Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (18 milliseconds)
English	Persian
rhizogenetic	تولید کننده ریشه ریشه اور
rhizogenic	تولید کننده ریشه ریشه اور
Other Matches
radicate	ریشه گرفتن ریشه دار شدن
to strike root	ریشه گرفتن ریشه دواندن
to take root	ریشه گرفتن ریشه دوانیدن
supplanter	ریشه کن کننده
extirpator	ریشه کن کننده
rooter	ریشه کننده
xylophilous	ریشه کننده روی چوب
plaiting	[نوعی گیس بافی برای اتمام ریشه ها، در این روش که برای اتمام ریشه های فرش بکار می رود، جای آزاد گذاشتن نخ های چله آنرا بصورت اریبی دوتا دوتا یا بیشتر از لابلای یکدیگر رد کرده و نخ ها بسته به نظر آید.]
fimbria	ریشه
stubbed	ریشه
stub	ریشه
roots	ریشه
rootless	بی ریشه
stubbing	ریشه
extraction	ریشه
tassel	ریشه
scabs	ریشه
tassels	ریشه
paronymous	هم ریشه
homoousian	از یک ریشه
cognate	هم ریشه
depth of face	ریشه
stubs	ریشه
stumping	ریشه
stumped	ریشه
stump	ریشه
rhizogenetic	ریشه زا
rhizogenic	ریشه زا
rhizogenous	ریشه زا
fimbriation	ریشه
fringes	ریشه
rootlet	ریشه چه
fringe	ریشه
stumps	ریشه
frange	ریشه
radicals	ریشه
harle	ریشه
harl	ریشه
root	ریشه
tie [knot]	ریشه
expansion scab	ریشه
radical	ریشه
fibreless	بی ریشه
cama	ریشه
radix	ریشه
radicle	ریشه چه
thrum	ریشه
scab	ریشه
eradiacable	ریشه کن شدنی
geometric mean	ریشه nام
thrum	ریشه فرش
fixing	حاشیه ریشه
enrooted	ریشه کرده
ciliated	ریشه دار
cube roots	ریشه مکعب
cube roots	ریشه سوم
etymon	ریشه کلمه
germ	ریشه منشاء
germs	ریشه منشاء
galangale	ریشه جوز
gelsemium	ریشه یاسمن
deep-rooted	ریشه کرده
abort	ریشه نکردن
stemmed	ریشه اصل
acid radical	ریشه اسید
cube root	ریشه سوم
cube root	ریشه مکعب
radicle	اصل ریشه
eradication	ریشه کن کردن
ammonium	ریشه +4NH
radicle	ریشه کوچک
root	ریشه گرفتن
beetroots	ریشه چغندر
etymology	ریشه شناسی
square root	ریشه دوم
ciliate	ریشه دار
etymologies	ریشه شناسی
stemming	ریشه اصل
stems	ریشه اصل
grubbing up	ریشه کنی
hang nail	ریشه ناخن
hangnail	ریشه ناخن
ciliolated	ریشه دار
root	ریشه کن کردن
roots	ریشه کن کردن
fringing	ریشه یابی
to root up	از ریشه دراوردن
rooty	شبیه ریشه
ablation	ریشه کنی
root directory	دایرکتوری ریشه
rush root	ریشه اریسا
rush root	ریشه ایرسا
pedigrees	ریشه نژاد
rhizopodous	ریشه پای
rhizopod	ریشه پایان
root of the weld	ریشه جوش
root out	ریشه کن کردن
rooty	ریشه دار
rootage	مجموع ریشه ها
to root up	ریشه کن کردن
to strike root	ریشه زدن
to pull up by the roots	ریشه کن کردن
rootage	ریشه بندی
rootlet	ریشه فرعی
root up	ریشه کن کردن
root section	مقطع ریشه
rhizophagous	ریشه خوار
rhizome	شبیه ریشه
fimbriated	ریشه دار
beetroot	ریشه چغندر
root	ریشه [ریاضی]
radical	ریشه [ریاضی]
fringent	ریشه مانند
extirpation	ریشه کنی
rhizomorphous	ریشه مانند
pedigree	ریشه نژاد
firtree root	ریشه صنوبری
rhizoid	ریشه نما
to take root	ریشه زدن
rhizoid	ریشه مانند
to take root	ریشه کردن
morphophonemics	ریشه شناسی
roots	ریشه گرفتن
rhizanthous	گل اور از ریشه
filose	ریشه دار
fimbriate	ریشه دار
supplanted	از ریشه کندن
deep rooted	ریشه کرده
barbate	ریشه دار
paronym	واژه هم ریشه
musk root	ریشه مشک
frill	ریشه دارکردن
frills	ریشه دارکردن
tufts	ریشه پارچه
outroot	از ریشه کندن
irradicable	ریشه کن نشدنی
tendril	ریشه پیچک
tendrils	ریشه پیچک
squar root	ریشه دوم
tuft	ریشه پارچه
supplanting	از ریشه کندن
horse radish	ریشه خردل
supplants	از ریشه کندن
i. and evdevolution	ریشه گیری
eradicating	ریشه کن کردن
imaginary root	ریشه ی انگاری
imaginary root	ریشه ی موهومی
strike root	ریشه زدن
to pull up by the roots	از ریشه دراوردن
blade root	ریشه تیغه
ventral root	ریشه قدامی
fibrous	ریشه دار
stem	ریشه اصل
supplantation	از ریشه کنی
cognate	واژه هم ریشه
frilled	ریشه دار
tap root	ریشه عمودی
tap root	ریشه اصلی
bottom run	قشر ریشه
the root of a tree	ریشه درخت
inveterate	ریشه کرده
irradicate	ریشه کن کردن
the root of a word	ریشه واژه
irradicate	از ریشه دراوردن
irrationable	ریشه گنگ
orris root	ریشه بنفشه
wing root	ریشه بال
ineradicable	ریشه کن نشدنی
eradication	ریشه کن شدن
eradication	ریشه کنی
bonder	ریشه دار
thrum	ریشه دار
themes	ریشه زمینه
theme	ریشه زمینه
deracinate	از ریشه در اوردن
square roots	ریشه دوم
fringed	ریشه دار
runners	ریشه هوایی
rooted	ریشه کرده
runner	ریشه هوایی
madder	ریشه روناس
rooted	ریشه دار
supplant	از ریشه کندن
uproots	ریشه کن کردن
uprooting	ریشه کن کردن
uprooted	ریشه کن کردن
uproot	ریشه کن کردن
root	ریشه دار کردن
etymology	ریشه جویی صرف
zero of a function	ریشه تابع [ریاضی]
fimbrillate	دارای ریشه فریف
turfines	پوشیدگی از ریشه یا چمن
orpine	ابرون ریشه دار
radicular	وابسته به ریشه کوچک
live forever	ابرون ریشه دار
unroot	از ریشه دراوردن یا کندن
earthbound	درخاک ریشه دوانده
neurogenic	دارای ریشه عصبی
to strike root	ریشه کردن پابرجاشدن
taproot	ریشه عمودی اصلی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com