English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
full employment output تولید در اشتغال کامل
Other Matches
full employment اشتغال کامل
full employment equilibrium تعادل اشتغال کامل
full employment rate of growth نرخ رشد در اشتغال کامل
inflationary gap وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
say's law عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
employment gap مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
full production تولید کامل
cycles عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
cycle عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
cycled عملیات کامل تولید مدت محدودی از یک زمان
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
completed case جعبه کامل خشاب کامل
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
offices اشتغال
office اشتغال
engagedness اشتغال
engagements اشتغال
underemployed کم اشتغال
occupations اشتغال
occupation اشتغال
engagement اشتغال
preoccupations اشتغال
preoccupation اشتغال
busybody اشتغال
busybodies اشتغال
employment اشتغال
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
employment opportunities امکانات اشتغال
employment volume حجم اشتغال
overfull employment اشتغال وافر
employment policy سیاست اشتغال
employment rate نزخ اشتغال
unemployment عدم اشتغال
employment opportunities فرصتهای اشتغال
employment gap شکاف اشتغال
indebtedness اشتغال ذمه
hyperemployment اشتغال زیاد
overfull employment اشباع اشتغال
employment act قانون اشتغال
idleness عدم اشتغال
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
commencement of employment زمان شروع اشتغال
employment rate میزان نسبی اشتغال
unemployment equilibrium تعادل در اشتغال ناقص
inflationary gap سطح اشتغال مطلوب
hyperemployment اشتغال بیش ازحد
full time employment اشتغال تمام وقت
full time زمان اشتغال بکار
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
occupational therapy درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
letters testamentary خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
diplomatist کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
amateurism اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
thorough بطور کامل کامل
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
I am obsessed by fear of unemployment . تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
biologism اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
half جمع کننده دودویی که میتواند نتیجه جمع دو ورودی را تولید کند. و رقم نقل خروجی تولید میکند ولی نمیتواند رقم نقل ورودی بپذیرد
maintenance of membership هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
producers burden of tax بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
in a entireness of state کامل
exact کامل
large کامل
larger کامل
largest کامل
semibreve نت کامل
perfected کامل
searching کامل
perfecting کامل
exacted کامل
exacts کامل
of ripe years کامل
unmitigated کامل
entire کامل
main کامل
semibreves نت کامل
full کامل
unqualified کامل
unabridged کامل
full fledged کامل
full-fledged کامل
empennage دم کامل
echaustive کامل
total کامل
totaling کامل
totalled کامل
totalling کامل
totals کامل
absolutes کامل
absolute کامل
perfect کامل
perfects کامل
totaled کامل
self-contained کامل
fullest کامل
plenaries کامل
plenary کامل
all-out کامل
wall-to-wall کامل
completes کامل
completing کامل
complete کامل
completed کامل
stark کامل
starker کامل
saturation کامل
starkly کامل
starkest کامل
changeovers دگرگونی کامل
uberrima fides صراحت کامل
periods جمله کامل
all in price بهای کامل
period جمله کامل
almightiness قدرت کامل
amain باسرعت کامل
totalize کامل کردن
hotter امادگی کامل
clamps بست کامل
clamping بست کامل
clamped بست کامل
changeover دگرگونی کامل
uncomplimentary غیر کامل
unperfect غیر کامل
utmost good faith با صداقت کامل
willie waught یک جرعه کامل
hottest امادگی کامل
blackbody تابشگر کامل
hohlraum تابشگر کامل
total score نمره کامل
conversance اشنایی کامل
conversancy اگاهی کامل
conversancy اشنایی کامل
total porosity تخلخل کامل
totals جمع کل کامل
complete graph گراف کامل
totalling جمع کل کامل
total function تابع کامل
conversance اگاهی کامل
completeness check تطبیق کامل
complementary color رنگ کامل
complete ditch گود کامل
complete ditch گودبرداری کامل
complete inventory موجودی کامل
comprehensive insurance بیمه کامل
complete sound فشنگ کامل
complete substitution جانشین کامل
completely specified با تعیین کامل
totalled جمع کل کامل
U-turn دور کامل
round کامل کردن
detail شرح کامل
detailing شرح کامل
partial نیمه کامل
intact سالم کامل
revolution یک دوره کامل
revolutions یک دوره کامل
panoply سلاح کامل
panoply زره کامل
roundest کامل کردن
accomplished کامل شده
overall costs هزینه کامل
total costs هزینه کامل
rounded <adj.> کامل و متعادل
in the minutest detail <idiom> مو به مو [با جزییات کامل]
clamp بست کامل
ripen کامل شدن
integer عدد کامل
integers عدد کامل
hale and hearty <idiom> درسلامتی کامل
mature کامل کردن
mature کامل شدن
U-turns دور کامل
absolute کامل قطعی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com