English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
arson تولید حریق عمدی در مال غیر
Other Matches
arson ایجاد حریق عمدی
incendiarism تولید حریق
fires حریق
fired حریق
fire حریق
fire insurance بیمه حریق
fire control اطفاء حریق
conflagrations حریق مدهش
conflagration حریق مدهش
pyromania جنون ایجاد حریق
fire drills تمرین اطفاء حریق
fire extinguishing system سیستم اطفاء حریق
fire drill تمرین اطفاء حریق
fire party تیم اطفای حریق
fire and rescue نجات و اطفای حریق
fire detection system سیستم اشکارساز حریق
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
fire and rescue عملیات نجات و اطفای حریق
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
one upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
fire sale فروش مال التجاره حریق زده
vault storage محفظه یا انبار ضد حریق وبتون ارمه
arsonist کسیکه عمدا ایجاد حریق میکند
one-upmanship سبقت یا جلو افتادگی از حریق یا رقیب
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
fire escape پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
fire escapes پله کان مخصوص فرار در مواقع حریق
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
deliberated عمدی
autonomic عمدی
advertency عمدی
aforethought عمدی
deliberates عمدی
intentional عمدی
deliberate عمدی
prepense عمدی
premeditated عمدی
wilfull عمدی
deliberating عمدی
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
dump باخت عمدی
intentional foal خطای عمدی
intentional handball هند عمدی
intentional movement حرکت عمدی
tank باخت عمدی
cheap shot خشونت عمدی
lemon باخت عمدی
reflation تورم عمدی
willful misconduct زیان عمدی
sabotage خرابکاری عمدی
inadvertent غیر عمدی
wilful murder قتل عمدی
malice a خیانت عمدی
unitentional غیر عمدی
voluntary act فعل عمدی
sabotages خرابکاری عمدی
murdered قتل عمدی
lemons باخت عمدی
willful misconduct خسارت عمدی
sabotaged خرابکاری عمدی
studied دانسته عمدی
wilfull murder قتل عمدی
murders قتل عمدی
murdering قتل عمدی
sabotaging خرابکاری عمدی
murder قتل عمدی
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
arson اتش زدن عمدی
vertical parity check مقابله توان عمدی
casually بطور غیر عمدی
homicide by misadventure قتل غیر عمدی
sand bag سستی عمدی در تمرین
by accident or d. بطور اتفاقی یا عمدی
invlountary act فعل غیر عمدی
d.sin گناه بزرگ عمدی
setting on fire اتش زدن عمدی
was that intended? ایا ان عمدی بود
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
discharge indicator disc دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
deliberates عمدا انجام دادن عمدی
obmutescence خاموش نشینی سکوت عمدی
deliberating عمدا انجام دادن عمدی
deliberated عمدا انجام دادن عمدی
deliberate عمدا انجام دادن عمدی
miscarriage سقط جنین غیر عمدی
hacks لگد زدن عمدی دررگبی
inadvertence غیر عمدی عدم تعمد
hacked لگد زدن عمدی دررگبی
hack لگد زدن عمدی دررگبی
involuntarily بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
miscarriages سقط جنین غیر عمدی
duster پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
dusters پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
unitentionally ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
inadvertenly بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
match penalty خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
voluntary عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
draw play ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
destruct خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
barratry خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
allowances اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
throws باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throw باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
columnar and trabeated [نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
manipulative deception تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
safety اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
kamikaze ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
trapdoors فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
products تولید
genesis تولید
product تولید
outputs تولید
production line خط تولید
production lines خط تولید
assembly lines خط تولید
production rule تولید
production technique فن تولید
assembly تولید
progeniture تولید
generations تولید
articulation تولید
total output تولید کل
aggregate output تولید کل
production تولید
productions تولید
generation تولید
manufactures تولید
total product تولید کل
fabrication تولید
low productivity تولید کم
manufactured تولید
turn out تولید
manufacture تولید
assembly line خط تولید
output تولید
reproductions تولید مثل
reproduction تولید دوباره
beeping تولید صدا
reproductions تولید مجدد
agents of production عوامل تولید
aggradation of permafrost تولید شبنم
production factors عوامل تولید
factors of production عوامل تولید
beep تولید صدا
beeped تولید صدا
rate of output میزان تولید
beeps تولید صدا
raise تولید کردن
raises تولید کردن
relations of production رابطه تولید
reproductions تولید دوباره
regeneracy تولید مجدد
begotten تولید کرده
the procreative instinct غریزه تولید
system generation تولید سیستم
surplus production فزونی تولید
report generation تولید گزارش
surplus production مازاد تولید
surplus production تولید اضافی
reproductivity استعداد تولید
scale of production مقیاس تولید
sparking تولید جرقه
productivity قابلیت تولید
suppuration تولید جراحت
reporduce تولید مجدد
manufacturer تولید کننده
manufacturers تولید کننده
put out <idiom> تولید کردن
volume of production حجم تولید
underproduction تولید ناکافی
reproduction تولید مجدد
reproduction تولید مثل
turn out تولید کردن
mass-production تولید انبوه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com