Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (17 milliseconds)
English
Persian
stopper
توپی جلوگیری کننده
stoppers
توپی جلوگیری کننده
Other Matches
search jammer
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
preventive
حفافت کننده جلوگیری کننده
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
mouse
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
mouses
توپی درون آن می چرخد و به احساس کننده هایی می خورد که حرکات افقی و عمودی را در کامپیوتر انجام می دهند
repessive
جلوگیری کننده
interceptive
جلوگیری کننده
suppressive
جلوگیری کننده
suppressor
جلوگیری کننده
preclusive
جلوگیری کننده
preventive
جلوگیری کننده
inhibiter
جلوگیری کننده
inhibitor
جلوگیری کننده
preservative
جلوگیری کننده از فساد
preventative
پیشگیر جلوگیری کننده
prevenience
خاصیت جلوگیری کننده
preservatives
جلوگیری کننده از فساد
prohibitive
گران جلوگیری کننده
prohibitively
بطور جلوگیری کننده
prohibitory
گران جلوگیری کننده
gimbals
توپی و غلاف توپی گردان
preventive
عامل ممانعت جلوگیری کننده
antibiotics
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
lacquer preservative
لاک جلوگیری کننده از فساد
antibiotic
جلوگیری کننده ازصدمه به حیات
antiperiodic
جلوگیری کننده از نوبت و دورهء امراض
anti blush tinner
ماده رقیق کننده ایکه به کندی خشک میشود و در شرایط رطوبت زیاد برای جلوگیری از التهاب لعاب روی سطح بکار میرود
pivots
توپی
plugs
توپی
tapping
توپی
pivoted
توپی
pivot
توپی
tap
توپی
to kick a ball
توپی را
spigot
توپی
tapped
توپی
plug
توپی
spills
توپی
plugging
توپی
spilling
توپی
spilled
توپی
dowel
توپی
spill
توپی
ball joint
توپی
ball printer
چاپگر توپی
pivot
توپی اتصال
to catch a fly
توپی را ازهواگرفتن
pivoted
توپی اتصال
tapper
توپی گذار
ball joint
توپی اتصال
hub bore
سوراخ توپی
spile
گل میخ توپی
pivots
توپی اتصال
fuse plug
توپی فیوز
countersinck bit
مته توپی
rotor hub
توپی رتور
oil drain plug
توپی تخلیه روغن
plugging
سربطری توپی گذاشتن
plugs
سربطری توپی گذاشتن
plug mill
دستگاه نورد توپی
plug
سربطری توپی گذاشتن
head
توپی کامل و سایر متعلقات
beanball
توپی که هدف ان سر توپزن باشد
in-
توپی که وارد دروازه شده
set up
توپی که به اسانی برگردانده شود
in
توپی که وارد دروازه شده
creeper
توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
tampon
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creepers
توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
lineball
توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
bleeders
توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
bleeder
توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
spinner
پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
tampons
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
roving gun
توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
tampion
توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
pivots
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
die
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
cuban fork ball
پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
outswinger
توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
pivot
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivoted
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
blade butt
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
inswinger
توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
netball
توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
long hop
توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
guns
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
gun
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
minute gun
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
yorker
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
hypervelocity
سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
corrector
جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
bumpers
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
howitzer
توپی که طول لوله ان برابر با 02 تا03 برابر کالیبر باشد
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
premunition
جلوگیری
arrested
سد جلوگیری
interception
جلوگیری
arrest
سد جلوگیری
forbiddance
جلوگیری
stoppages
جلوگیری
stoppage
جلوگیری
countercheck
جلوگیری
contraception
جلوگیری
arrests
سد جلوگیری
prevention
جلوگیری
restraints
جلوگیری
suppression
جلوگیری
restraint
جلوگیری
debarment
جلوگیری
interdiction
جلوگیری
obstructions
جلوگیری
obstruction
جلوگیری
rebuffed
جلوگیری کردن
uncontrollably
غیرقابل جلوگیری
contraception
جلوگیری از ابستنی
rebuffing
جلوگیری کردن
preventability
قابلیت جلوگیری
uncontrollable
غیرقابل جلوگیری
prevents
جلوگیری کردن از
rebuffs
جلوگیری کردن
check
جلوگیری کردن از
preventable
قابل جلوگیری
premune
ناشی از جلوگیری
checked
جلوگیری کردن از
checks
جلوگیری کردن از
repressed
جلوگیری شده
preservation
محافظت جلوگیری
block age
جلوگیری انسداد
prevenience
منع جلوگیری
rebuff
جلوگیری کردن
inhibits
جلوگیری کردن
preventible
قابل جلوگیری
inhibitive
وابسته به جلوگیری
prohibits
جلوگیری کردن
prohibiting
جلوگیری کردن
birth control
جلوگیری از ابستنی
prohibit
جلوگیری کردن
bridle
جلوگیری کردن از
bridled
جلوگیری کردن از
bridles
جلوگیری کردن از
bridling
جلوگیری کردن از
keeps
جلوگیری کردن
keep
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن
prevent
جلوگیری کردن از
prevented
جلوگیری کردن از
preventing
جلوگیری کردن
preventing
جلوگیری کردن از
prevents
جلوگیری کردن
hinder
جلوگیری کردن
hindered
جلوگیری کردن
checkless
غیرقابل جلوگیری
preventive
عامل جلوگیری
abatement
فروکش جلوگیری
quenchless
غیرقابل جلوگیری
quenchable
قابل جلوگیری
hold
جلوگیری کردن
holds
جلوگیری کردن
noise suppression
جلوگیری ازپارازیت
restrains
جلوگیری کردن از
restraining
جلوگیری کردن از
interdict
جلوگیری ممنوعیت
restrain
جلوگیری کردن از
inhibit
جلوگیری کردن
hinders
جلوگیری کردن
hindering
جلوگیری کردن
to provide against
جلوگیری کردن
hold in
جلوگیری کردن
controlment
اختیارداری جلوگیری
arrests
جلوگیری از سقوط
arrests
جلوگیری کردن
arrested
جلوگیری از سقوط
arrested
جلوگیری کردن
arrest
جلوگیری از سقوط
arrest
جلوگیری کردن
accident prevention
جلوگیری از سانحه
preservative
ماده جلوگیری
prevented
جلوگیری کردن
preservatives
ماده جلوگیری
letted
منع جلوگیری
to keep back
جلوگیری کردن از
stop
جلوگیری منع
stopped
جلوگیری منع
inhibition
جلوگیری از بروزاحساسات
stopping
جلوگیری منع
stops
جلوگیری منع
pull up
جلوگیری کردن
erosion control
جلوگیری از فرسایش
inhibitions
جلوگیری از بروزاحساسات
rule out
جلوگیری کردن
irrepressible
جلوگیری نکردنی
contraceptives
وسیله جلوگیری از ابستنی
control
بازرسی نظارت جلوگیری
contraceptive
وسیله جلوگیری از ابستنی
out of hand
غیر قابل جلوگیری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com