Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
real gross national product
تولید ناخالص ملی واقعی
Search result with all words
gnp gap
شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
Other Matches
gross domestic product
تولید ناخالص داخلی
gross national product
تولید ناخالص ملی
GNP
تولید ناخالص ملی
g.n.p
تولید ناخالص ملی
gross primary product
تولید ناخالص نخستین
gross product per capita
تولید ناخالص سرانه
potential gross national product
تولید ناخالص ملی بالقوه
g.d.p deflator
تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
employment gap
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
gross revenue
درامد فروش ناخالص دریافتی ناخالص
cambridge equation
نشان میدهند . یعنی پول واقعی برابراست با طول متوسط دورهای که هر واحدپول بین دو معامله نگهداری میشود ضرب در درامد واقعی K =
quantity theory of money
حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
okuns law
براساس این قانون رابطه نزدیکی بین تغییرات نرخ بیکاری وافزایش تولید واقعی وجوددارد . اوکان نشان میدهد که در امریکا برای کاهش 1درصد نرخ بیکاری تولیدواقعی باید معادل 3درصدافزایش یابد
pigou effect
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
absolute altimeter
ارتفاع سنج یا فرازیابی که ارتفاع واقعی یا فاصله واقعی هواپیما را از زمین نشان میدهد
architecture proper
معماری بمعنی واقعی کلمه معماری واقعی
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
gross
ناخالص
adulterant
ناخالص
impure
ناخالص
grossing
ناخالص
grossest
ناخالص
grosses
ناخالص
raw
ناخالص
grosser
ناخالص
grossed
ناخالص
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
gross expenditure
هزینه ناخالص
dead loss
زیان ناخالص
gross income
درامد ناخالص
margin
سود ناخالص
margins
سود ناخالص
gross amount
مبلغ ناخالص
gross earnings
عواید ناخالص
grossed
عمده ناخالص
gross value
ارزش ناخالص
grossest
عمده ناخالص
gross
عمده ناخالص
doping
ناخالص سازی
grosses
عمده ناخالص
gross tonnage
فرفیت ناخالص به تن
grosser
عمده ناخالص
cross thrust
تراست ناخالص
grossing
عمده ناخالص
gross profit
سود ناخالص
cross weight
وزن ناخالص
gross yield
محصول ناخالص
gross yield
بازده ناخالص
operating profit
سود ناخالص
gross weight
وزن ناخالص
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
gross rate of return
نرخ بازده ناخالص
unladen weight
وزن ناخالص خودرو
gross national income
درامد ناخالص ملی
gross national expenditure
هزینه ناخالص ملی
gross national product
محصول ناخالص ملی
gross investment
سرمایه گذاری ناخالص
gross national quality
کیفیت ناخالص ملی
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
nominal gross national product
محصول ناخالص ملی اسمی
The real problem is not whether machines think but whether men do.
مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary
غده تولید کننده منی محل تولید منی
families
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family
محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
mixed capitalism
نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
fullest
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
full
مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
factual
واقعی
veritable
واقعی
ex post saving
واقعی
ex post
واقعی
factually
واقعی
true life
واقعی
concrete
: واقعی
actual
واقعی
positive
واقعی
veracious
واقعی
lifelike
واقعی
unfeigned
واقعی
veridical
واقعی
essential
واقعی
righting
واقعی
virtual
واقعی
objective
واقعی
objectives
واقعی
righted
واقعی
card-carrying
واقعی
McCoy
واقعی
right
واقعی
real
واقعی
very
واقعی
literal
واقعی
actuals
واقعی
essentials
واقعی
out of pocket expenses
هزینه واقعی
objective value
ارزش واقعی
unrealistic
غیر واقعی
objective data
دادههای واقعی
actual price
قیمت واقعی
nominal
غیر واقعی
unrealistically
غیر واقعی
very
واقعی فعلی
true north
شمال واقعی
historical costs
هزینه واقعی
unreal
غیر واقعی
life size
اندازه واقعی
down-to-earth
حقیقی واقعی
actual load
بار واقعی
real address
آدرس واقعی
real anxiety
اضطراب واقعی
actualize
واقعی کردن
matter-of-fact
بطور واقعی
actual income
درامد واقعی
actual expenses
مخارج واقعی
matter of fact
بطور واقعی
actual loss
زیان واقعی
real wage
مزد واقعی
real value
ارزش واقعی
actual velocity
سرعت واقعی
insubstantial
غیر واقعی
actual self
خود واقعی
actual saving
پس انداز واقعی
real score
نمره واقعی
real sector
بخش واقعی
real storage
انباره واقعی
actual parameter
پارامتر واقعی
actual key
کلید واقعی
real assets
دارائیهای واقعی
real income
درامد واقعی
jisen
مبارزه واقعی
real memory
حافظه واقعی
real mode
حالت واقعی
real numbers
اعداد واقعی
down to earth
حقیقی واقعی
incidental expenses
هزینههای واقعی
practical
واقعی کارازموده
practicals
واقعی کارازموده
real fluid
سیال واقعی
actual damage
خسارت واقعی
actual cost
هزینه واقعی
real capital
سرمایه واقعی
actual argument
نشانوند واقعی
actual address
نشانی واقعی
real costs
هزینههای واقعی
real earnings
درامدهای واقعی
life-size
اندازه واقعی
execute
واقعی کردن
true
واقعی حقیقی
actualise
[British]
واقعی کردن
airy-fairy
غیر واقعی
put inpractice
واقعی کردن
put into effect
واقعی کردن
put ineffect
واقعی کردن
implement
واقعی کردن
bring into being
واقعی کردن
make something happen
واقعی کردن
truer
واقعی حقیقی
truest
واقعی حقیقی
carry out
واقعی کردن
bring inbeing
واقعی کردن
true slump
نشست واقعی
fulfill
[American]
واقعی کردن
make a reality
واقعی کردن
true vertical
قائم واقعی
put into practice
واقعی کردن
carry into effect
واقعی کردن
carry ineffect
واقعی کردن
accomplish
واقعی کردن
realizing
واقعی کردن
true form
فرم واقعی
true complement
مکمل واقعی
true complement
متمم واقعی
realizes
واقعی کردن
realised
واقعی کردن
real
واقعی موجود
realized
واقعی کردن
realises
واقعی کردن
realising
واقعی کردن
realize
واقعی کردن
genuine
واقعی حقیقی
true power
توان واقعی
never-never
غیر واقعی
actualize
واقعی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com