Dictiornary-Farsi | تونل ساختن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 205 (4 milliseconds)

English	Persian
tunnel	تونل ساختن
tunneled	تونل ساختن
tunneling	تونل ساختن
tunnelled	تونل ساختن
tunnels	تونل ساختن


Other Matches

pilot tunnel	تونل کوچکی که جلو تونل اصلی حفر میشود تا شیب وسمت واقعی تونل اصلی که بایستی حفر گردد تعیین شودو به تونل راهنما معروف است
tunnels	تونل
tunnelled	تونل
duct	تونل
tube	تونل
tubes	تونل
tunneled	تونل
tunnel	تونل
tunneling	تونل
adit	تونل دستیابی
wing tunnel	تونل باد
vacuum tunnel	تونل خلاء
escape trunk	تونل فراراضطراری
tunnel of mine	تونل معدن
to bore a tunnel	تونل کندن
mine tunnel	تونل معدن
drift tunnel	تونل تبدیل تحمیل
breast board	سینه بندی تونل
closed circuit tunnel	تونل مدار بسته
tunneling process	فرایند تونل زنی
bores	بامته تونل زدن
high pressure tunnel	تونل فشار قوی
tunnel lining	پوشش داخلی تونل
bore	بامته تونل زدن
scareup	فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
scanning tunneling microscope	میکروسکوپ تونل زنی پویشی
to tunnel through a hill	با تونل اززیرتپهای گذر کردن
supersonic tunnel	تونل باد مافوق صوت
s.t.m	microscope scanningtunneling میکروسکوپ تونل زنی پویشی
wind tunnels	معبر تونل مانندی که هوا بافشارهای مختلف از ان عبورمیکند
wind tunnel	معبر تونل مانندی که هوا بافشارهای مختلف از ان عبورمیکند
blocking	گرفتگی مسیر جریان در تونل باد ناشی از موجهای ضربهای
inelastic	spectroscopy electrontunneling طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
compressed air tunnel	تونل باد مدار بستهای محتوی گاز یا هوای تحت فشار
working section	قسمتی از تونل باد که مدل یاجسم مورد ازمایش در ان قرار میگیرد
i.e.t.s	tunneling inelasticelectron spectroscopy طیف بینی تونل زنی ناکشسان الکترون
open jet tunnel	تونل بادی که قسما کار ان باز بوده و فاقد دیواره میباشد
closed jet tunnel	تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
contraction ratio	نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
sheds	خون جاری ساختن جاری ساختن
shed	خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding	خون جاری ساختن جاری ساختن
manufacture	ساختن
create	ساختن
creates	ساختن
dree	ساختن با
indite	ساختن
creating	ساختن
miscreate	بد ساختن
constructed	ساختن
constructing	ساختن
constructs	ساختن
unify	تک ساختن
construct	ساختن
manufactured	ساختن
put-up	ساختن
build	ساختن
carbonize	کک ساختن
bulid	ساختن
buildings	ساختن
builds	ساختن
invent	ساختن
make	ساختن
put up	ساختن
makes	ساختن
inventing	ساختن
fashions	مد ساختن
fashioning	مد ساختن
invents	ساختن
fashion	مد ساختن
confect	ساختن
upgrade	ساختن
manufactures	ساختن
fabrication	ساختن
composes	ساختن
compose	ساختن
fashioned	مد ساختن
invented	ساختن
pills	حب ساختن
pill	حب ساختن
upgrading	ساختن
upgrades	ساختن
pellet	حب ساختن
upgraded	ساختن
upbuild	ساختن
idolizing	بت ساختن
idolizes	بت ساختن
idolized	بت ساختن
idolize	بت ساختن
idolising	بت ساختن
to t. up	ساختن
idolises	بت ساختن
idolised	بت ساختن
to make away	ساختن
to make a shift	ساختن
produces	ساختن
generate	ساختن
generated	ساختن
mints	ساختن
mint	ساختن
minted	ساختن
remakes	از نو ساختن
remake	از نو ساختن
minting	ساختن
generates	ساختن
generating	ساختن
fabricates	ساختن
bridges	پل ساختن
fabricated	ساختن
bridged	پل ساختن
unifying	تک ساختن
unifies	تک ساختن
set up	ساختن
fabricate	ساختن
fabricating	ساختن
produced	ساختن
forborne	ساختن با
bridge	پل ساختن
to get along	ساختن
produce	ساختن
to go in with	ساختن با
notified	اگاه ساختن
sepulchres	قبر ساختن
sepulchre	قبر ساختن
sepulchers	قبر ساختن
gaunt	زننده ساختن
notifying	اگاه ساختن
ensuring	مطمئن ساختن
outrages	بی حرمت ساختن
accustom	معتاد ساختن
insures	مطمئن ساختن
wetted	مرطوب ساختن
notifies	اگاه ساختن
notify	اگاه ساختن
ensures	مطمئن ساختن
insuring	مطمئن ساختن
subvert	واژگون ساختن
outraged	بی حرمت ساختن
improvising	بالبداهه ساختن
discovered	مکشوف ساختن
discovering	مکشوف ساختن
discovers	مکشوف ساختن
produce	ساختن محصول
disabling	ناتوان ساختن
disables	ناتوان ساختن
disable	ناتوان ساختن
produced	ساختن محصول
discover	مکشوف ساختن
ensure	مطمئن ساختن
maximises	بیشینه ساختن
subverted	واژگون ساختن
outrage	بی حرمت ساختن
subverting	واژگون ساختن
subverts	واژگون ساختن
reconciling	راضی ساختن
reconciles	راضی ساختن
improvise	بالبداهه ساختن
reconcile	راضی ساختن
improvises	بالبداهه ساختن
produces	ساختن محصول
discourages	بی جرات ساختن
vitiated	ناپاک ساختن
vitiates	معیوب ساختن
vitiates	ناپاک ساختن
substantiate	مستند ساختن
denuding	عاری ساختن
denudes	عاری ساختن
denuded	عاری ساختن
denude	عاری ساختن
snarls	خشمگین ساختن
snarling	خشمگین ساختن
snarled	خشمگین ساختن
snarl	خشمگین ساختن
necessitating	ناگزیر ساختن
vitiated	معیوب ساختن
vitiate	ناپاک ساختن
vitiate	معیوب ساختن
discourage	بی جرات ساختن
rescind	باطل ساختن
rescinding	باطل ساختن
rescinds	باطل ساختن
relieve	بر جسته ساختن
substantiating	مستند ساختن
relieving	بر جسته ساختن
substantiates	مستند ساختن
humidified	مرطوب ساختن
humidifies	مرطوب ساختن
humidify	مرطوب ساختن
substantiated	مستند ساختن
humidifying	مرطوب ساختن
necessitates	ناگزیر ساختن
necessitated	ناگزیر ساختن
minimizes	کمینه ساختن
maximizes	بیشینه ساختن
maximizing	بیشینه ساختن
diversified	گوناگون ساختن
minimized	کمینه ساختن
diversifies	گوناگون ساختن
diversify	گوناگون ساختن
diversifying	گوناگون ساختن