقیف کردن
intern توقیف کردن
pull in توقیف کردن
banning توقیف کردن
embargo توقیف کردن
put under the ban توقیف کردن
grabs توقیف کردن
garnishment توقیف کردن
restrain توقیف کردن
pull-ins توقیف کردن
ban توقیف کردن
internment توقیف کردن
impounds توقیف کردن
impounding توقیف کردن
impounded توقیف کردن
impound توقیف کردن
sequester توقیف کردن
distrain توقیف کردن
attach توقیف کردن
to hold in restraint توقیف کردن
sequestrate توقیف کردن
hold in restraint توقیف کردن
attaching توقیف کردن
bans توقیف کردن
attaches توقیف کردن
embargoes توقیف کردن
embay توقیف کردن
interning توقیف کردن
hinder ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering ممانعت کردن جلوگیری کردن
slap down ناگهان توقیف کردن
confining توقیف کردن در جمع
to cop somebody کسی را توقیف کردن
constrain حبس کردن توقیف
constraining حبس کردن توقیف
keep توقیف کردن بازداشتن
constrains حبس کردن توقیف
arrest توقیف کردن بازداشتن
attachment توقیف کردن ضمیمه
confine توقیف کردن در جمع
keeps توقیف کردن بازداشتن
arrested توقیف کردن بازداشتن
seizes قاپیدن توقیف کردن
seized قاپیدن توقیف کردن
seize قاپیدن توقیف کردن
apprehends بازداشت توقیف کردن
confinement حبس کردن توقیف
apprehending بازداشت توقیف کردن
lay an embargo on در بندر توقیف کردن
apprehend بازداشت توقیف کردن
apprehended بازداشت توقیف کردن
zeri suppression توقیف کردن صفر
lift the ban on رفع توقیف کردن
arrests توقیف کردن بازداشتن
arrested حکم ضبط توقیف کردن
attaches ضبط کردن توقیف شدن
arrests حکم ضبط توقیف کردن
attach ضبط کردن توقیف شدن
attaching ضبط کردن توقیف شدن
arrest حکم ضبط توقیف کردن
confiscate مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
seize ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
retention حفافت توقیف بازداشت کردن
to seize something [from somebody] چیزی را توقیف کردن [از کسی]
seized ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
to lay one on a ship کشتی را در بندر توقیف کردن
seizes ضبط یا توقیف یاتصرف کردن
suppress توقیف کردن فرو نشاندن
suppresses توقیف کردن فرو نشاندن
suppressing توقیف کردن فرو نشاندن
confiscates مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
confiscating مصادره یا ضبط یا توقیف کردن
rebuffs جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن
rebuff جلوگیری کردن
rebuffed جلوگیری کردن
rebuffing جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن
prevented جلوگیری کردن از
hinder جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن
preventing جلوگیری کردن از
prevents جلوگیری کردن
prevents جلوگیری کردن از
hindered جلوگیری کردن
hindering جلوگیری کردن
hinders جلوگیری کردن
prohibit جلوگیری کردن
to keep back جلوگیری کردن از
pull up جلوگیری کردن
hold جلوگیری کردن
holds جلوگیری کردن
bridling جلوگیری کردن از
bridled جلوگیری کردن از
bridle جلوگیری کردن از
inhibits جلوگیری کردن
check جلوگیری کردن از
rule out جلوگیری کردن
checked جلوگیری کردن از
keeps جلوگیری کردن
keep جلوگیری کردن
prohibiting جلوگیری کردن
arrests جلوگیری کردن
prohibits جلوگیری کردن
bridles جلوگیری کردن از
arrested جلوگیری کردن
arrest جلوگیری کردن
inhibit جلوگیری کردن
prevent جلوگیری کردن از
restrain جلوگیری کردن از
restraining جلوگیری کردن از
restrains جلوگیری کردن از
to provide against جلوگیری کردن
checks جلوگیری کردن از
hold in جلوگیری کردن
arrested جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrest جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
arrests جلب کردن توقیف کردن جلوی ادامه جریان دادرسی و علی الخصوص صدور حکم دادگاه را با حکم یا قرار همان دادگاه گرفتن
to avoid bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
nail از انتشارچیزی جلوگیری کردن
to pull short یک مرتبه جلوگیری کردن
nailed از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nails از انتشارچیزی جلوگیری کردن
repel نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to avert bankruptcy از ورشکستگی جلوگیری کردن
in order to prevent برای جلوگیری کردن
to resist heat از نفوذگرما جلوگیری کردن
snub جلوگیری سرزنش کردن
inhibits از بروزاحساسات جلوگیری کردن
snubbed جلوگیری سرزنش کردن
snubbing جلوگیری سرزنش کردن
snubs جلوگیری سرزنش کردن
inhibit از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelling نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repelled نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to take off one رفع توقیف از ورود و خروج کشتی کردن
get by ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
hold متصرف بودن جلوگیری کردن از
pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself از افتادن خود جلوگیری کردن
holds متصرف بودن جلوگیری کردن از
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
levy a sum on a person's property به منظور تامین مدعی به دارایی کسی را توقیف کردن
to try to stop the march of time تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
obstruction حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
obstructions حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
infibulation چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justifying دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifies دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justify دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
spill wind سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent [stop] such practices اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
habeas corpus حکم توقیف از طرف دادگاه باذکر دلایل توقیف
exchange control جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
bacteriolysis مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
maintenance جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com