English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
gross primary product تولید ناخالص نخستین
Other Matches
gnp gap شکاف تولید ناخالص ملی اختلاف بین تولید ناخالص ملی واقعی وتولیدناخالص ملی بالقوه
gross domestic product تولید ناخالص داخلی
g.n.p تولید ناخالص ملی
gross product per capita تولید ناخالص سرانه
gross national product تولید ناخالص ملی
GNP تولید ناخالص ملی
real gross national product تولید ناخالص ملی واقعی
potential gross national product تولید ناخالص ملی بالقوه
g.d.p deflator تعدیل کننده تولید ناخالص داخلی
net primary production تولید خالص نخستین
gross revenue درامد فروش ناخالص دریافتی ناخالص
at first a در نخستین دید در وهله نخستین
capacity cost هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
pilot line operation کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component 1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
adulterant ناخالص
raw ناخالص
grosses ناخالص
grossest ناخالص
grossing ناخالص
impure ناخالص
grosser ناخالص
grossed ناخالص
gross ناخالص
euler theorem در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
gross yield بازده ناخالص
gross tonnage فرفیت ناخالص به تن
grossest عمده ناخالص
gross weight وزن ناخالص
gross value ارزش ناخالص
doping ناخالص سازی
gross earnings عواید ناخالص
gross yield محصول ناخالص
gross expenditure هزینه ناخالص
gross amount مبلغ ناخالص
grosser عمده ناخالص
gross profit سود ناخالص
grosses عمده ناخالص
gross عمده ناخالص
gross income درامد ناخالص
cross thrust تراست ناخالص
dead loss زیان ناخالص
grossing عمده ناخالص
cross weight وزن ناخالص
grossed عمده ناخالص
operating profit سود ناخالص
margins سود ناخالص
margin سود ناخالص
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
gross rate of return نرخ بازده ناخالص
unladen weight وزن ناخالص خودرو
gross national quality کیفیت ناخالص ملی
gross investment سرمایه گذاری ناخالص
gross national product محصول ناخالص ملی
gross national income درامد ناخالص ملی
gross national expenditure هزینه ناخالص ملی
increasing cost industry حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
nominal gross national product محصول ناخالص ملی اسمی
planar روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
derived demand تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
cost fraction نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
declassified cost هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
matrix چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrixes چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
acceleration principle یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
spermary غده تولید کننده منی محل تولید منی
mixers نخستین
mixer نخستین
first detector نخستین
initial نخستین
our first parents adam and eva نخستین ما
premiers نخستین
initialling نخستین
premiering نخستین
premieres نخستین
premiered نخستین
premiere نخستین
premier نخستین
initialed نخستین
initialing نخستین
initialled نخستین
initials نخستین
incipient نخستین
first نخستین
quadrages ima نخستین
primary نخستین
primal <adj.> نخستین
proto نخستین
families محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
primary مقدماتی نخستین
prime coat روکش نخستین
at the first blush در نخستین وهله
at the first onset در نخستین وهله
primary zones نواحی نخستین
primary treatment پاکسازی نخستین
prototype نخستین بشر
prototype نمونه نخستین
prototypes نخستین بشر
first aids کمکهای نخستین
first hand نخستین بازی کن
first impression برداشت نخستین
prime نخستین اولیه
the first day نخستین رور
the first of all نخستین همه
the opening chapter نخستین فصل
first rate نخستین درجه
primed نخستین اولیه
primes نخستین اولیه
trivium دوره نخستین
prototypes نمونه نخستین
primary treatment تصفیه نخستین
primary colors رنگهای نخستین
crossover تمرکز نخستین
initial stage طبقه نخستین
book one جلد نخستین
at first push در نخستین وهله
menarche نخستین قاعدگی
octateuch نخستین عهدعتیق
primary drive سائق نخستین
primary group گروه نخستین
primary motivation انگیزش نخستین
as a first step <adv.> نخستین [اولا]
initial expenses هزینه نخستین
primary reinforcement تقویت نخستین
primary productivity فراوردگی نخستین
primary processes فرایندهای نخستین
primary personality شخصیت نخستین
initial movement نخستین اقدام
primary needs نیازهای نخستین
by return of post با نخستین پست
springer stone نخستین رگ پاطاق
protomartyr نخستین شهید
proenomen نام نخستین
in the egg در مرحله نخستین
primordial اصل نخستین
incipience حالت نخستین
hexateuch نخستین توریه
incipincy حالت نخستین
his opening remarks نخستین گفتههای وی
primary anxiety اضطراب نخستین
rough coat نخستین اندود
incunabula نخستین دوره
mixed capitalism نظام اقتصادی که در ان بیشتروسایل و ابزار تولید درمالکیت خصوصی قرار داشته و بازار چگونگی تعیین قیمت و تولید را به عهده دارد ولی با وجود این دولت نیز ازطریق سیاستهای پولی مالی و قوانین مختلف درفعالیتهای اقتصادی تاثیرمیگذارد
full مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
fullest مدار تفریق دودویی که اختلاف دو ورودی را تولید میکند و یک رقم نقلی ورودی می پذیرد و در صورت لزوم رقم ثقلی خروجی تولید میکند
primary projection area ناحیه فرافکنی نخستین
primary consumers مصرف کنندگان نخستین
primary process thinking اندیشیدن در فرایند نخستین
primary sensory area ناحیه حسی نخستین
initial inverse voltage ولتاژ معکوس نخستین
primordial عنصر نخستین اساسی
primary mental abilities تواناییهای عقلی نخستین
primary reinforcer تقویت کننده نخستین
firstling نوبر نخستین نتیجه
hexateuchal شش کتاب نخستین از تورات
primary amentia نقص عقل نخستین
fifteen نخستین امتیاز گیم
opener نخستین مسابقه از یک دورمسابقه
on the first occasion در نخستین وهله یا فرصت
draw first blood کسب نخستین امتیاز
break one's duck کسب نخستین امتیاز
initiate نخستین قدم رابرداشتن
initiated نخستین قدم رابرداشتن
initiates نخستین قدم رابرداشتن
initiating نخستین قدم رابرداشتن
maiden speeches نخستین نطق شخص
maiden speech نخستین نطق شخص
protoplast نخستین ادم افریده
recoil بحال نخستین برگشتن
recoils بحال نخستین برگشتن
at the earliest p moment در نخستین وهله امکان
first fruits نخستین دستاوردهای هر چیز
acrospire نخستین جوانهء دانه
incipient stages مراحل نخستین یا ابتدائی
prodelision حذف نخستین حرفCanis
the first person نخستین شخص متکلم
foal tooth نخستین دندان اسب
rudimentary knowledge دانش مقدماتی یا نخستین
recoiled بحال نخستین برگشتن
recoiling بحال نخستین برگشتن
plough monday نخستین دوشنبه پس از خاج شویان
hetaerism ازدواج اشتراکی درقبایل نخستین
heptateuch هفت کتاب نخستین توریه
original sin نخستین گناه ادم ابوالبشر
relapsed مرتد بحال نخستین برگشتن
primate راسته پستانداران نخستین پایه
relapse مرتد بحال نخستین برگشتن
relapses مرتد بحال نخستین برگشتن
prototypes اصل ماده نخستین افریده
relapsing مرتد بحال نخستین برگشتن
retranslate دوباره بزبان نخستین دراوردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com