Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
jump ball
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
Other Matches
hub
(وسط چرخ که اغلب بلبرینگ دارد و روی محور یا آسه می چرخد) توپی، چرخمیان، ناف، (مرکز فعالیت یا اهمیت یا توجه و غیره) کانون، قلبگاه، میانگاه، توپی چر، قطب
gimbals
توپی و غلاف توپی گردان
goal judge
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
obstructionist
اکثریت می اندازد
the ink blots
این مرکب لک می اندازد
The trees give a pleasant shade .
درختان سایه قشنگه می اندازد
It reminds me of my schooldays .
مرا بیاد دوران مدرسه می اندازد
memento mori
کاسه یاچیزدیگری که انسان رابیادمردن می اندازد
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
pumpkins
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
grounder
موسس ضربتی که کسی یا چیزی رابزمین می اندازد
pumpkin
پرتابی که تعداد کمی از میلههای بولینگ را می اندازد
drives
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
drive
بخشی ازکامپیوتر که نوار یا دیسک را راه می اندازد
petroleur
کسیکه با استعمال نفت اتش سوزی راه می اندازد
What advice would you give to someone starting up in business?
چه توصیه ای شما به کسی که کسب و کار راه می اندازد می کنید؟
megascope
یکجور فانوس شعبده که تصویرهای بزرگ روی پرده می اندازد
leadsman
کسی که گلوله سربی بدریا می اندازد تا عمق انرا تعیین نماید
filibusters
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibuster
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustering
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
filibustered
کسی که قانونگذاری مجلس را با اطاله کلام ووسایل دیگر بتاخیر می اندازد
sweeper
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
sweepers
اخرین مدافع در سیستم دفاع بتونی پرتابی در بولینگ که با پیچ تمام یا بیشتر میله ها را می اندازد
tapped
توپی
plugging
توپی
plug
توپی
plugs
توپی
tap
توپی
dowel
توپی
ball joint
توپی
pivots
توپی
spilled
توپی
spill
توپی
spigot
توپی
spills
توپی
pivot
توپی
tapping
توپی
pivoted
توپی
spilling
توپی
to kick a ball
توپی را
ball joint
توپی اتصال
to catch a fly
توپی را ازهواگرفتن
countersinck bit
مته توپی
tapper
توپی گذار
fuse plug
توپی فیوز
spile
گل میخ توپی
ball printer
چاپگر توپی
rotor hub
توپی رتور
hub bore
سوراخ توپی
pivots
توپی اتصال
pivot
توپی اتصال
pivoted
توپی اتصال
means ends analysis
نوعی روش استدلال که در یک کوشش برای کاهش تفاوتهااز نقطه شروع تا هدف به عقب و جلو نظر می اندازد
oil drain plug
توپی تخلیه روغن
plug mill
دستگاه نورد توپی
plugs
سربطری توپی گذاشتن
plug
سربطری توپی گذاشتن
stopper
توپی جلوگیری کننده
plugging
سربطری توپی گذاشتن
stoppers
توپی جلوگیری کننده
beanball
توپی که هدف ان سر توپزن باشد
in
توپی که وارد دروازه شده
set up
توپی که به اسانی برگردانده شود
head
توپی کامل و سایر متعلقات
in-
توپی که وارد دروازه شده
He shoots well
خوب تیر می اندازد ( تیر انداز خوبی است )
tampons
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
bleeders
توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
creepers
توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
lineball
توپی که روی خط میافتد و قبول نیست
bleeder
توپی که از دست مدافعان نزدیک رد میشود
spinner
پوشش ایرودینامیکی روی توپی ملخ
tampon
توپی یا کهنه مخصوص گرفتن سوراخی
creeper
توپی که با فاصله کم از زمین پرتاب شده
netball
توپی که پس از برخورد با لبه تور به زمین میافتد
pivot
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
pivots
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
roving gun
توپی که مداوما از مواضع مختلف تیراندازی میکند
die
توپی که درحال افتادن برروی زمین است
cuban fork ball
پرتاب توپی که بامایعی اغشته و لغزنده شده
outswinger
توپی که در هوا با پیچش ازتوپزن دور میشود
tampion
توپی :چوب برای گرفتن دهانه توپ
blade butt
انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
inswinger
توپی که در هوا با انحنا به سوی توپزن می اید
pivoted
توپی هرزه گرد چرخیدن دور چیزی
long hop
توپی که دور از دسترس توپزن از زمین بلند میشود
gun
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
guns
توپی که طول لوله ان بین 03 تا05 کالیبر باشد
umpires
داور
judge
داور
judged
داور
arbitator
داور
jurors
داور
juror
داور
judging
داور
judges
داور
arbitrators
داور
refereeing
داور
umpired
داور
arbiter
داور
umpire
داور
arbiters
داور
refereed
داور
referee
داور
arbitrator
داور
umpiring
داور
marker
داور
referees
داور
markers
داور
bulb root
وسیلهای که توسط ان تیغههای گردنده توربین به توپی متصل میشوند
yorker
توپی که نزدیک پای توپ زن میافتد و زدن ان مشکل است
minute gun
توپی که به فواصل معین به احترام مرگ کسی شلیک میکند
umpired
کمک داور
umpire
داور مانور
foot fault judge
کمک داور
field judge
داور میدان
netcord umpire
داور تور
awards
رای داور
umpires
داور مانور
award
رای داور
awarding
رای داور
awarded
رای داور
ump
کمک داور
sole arbitrator
داور منفرد
umpired
داور مانور
arbiters
قاضی داور
net cord judge
داور تور
referee's whistle
سوت داور
arbiter
قاضی داور
placing judge
داور خط پایان
referee stops contest
استوپ داور
line official
داور خط تجمع
umpire
کمک داور
referee throw
پرتاب داور
head linesman
داور خط کناری
judicial arbitrator
داور قانونی
judicial arbitrator
داور قضائی
referees
داور مسابقات
umpiring
کمک داور
referee
داور مسابقات
umpiring
داور مانور
refereeing
داور مسابقات
umpires
کمک داور
refereed
داور مسابقات
hypervelocity
سرعت دهانهای و ابتدایی توپی که از 0001 متر درثانیه بیشتر باشد
refereeing
داور مسابقات شدن
refereeing
داور بالای والیبال
referee
داور مسابقات شدن
umpire
سرداور داور مسابقات
referee
داور بالای والیبال
stop
استوپ داور بوکس
the judgewas corrupted
داور به رشوه تطییع شد
stopped
استوپ داور بوکس
sole arbitrator
حکم یا داور انحصاری
stops
استوپ داور بوکس
dissented
مشاجره بر سر رای داور
stopping
استوپ داور بوکس
dissents
مشاجره بر سر رای داور
referees
داور مسابقات شدن
refereed
داور بالای والیبال
refereed
داور مسابقات شدن
shushin
داور وسط کاراته
umpires
سرداور داور مسابقات
dissent
مشاجره بر سر رای داور
ground judge
داور زمین شمشیربازی
umpired
سرداور داور مسابقات
jooshim
داور کنار تکواندو
back judge
داور در محوطه دفاعی
referees
داور بالای والیبال
deashim
داور وسط تکواندو
justiciary
داور عالی رتبه
umpiring
سرداور داور مسابقات
aftereffect
اثر بعدی داور
fukushin
کمک داور کاراته
bumpers
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
bumper
توپی که بعلت فاصله کوتاه اززمین بلندمیشود و به سوی سر و سینه توپزن میرود
snick
توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
flagman
داور مخصوص تشخیص امتیاز
The referee blew for full-time.
داور سوت پایان بازی را زد.
backfield
جای بازیگر پشت داور
protest
اعتراض به رای داور کشتی
protesting
اعتراض به رای داور کشتی
protests
اعتراض به رای داور کشتی
protested
اعتراض به رای داور کشتی
twos
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
The referee put a boycott on him .
داور اورا از بازی محروم کرد
two
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
officiate
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
referee's position
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
patrol judge
داور برج طول مسیر اسبدوانی
officiates
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiating
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus
داور سخت گیر ورشوه خوار
order of service
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
officiated
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
slow whistle
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
paddock judge
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspectors
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
inspector
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com