Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (34 milliseconds)
English
Persian
breed
تولید کردن تربیت کردن
breeds
تولید کردن تربیت کردن
Other Matches
train
تربیت کردن
abetting
تربیت کردن
educating
تربیت کردن
trained
تربیت کردن
trains
تربیت کردن
to bring up
تربیت کردن
rears
تربیت کردن
rearing
تربیت کردن
reared
تربیت کردن
train
[teach]
تربیت کردن
teach
تربیت کردن
abets
تربیت کردن
abetted
تربیت کردن
abet
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
rear
تربیت کردن
educate
تربیت کردن
give lessons
تربیت کردن
instruct
تربیت کردن
educates
تربیت کردن
school
تادیب یا تربیت کردن
schools
تادیب یا تربیت کردن
disciplines
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
discipline
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
disciplining
نظم دادن ادب کردن تربیت کردن انضباط دادن
zootechnics
روش تربیت ورام کردن جانوران
zootechny
روش تربیت و رام کردن جانوران
zootechnician
کارشناس تربیت حیوانات ویژه گر اهلی کردن جانوران
halterbreak
کره اسب را برای پرش ازروی کمند تربیت کردن
generate
حاصل کردن تولید نیرو کردن
set up
اقامه یا طرح کردن تولید کردن
generated
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generates
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating
حاصل کردن تولید نیرو کردن
generating
تولید کردن احداث کردن
generates
تولید کردن احداث کردن
processes
تقویم کردن تولید کردن
process
تقویم کردن تولید کردن
generate
تولید کردن احداث کردن
generated
تولید کردن احداث کردن
reeducate
دوباره تربیت و هدایت کردن دوباره اموزش دادن
produces
تولید کردن
generate
تولید کردن
inbreed
تولید کردن
generations
تولید کردن
put out
<idiom>
تولید کردن
generation
تولید کردن
turn out
تولید کردن
generates
تولید کردن
generated
تولید کردن
raises
تولید کردن
raise
تولید کردن
generating
تولید کردن
ingenerate
تولید کردن
beget
تولید کردن
supply
تولید کردن
begets
تولید کردن
fetch up
تولید کردن
begetting
تولید کردن
productions
تولید کردن
bring forward
تولید کردن
supplied
تولید کردن
begat
تولید کردن
procreate
تولید کردن
produce
تولید کردن
produced
تولید کردن
procreating
تولید کردن
production
تولید کردن
manufactured
تولید کردن
manufactures
تولید کردن
procreates
تولید کردن
procreated
تولید کردن
supplying
تولید کردن
manufacture
تولید کردن
engendered
تولید نسل کردن
processes
تهیه و تولید کردن
engendering
تولید نسل کردن
spawns
تولید مثل کردن
produce
تولید کردن محصول
engender
تولید نسل کردن
produces
تولید کردن محصول
spawn
تولید مثل کردن
rubefy
تولید قرمزی کردن در
spawned
تولید مثل کردن
to raise up seed
تولید نسل کردن
vacuumize
تولید خلا کردن
reproduction
تولید کردن مجدد
reproductions
تولید کردن مجدد
produced
تولید کردن محصول
spawning
تولید مثل کردن
engenders
تولید نسل کردن
process
تهیه و تولید کردن
stridulate
تولید صدای گوشخراش کردن
oversell
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
overselling
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
oversold
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
ovulates
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulating
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ovulate
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
ulcerate
تولید قرحه کردن ریش شدن
verminate
تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
ovulated
تخمک گذاردن تولید اوول کردن
oversells
بیش از عرضه یا تولید فروش کردن
crackles
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackle
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
crackled
صدای انفجار وشکستگی تولید کردن شکستن
clatters
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattering
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clatter
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clattered
تار کردن صفحه رادار تولید خطوط پارازیت سفید در صفحه رادارکور کردن صفحه رادار
clocks
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
clock
مداری که برای همگام کردن اجزا باس تولید میکند
well-bred
با تربیت تربیت شده
picture
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictured
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
pictures
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
processor
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
picturing
که تولید تصویر میکند با روشن کردن فسفر پوشیده شده روی صفحه
licence
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licenses
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
licences
اجازه از یک تولید کننده به دیگری برای کپی کردن محصولات بدون پرداخت مبلغی
baud rate
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
baud
وسیلهای که سیگنالهای زمانی متفاوت برای یکسان کردن دادههای با نرخ مختلف را تولید میکند
intensive cultivation
اضافه کردن مقدار تولید از طریق افزایش عامل کار یا سرمایه بدون اینکه سطح زیر کشت زیادشود
incrossbreed
تولید شده در اثر امیزش نژاد امیزش نژادی کردن
turnaround time
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
dp
پردازش روی داده برای تولید اطلاعات مفید یا مرتب کردن و سازماندهی فایلهای داده
capacity cost
هزینه تولید وقتی که واحدتولید کننده حداکثر فرفیت خودرا برای تولید به کار برد هزینه تولید با حداکثر فرفیت
cartels
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartel
اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
overlap
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlaps
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
overlapped
سیستم تولید چاپ با کیفیت بهتر از چاپگر matrix-dot با جایگزین کردن خط حروف و تغییر مکان به آرامی به طوری که نقاط کمتر به نظر بیایند.
pilot line operation
کار تولید حداقل کالاهای نظامی فقط به منظور حفظ سیستم تولید
embryophyte
گیاهی که تولید گیاهک تخم زانموده و درنتیجه تولید بافتهای اوندی مینماید
components
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
producer's goods
هرچیزی که تولید کننده یا صاحب کارخانه در جهت تولید جنس دیگری ازان استفاده کند
seconded
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding
مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
euler theorem
در صورتی که تابع تولید همگن درجه یک باشد بر اساس قضیه اولر کل تولید مساوی مجموع پرداختی ها به عوامل تولیدمیباشد
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
production overheads
هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
increasing cost industry
حالتی است که چند موسسه به صنعت خاصی بپردازند ودر نتیجه محدودیت عوامل تولید و کمبود انها هزینه تولید بالا رود
machines
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machined
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
machine
تولید برنامه کد ماشین از برنامه HLL با ترجمه و اسمبلر کردن هر دستور HLL
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
planar
روش تولید مدارهای مجتمع بار اعمال مواد شیمیایی به یک قطعه سیلیکن برای تولید قطعه متفاوت
cost fraction
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات
derived demand
تقاضابرای یک عامل تولید که خوداز تقاضا برای کالایی که ان عامل تولید در ان بکار میرودناشی میشود .
declassified cost
هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
oem
شرکتی ه قط عاتی تولید میکند که بخشهای اصلی را تولید کنندههای دیگر ساخته اند و محصول را برای کاربر خاص ایجاد میکند
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
matrixes
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
matrix
چاپگری که حروف توسط مجموعهای از نقاط کنار هم تولید می شوند و صفحه را خط به خط تولید می کنند. این چاپگر برای چاپ با ریبون یا thermal یا چاپ الکترواستاتیک به کار می رود
ill mannered
بی تربیت
gentlest
با تربیت
randy
بی تربیت
blowzed
بی تربیت
impolite
بی تربیت
caddish
بی تربیت
chuff
بی تربیت
unmannerly
بی تربیت
churl
بی تربیت
well bred
با تربیت
bearish
بی تربیت
barbarous
بی تربیت
nurtured
تربیت
nurtures
تربیت
nurturing
تربیت
ill-bred
بی تربیت
mannerless
بی تربیت
upbringing
تربیت
nurture
تربیت
manner
تربیت
cultivation
تربیت
low bred
بی تربیت
lowbred
بی تربیت
unpolished
بی تربیت
gentry
تربیت
uncivil
بی تربیت
uncivilly
بی تربیت
mannerliness
تربیت
true bred
با تربیت
ill bred
بی تربیت
gentler
با تربیت
genteelness
تربیت
education
تربیت
pedagogy
تربیت
half bred
بی تربیت
grosses
بی تربیت
gentrice
تربیت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com