English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (12 milliseconds)
English Persian
grounded توپ به زمین خورده
Search result with all words
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
Other Matches
ground return انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین
touch judge هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین
pancake در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
geotaxis گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی
hercules نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس
pancakes در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید
inductive earthing زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین
frost heave برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین
regulus نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند
off side سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن
honest john نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه
nap of the earth از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال
geognosy زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین
tellurian ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
perelotok زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین
sergeant گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
sergeants گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت
rolling terrain زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار
styx نوعی موشک زمین به زمین دریایی
irriguous اب خورده
little خورده
it was eaten خورده شد
eaten خورده
covenant runing with land شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست
kinky گره خورده
callous پینه خورده
withered چروک خورده
on oath قسم خورده
conglomerates به هم جوش خورده
conglomerate به هم جوش خورده
patsy فریب خورده
writhen تاب خورده
fretted by rust زنگ خورده
brushed شانه خورده
belly pinched گرسنگی خورده
mussy بهم خورده
engrained پینه خورده
crossed out قلم خورده
stamped تمبر خورده
maggoty کرم خورده
folded picture تصویر تا خورده
aggresive خورده شده
mildewy باد خورده
writhen پیچ خورده
grubbiest کرم خورده
tetched بهم خورده
grubbier کرم خورده
dehiscent ترک خورده
indisposed بهم خورده
teched بهم خورده
symphsis عضوجوش خورده
corrodible خورده شدنی
stickit شکست خورده
starveling گرسنگی خورده
crackly چین خورده
crimpled چوروک خورده
grubby کرم خورده
puckery چین خورده
worm eaten کرم خورده
butt welded از سر جوش خورده
wound پیچ خورده
wounding پیچ خورده
wounds پیچ خورده
carious کرم خورده
vermiculate کرم خورده
twisty پیچ خورده
plicated چین خورده
craven شکست خورده
thrawart پیچ خورده
distempered بهم خورده
messy بهم خورده
moth-eaten بید خورده
moth eaten بید خورده
failures شکست خورده
kinky پیچ خورده
eaten خورده شده
cleft ترک خورده
underdogs سگ شکست خورده
failure شکست خورده
corrosion خورده شدن
deluded فریب خورده
kaput کاملا شک ست خورده
underdog سگ شکست خورده
jiggly تکان خورده
turkeys شکست خورده
hammer hard چکش خورده
turkey شکست خورده
clefts ترک خورده
worm-eaten کرم خورده
cancelled قلم خورده
dislocated بهم خورده
picked کلنگ خورده
clift ترک خورده
no man's land زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی
contour flying پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال
pershing موشک زمین به زمین پرشینگ
lacrosse نوعی موشک زمین به زمین
redstone موشک زمین به زمین رداستون
pervious ground زمین تراوا زمین نفوذپذیر
deep dyed زیاد رنگ خورده
beaten چکش خورده فرسوده
indurate پینه خورده کردن
lost شکست خورده گمراه
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
weldment چیز جوش خورده
common ashlar سنگ چکش خورده
to be fooled فریب خورده بودن
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
interwrought بهم جوش خورده
to be deluded فریب خورده بودن
chiseled چوب اسکنه خورده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
inure or en پینه خورده کردن
bound barrel لوله تاب خورده
thraw پیچ خورده دررفته
chartered accountant حسابدار قسم خورده
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
chiselled چوب اسکنه خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
rolled profile نیمرخ نورد خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
spun glass شیشه تاب خورده
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
impacted باهم جوش خورده
sclerous متصلب پینه خورده
rancid باد خورده فاسد
seared conscience وجدان پینه خورده
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cut in چاک خورده شکافته
patsy شخص گول خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
biosphere قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
weldment قطعات بهم جوش خورده
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
gyrus برامدگی چین خورده مغز
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
talik زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین
contour flight پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین
little john موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
drops گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
compass rose دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
permafrost لایه یخ زده دایمی زمین پوسته یا لایه منجمد زمین
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
topography نگارش عوارض زمین نشان دادن عوارض زمین
geomagnetism نیروی اهن ربایی زمین نیروی جاذبه زمین
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
hydrographer نقشه کش ابهای روی زمین کسیکه عالم به تشریح ابهای روی زمین است
surface to surface missile موشک زمین به زمین
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
ground resolution قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
He had a nast fall. بد جوری خورد زمین ( زمین بدی خورد )
everglade قطعه زمین باتلاقی علفزار زمین باتلاقی
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com