Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
non striker
توپزنی که با وجود ایستادن جلو میله ضربه نمیزند
Other Matches
Berlin
کالسکهی چهارچرخهای که در عقب آن رکابی برای ایستادن یک مستخدم وجود دارد
baro jireugi
ضربه دست مخالف ایستادن
bandae jireugi
ضربه دست موافق ایستادن
bar stop
ضربه میله
nose hit
ضربه کامل به میله شماره 1بولینگ
high
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
cut
ضربه قوس دارپرتاب به پشت میله ها
highest
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
tap
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
tapped
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
highs
ضربه نزدیک به میله اول بولینگ
cuts
ضربه قوس دارپرتاب به پشت میله ها
tapping
ضربه محکم که تنها یک میله را جا بگذارد
brooklyn
ضربه به میله جلو بولینگ بسمتی مخالف دست گوی انداز
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
My car won't start.
اتومبیلم استارت نمیزند.
bone dry
کسی که لب به مشروب الکلی نمیزند
batting average
میانگین توپزنی
batters
توپزنی که نوبت اوست
batter
توپزنی که نوبت اوست
it does not a to me
درنزدمن جالب توجه نیست چنگی بدل نمیزند
base runner
توپزنی که در پایگاه است یابسوی ان می رود
not out
توپزنی که هنوز اخراج نشده اعلام خطا
maintenance
بررسی کننده برنامه که اشکال فرعی یا خطایی که به بخشهای اصلی آسیب نمیزند را صحیح میکند
croquet
بازی غیررسمی روی چمن با چوبی شبیه چوب چوگان و گویهای چوبی و 9 دروازه فلزی و 2 میله بصورت دور کردن گوی حریف با ضربه بوسیله تماس با گوی خود
tenpin
میله بطری شکل مخصوص بازی 01 میله بولینگ
hitting
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits
ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
double wood
ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
feinting
حرکت از میله بالا به میله پایین
feinted
حرکت از میله بالا به میله پایین
feints
حرکت از میله بالا به میله پایین
feint
حرکت از میله بالا به میله پایین
wickets
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
wicket
میلههای چوبی کریکت نوبت توپزنی در کریکت
shaft
میله ستون میله چاه
shafts
میله ستون میله چاه
punted
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punts
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt
ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
impluse response
پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
standard
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards
دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
crosses
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest
ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
sclaff
ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
ceases
ایستادن
abides
ایستادن
stop
ایستادن
abided
ایستادن
ceasing
ایستادن
stopping
ایستادن
stops
ایستادن
ceased
ایستادن
seogi
ایستادن
stopped
ایستادن
to fetch up
ایستادن
to come to a stand
ایستادن
be under way
ایستادن
stand
ایستادن
cease
ایستادن
abye
ایستادن
aby
ایستادن
to stand by
ایستادن
shank
ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
to stand in the gap
دررخنه ایستادن
fudo dachi
محکم ایستادن
To come to a halt(standstI'll).
ازحرکت ایستادن.
shiko dachi
ایستادن دایرهای
haehiji daeh
ایستادن ازاد
stagnating
از جنبش ایستادن
basophobia
هراس از ایستادن
heisoku daeh
ایستادن خبردار
bail up
ایستادن دراختیارغارتگر
to stand fast
محکم ایستادن
queues
در صف گذاشتن در صف ایستادن
stagnated
از جنبش ایستادن
queueing
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queued
در صف گذاشتن در صف ایستادن
queue
در صف گذاشتن در صف ایستادن
to come to a stop
ایستادن
[مهندسی]
ap seogi
ایستادن معمولی
stagnates
از جنبش ایستادن
draw up
سیخ ایستادن
stagnate
از جنبش ایستادن
pyeonhi seogi
موازی ایستادن
hustings
جای ایستادن و
haktari seogi
ایستادن لک لک وار
To stand in a queue (line).
توی صف ایستادن
outstand
بیشتر ایستادن
line-up
به ترتیب ایستادن
to stand behind
پشت سر ایستادن
kiba dachi
ایستادن سوارکارانه
to stand at gaze
خیره ایستادن
team line up
به صف ایستادن تیم
line up
به ترتیب ایستادن
line-ups
به ترتیب ایستادن
moa seogi
خبردار ایستادن
hunker
سرپا ایستادن
standing room
جای ایستادن
lie off
دور ایستادن
lineup
به صف ایستادن تیم
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
to come to a
بحالت خبردار ایستادن
To keep ones word. To stand by ones promise .
سر قول خود ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
to queue
[line]
up for tickets
برای بلیط در صف ایستادن
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
stand-up
روی پا ایستادن ایستاده
stand up
روی پا ایستادن ایستاده
To stand firm. To stick to ones gun.
سفت وسخت ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
to stick to one's word
سر قول خود ایستادن
sanchin dachi
ایستادن ساعت شنی
to stand at
[by]
the window
کنار پنجره ایستادن
to stand by
ایستادن وتماشا کردن
to stand one's ground
بر سر دلیل خود ایستادن
zenkatsu dachi
ایستادن متمایل به جلو
ground
محل ایستادن توپزن
to stand across the road
درمیان جاده ایستادن
anchors
ایستادن در دریا مهاری
line-ups
ردیف ایستادن تیم
anchoring
ایستادن در دریا مهاری
to kick ones heels
چشم براه ایستادن
To stand to attention.
خبر دار ایستادن
anchor
ایستادن در دریا مهاری
to stand by one's promise
سر قول خود ایستادن
abide by one's word
سر قول خود ایستادن
stopovers
در وسط راه ایستادن
stopover
در وسط راه ایستادن
stop
ایستادن توقف کردن
joo choo seogi
ایستادن اسب سواری
stops
ایستادن توقف کردن
neko ashi dachi
ایستادن گربه سان
stopped
ایستادن توقف کردن
stance
طرز ایستادن درتوپزنی
stances
طرز ایستادن درتوپزنی
stopping
ایستادن توقف کردن
koa seogi
ایستادن قلاب وار
beom seogi
گربه سان ایستادن
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
away
خارج از نقطه ایستادن توپ زن
statgnate
از جنبش ایستادن گندیده شده
stations
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stationed
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stand
طرز یا محل ایستادن کمانگیر
station
محل ایستادن تیرانداز درمسابقه
stances
طرز ایستادن در گوی زنی
stance
طرز ایستادن در گوی زنی
pickets
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
ap joo choom
ایستادن اسب سواری بجلو
out of one's ground
تجاوز توپزن از محل ایستادن
to stand by oneself
روی پای خود ایستادن
to kick one's heels
چشم براه ایستادن منتظرایستادن
to stop short
یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
toe stand
ایستادن ژیمناست روی نوک پا
floats
شناور ساختن روی اب ایستادن
floated
شناور ساختن روی اب ایستادن
float
شناور ساختن روی اب ایستادن
peasde
روی دوپا ایستادن اسب
picketed
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
picket
جلوکسی راه رفتن یا ایستادن
to stick to one's guns
پای کاری محکم ایستادن
placekick
ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
kilian position
وضع ایستادن دواسکیت بازرقصنده درکنار هم
stances
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
ido not feel my legs
نیروی ایستادن یا راه رفتن ندارم
stalling
جای ایستادن اسب در طویله اخور
narani seogi
ایستادن موازی پاها همعرض شانه
stall
جای ایستادن اسب در طویله اخور
stance
طرز ایستادن شمشیرباز مقابل حریف
backdrop
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
backdrops
پرش و افتادن به پشت بادست و پا در هوا و ایستادن
veronica
ایستادن و ردکردن گاو از کناربا حرکت شنل
coach's box
محل ایستادن مربی در پایگاه 1 و 3 بیس بال
To stand at attention(ease).
بحالت آماده باش ( آزاد ) ایستادن ( ؟ رآمدن )
eaves droper
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
technical foul
بازی با توپ واترپولو در حال ایستادن کف استخر
safety island
سکوی وسط خیابان برای ایستادن پیاده رو
to hitch
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
to go backpacking
سرجاده ایستادن و با شست جهت خود را نشان دادن
toe raise
تمرین ایستادن و بلند کردن بدن روی نوک پا
hitchhike
سرجاده ایستادن وباشست جهت خود را نشان دادن
individuation
وجود
in spite
با وجود
existence
وجود
despite
با وجود
existences
وجود
neer do well or well
پی وجود
being
وجود
personality
وجود
personalities
وجود
presence
وجود
entity
وجود
entities
وجود
In spite of . Despite . Notwithstanding .
با وجود
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com