Total search result: 201 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
not up |
توپ دوبار به زمین خورده دبل |
|
|
Other Matches |
|
clowns |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowning |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clowned |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
clown |
دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند |
grounded |
توپ به زمین خورده |
chopper |
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود |
choppers |
توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود |
down |
توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه |
it occurs twice a day |
روزی دوبار رخ میدهد روزی دوبار اتفاق میافتد |
twice |
دوبار |
doubled up |
دوبار |
tow |
دوبار |
double |
دوبار |
tows |
دوبار |
doubled |
دوبار |
semimonthly |
ماهی دوبار |
semi weekly |
هفتهای دوبار |
biyearly |
سالی دوبار |
biweekly |
هفتهای دوبار |
double bogey |
دوبار کسب امتیاز |
relive |
دوبار زندگی کردن |
relived |
دوبار زندگی کردن |
reliving |
دوبار زندگی کردن |
relives |
دوبار زندگی کردن |
reecho |
دوبار منعکس شدن |
We've already been burglarized twice. |
[خانه ] ما را دوبار دزد زد. |
vellicate |
دوبار دودفعه دو مرتبه دوبرابر |
Once bitten,twice shy. <proverb> |
یک بار گزش ,دوبار ترس . |
double |
دوبار چرخش کامل ژیمناست |
doubled |
دوبار چرخش کامل ژیمناست |
biannual |
سالی دوبار دوسال یکبار |
doubled up |
دوبار چرخش کامل ژیمناست |
pull bread |
مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود |
doubled up |
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل |
double |
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل |
doubled |
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل |
ground return |
انعکاسات سطح زمین روی صفحه رادار امواج انعکاسی زمین |
touch judge |
هریک از داوران مامورمراقبت در طرفین زمین برای تماس توپ با زمین |
inductive earthing |
زمین پیچکی زمین کردن نقطه ستاره بایک بوبین |
geotaxis |
گرایشی که نیروی جاذبه زمین انراهدایت میکند زمین گرایی |
center field |
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال |
hercules |
نوعی موشک زمین به زمین با بردزیاد هواپیمای باری هرکولس |
pancake |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
pancakes |
در رهگیری هوایی یعنی می خواهم به زمین بنشینم یا به زمین بنشینید |
regulus |
نوعی موشک اتمی هدایت شونده زمین به زمین که بانیروی جت حرکت میکند |
frost heave |
برامدگی زمین یا سنگفرش که دراثر یخ زدن ایجاد میگردد یخ زدگی وبادکردگی زمین |
nap of the earth |
از نزدیک زمین در سطح زمین پرواز سینه مال |
honest john |
نوعی موشک برد کوتاه زمین به زمین توپخانه |
off side |
سمت راست زمین کریکت مقابل زمین توپزن |
coulomb's law |
نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد |
tellurian |
ساکن زمین دستگاه سنجش حرکات زمین |
to break up |
از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی] |
geognosy |
زمین شناسی از لحاظ ساختمان و ترکیب زمین |
doubled up |
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف |
doubled |
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف |
double |
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف |
perelotok |
زمین یا قشر یخ زده زمین قشر زمستانی زمین |
sergeant |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
rolling terrain |
زمین با پستی و بلندی کم زمین هموار |
styx |
نوعی موشک زمین به زمین دریایی |
sergeants |
گروهبان موشک زمین به زمین سارجنت |
little |
خورده |
it was eaten |
خورده شد |
irriguous |
اب خورده |
eaten |
خورده |
covenant runing with land |
شرط منضم به مالکیت زمین تعهد یا شرطی است مربوط به زمین که جزء لازم ولایتجزای ان محسوب میشودو بنابراین به تنهائی قابل انتقال نیست |
stamped |
تمبر خورده |
messy |
بهم خورده |
worm eaten |
کرم خورده |
writhen |
پیچ خورده |
brushed |
شانه خورده |
failure |
شکست خورده |
eaten |
خورده شده |
aggresive |
خورده شده |
maggoty |
کرم خورده |
writhen |
تاب خورده |
vermiculate |
کرم خورده |
patsy |
فریب خورده |
failures |
شکست خورده |
distempered |
بهم خورده |
corrodible |
خورده شدنی |
dehiscent |
ترک خورده |
craven |
شکست خورده |
crackly |
چین خورده |
carious |
کرم خورده |
crimpled |
چوروک خورده |
crossed out |
قلم خورده |
butt welded |
از سر جوش خورده |
indisposed |
بهم خورده |
belly pinched |
گرسنگی خورده |
on oath |
قسم خورده |
jiggly |
تکان خورده |
kinky |
پیچ خورده |
kinky |
گره خورده |
wound |
پیچ خورده |
wounding |
پیچ خورده |
wounds |
پیچ خورده |
mussy |
بهم خورده |
conglomerates |
به هم جوش خورده |
conglomerate |
به هم جوش خورده |
mildewy |
باد خورده |
turkey |
شکست خورده |
underdogs |
سگ شکست خورده |
underdog |
سگ شکست خورده |
kaput |
کاملا شک ست خورده |
deluded |
فریب خورده |
fretted by rust |
زنگ خورده |
moth eaten |
بید خورده |
moth-eaten |
بید خورده |
cleft |
ترک خورده |
clefts |
ترک خورده |
plicated |
چین خورده |
puckery |
چین خورده |
thrawart |
پیچ خورده |
hammer hard |
چکش خورده |
corrosion |
خورده شدن |
teched |
بهم خورده |
tetched |
بهم خورده |
callous |
پینه خورده |
symphsis |
عضوجوش خورده |
grubbier |
کرم خورده |
grubbiest |
کرم خورده |
grubby |
کرم خورده |
clift |
ترک خورده |
engrained |
پینه خورده |
folded picture |
تصویر تا خورده |
dislocated |
بهم خورده |
picked |
کلنگ خورده |
withered |
چروک خورده |
cancelled |
قلم خورده |
stickit |
شکست خورده |
starveling |
گرسنگی خورده |
worm-eaten |
کرم خورده |
twisty |
پیچ خورده |
turkeys |
شکست خورده |
no man's land |
زمین بلاصاحب و غیر مسکون باریکه زمین حد فاصل بین نیروی متخاصم و نیروی خودی |
contour flying |
پرواز از روی عوارض زمین پرواز به طور مماس باعوارض زمین یا سینه مال |
lacrosse |
نوعی موشک زمین به زمین |
pershing |
موشک زمین به زمین پرشینگ |
redstone |
موشک زمین به زمین رداستون |
pervious ground |
زمین تراوا زمین نفوذپذیر |
cut in |
چاک خورده شکافته |
common ashlar |
سنگ چکش خورده |
deep dyed |
زیاد رنگ خورده |
sclerous |
متصلب پینه خورده |
indurate |
پینه خورده کردن |
rolled glass |
شیشه نورد خورده |
rolled iron or steel |
فولاد نورد خورده |
seared conscience |
وجدان پینه خورده |
impacted |
باهم جوش خورده |
chartered accountant |
حسابدار قسم خورده |
spun glass |
شیشه تاب خورده |
wrounght iron mill bar |
اهن جوش خورده |
lost |
شکست خورده گمراه |
Today I took laxatives. |
امروز مسهل خورده ام. |
I have a cold. |
من سرما خورده ام. [پزشکی] |
chiseled |
چوب اسکنه خورده |
chiselled |
چوب اسکنه خورده |
beaten |
چکش خورده فرسوده |
bound barrel |
لوله تاب خورده |
certified public accountant |
حسابدار قسم خورده |
to be fooled |
فریب خورده بودن |
rancid |
باد خورده فاسد |
Are you daft ? |
مگر مغز خر خورده ای ؟ |
interwrought |
بهم جوش خورده |
it is sufficiently stamped |
کم تمبر خورده است |
These shoes dont fit me. |
زنگ مدرسه خورده |
weldment |
چیز جوش خورده |
foul anchor |
لنگر تاب خورده |
to be deluded |
فریب خورده بودن |
thraw |
پیچ خورده دررفته |
i have caught a thorough chill |
سرمای حسابی خورده ام |
rolled profile |
نیمرخ نورد خورده |
inure or en |
پینه خورده کردن |
cat gets one's tongue <idiom> |
گربه زبونش را خورده |
patsy |
شخص گول خورده |
biosphere |
قسمت قابل زندگی کره زمین که عبارتست از جوو اب و خاک کره زمین |
Like a bear with a sore head. |
مثل گرگ تیر خورده |
buckled wheel |
چرخ خم شده [تاب خورده] |
weldment |
قطعات بهم جوش خورده |
to twist one's ankle |
پیچ خورده شدن قوزک پا |
Our business has become tangled up. |
کارمان پیچ خورده است |
to sprain one's ankle |
پیچ خورده شدن قوزک پا |
gyrus |
برامدگی چین خورده مغز |
a man in his forties |
مرد چهل و خورده ساله |
foul hawse |
زنجیرها تاب خورده اند |
Chartered ( certified public ) accountant . |
حسابدار قسم خورده ( مجاز ) |
fusion principle |
اصل ترکیبات جوش خورده |
fused ring system |
سیستم حلقهای جوش خورده |
weather stained |
هوا خورده ورنگ پریده |
little john |
موشک هانست جان کوچک نوعی موشک زمین به زمین توپخانه |
contour flight |
پرواز سینه مال از روی عوارض زمین پرواز در مسیرعوارض زمین |
talik |
زمین غیر یخ زده در مناطق یخ زده یا در روی لایه منجمد زمین |
acid corrosion of concrete |
خورده شدن بتن بوسیله اسید |
macadam blinding |
خورده سنگ بخورد راه دادن |
tailfly |
طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری |
He refused to acknowledge defeat . |
قبول نمی کرد که شکست خورده |
self deceived |
فریب نفس خورده خود فریفته |
vulcanite |
لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت |
they are sworn frends |
بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند |