Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
to make a goal
توپ راازدروازه طرف مقابل بیرون کردن
Other Matches
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
fin de non recevoir
رد کردن شکایت یا اعتراض طرف مقابل
sheet down
ثابت کردن بادبان در مقابل باد
to resist an attack
در مقابل حملهای مقاومت یاایستادگی کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to row back
<idiom>
<verb>
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
slide
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
slides
سواری کردن مقابل موج بازاویه شکسته
trap
سد کردن حرکت دادن هدفها در مقابل تیرانداز دام
play footsie
<idiom>
از زیرمیز با پا عضوی از بدن شخص مقابل را لمس کردن
to strain at a gnat
ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
sense
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
sensed
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
barff's precess
حفافت اهن در مقابل زنگ زدن بوسیله اکسیده کردن
senses
روشن کردن تابلوی مقابل کامپیوتر قابل بررسی است
shave down
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب
witjout
بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
shadowmask
صفحهای با سوراخهایی در مقابل صفحه تصویر رنگی برای جدا کردن اشعههای سه رنگ
luxate
از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
exorcises
بیرون کردن
to give the sack
بیرون کردن
exorcised
بیرون کردن
to stuck out
بیرون کردن
ejected
بیرون کردن
eject
بیرون کردن
to send down
بیرون کردن
to hunt out
بیرون کردن
outcrop
سر بیرون کردن
outcrops
سر بیرون کردن
forcing
بیرون کردن
force
بیرون کردن
to charm away
بیرون کردن
forces
بیرون کردن
exorcize
بیرون کردن
to fire out
بیرون کردن
to pack off
بیرون کردن
eliminated
بیرون کردن
exorcizing
بیرون کردن
exorcizes
بیرون کردن
eliminating
بیرون کردن
exorcized
بیرون کردن
eliminates
بیرون کردن
to drum out
بیرون کردن
eliminate
بیرون کردن
to hunt away
بیرون کردن
to drive out
بیرون کردن
cashier
بیرون کردن
cashiers
بیرون کردن
exorcising
بیرون کردن
fire out
بیرون کردن
swapped
بیرون کردن
swaps
بیرون کردن
swap
بیرون کردن
ejecting
بیرون کردن
ejects
بیرون کردن
swopped
بیرون کردن
swops
بیرون کردن
swopping
بیرون کردن
extravasate
ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
ejected
بیرون راندن بیرون انداختن
ejects
بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound
عازم بیرون روانه بیرون
ejecting
بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion
بیرون اندازی بیرون امدگی
eject
بیرون راندن بیرون انداختن
dispossess
بیرون کردن رهاکردن
jettisoned
پرتاب کردن به بیرون
dispossessed
بیرون کردن رهاکردن
fires
بیرون کردن انگیختن
jettison
پرتاب کردن به بیرون
jettisoning
پرتاب کردن به بیرون
evicting
مستردداشتن بیرون کردن
expectorate
ازسینه بیرون کردن
dispossesses
بیرون کردن رهاکردن
evicts
مستردداشتن بیرون کردن
evict
مستردداشتن بیرون کردن
exsufflate
بافوت بیرون کردن
dispossessing
بیرون کردن رهاکردن
to kick out of the house
ازخانه بیرون کردن
evicted
مستردداشتن بیرون کردن
jettisons
پرتاب کردن به بیرون
fired
بیرون کردن انگیختن
fire
بیرون کردن انگیختن
to put out
بیرون کردن رنجاندن
to show one out
کسیرا از در بیرون کردن
paravial
بیرون کردن مستاجر
pour out
<idiom>
به بیرون مساطه کردن
un arth
ازلانه بیرون کردن
run out
<idiom>
به زور بیرون کردن ،اخراج کردن
solicit
بیرون کشیدن وسوسه کردن
to live out
[British E]
در بیرون از شهر زندگی کردن
To dismiss something from ones thoughtl .
فکری را از سر خود بیرون کردن
to live out of town
در بیرون از شهر زندگی کردن
aspirate
خالی کردن بیرون کشیدن
aspirates
خالی کردن بیرون کشیدن
solicits
بیرون کشیدن وسوسه کردن
drives
عقب نشاندن بیرون کردن
drive
عقب نشاندن بیرون کردن
emit
بیرون دادن خارج کردن
unkennel
از سوراخ یا لانه بیرون کردن
soliciting
بیرون کشیدن وسوسه کردن
extract
بیرون کشیدن استخراج کردن
to seed a person to c.
کسیرا از جامعه بیرون کردن
to live outside Tehran
بیرون از تهران زندگی کردن
solicited
بیرون کشیدن وسوسه کردن
unearthed
از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
aspirating
خالی کردن بیرون کشیدن
emitting
بیرون دادن خارج کردن
to push off
شروع کردن بیرون رفتن
emitted
بیرون دادن خارج کردن
unearthing
از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
unearth
از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
extracted
بیرون کشیدن استخراج کردن
in and out
<idiom>
اغلب به بیرون رفتوآمد کردن
extracting
بیرون کشیدن استخراج کردن
extracts
بیرون کشیدن استخراج کردن
to conjure anevil spirit
روح پلیدی را بیرون کردن
to wave away
باشاره دست بیرون کردن
unearths
از لانه بیرون کردن از زیردراوردن
send down
دانشجویی را از دانشگاه بیرون کردن
emits
بیرون دادن خارج کردن
refresh
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to crowd out
ازتنگی جایابسیاری جمعیت بیرون کردن
refreshed
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
deportation
تبعید و بیرون کردن فردخارجی از کشور
refreshes
از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
to work out of town
در حومه
[بیرون]
شهر کار کردن
emit
بیرون دادن از خود خارج کردن
emitted
بیرون دادن از خود خارج کردن
laugh one out of a habit
با استهزا عادتی را از سرکسی بیرون کردن
emitting
بیرون دادن از خود خارج کردن
emits
بیرون دادن از خود خارج کردن
exsibilate
باصوت وهوازصحنه نمایش بیرون کردن
write protect
غیر ممکن کردن نوشتن روی فلاپی دیسک یا با حرکت دادن قسمت حفافت در مقابل نوشتن
to turn off
خاموش کردن انجام دادن بیرون اوردن
To crane ones neck .
گردن کشیدن (دراز کردن بیرون آوردن )
to put off
بور کردن بیرون کردن
remove
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing
بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
turn out
<idiom>
بیرون کردنکسی ،کسی را مجبور به ترک یا رفتن کردن
disafforest
ازحال جنگلی بیرون اوردن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
disforest
ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
demobilize
ازحالت بسیج بیرون اوردن بحالت صلح دراوردن دموبیلیزه کردن
block the plate
موضع گرفتن در خط پایگاه برای بیرون کردن و سوزاندن دونده با تماس توپ
off one's hands
بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
as compared to
در مقابل
vis a vis
مقابل
title
مقابل
as opposed to
در مقابل
anti
در مقابل
opposites
مقابل
opposite
مقابل
titles
مقابل
opposed
مقابل
in the front
<adv.>
در مقابل
in consideration of
در مقابل
at front
<adv.>
در مقابل
fore
<adv.>
در مقابل
in front
<adv.>
در مقابل
at the fore
<adv.>
در مقابل
at the front
<adv.>
در مقابل
versus prep
در مقابل
versus
در مقابل
vis-a-vis
مقابل
contralateral muscles
عضلات مقابل
alternative hypothesis
فرضیه مقابل
orientated
هدف مقابل
respondents
طرف مقابل
counterpoint
نقطه مقابل
on payment
در مقابل وجه
opposed piston engine
موتورپیستون مقابل
opposite the house
مقابل خانه
dead against
درست مقابل
counterweights
وزنه مقابل
counterweight
وزنه مقابل
in comparison to
[compared with]
در قبال
[در مقابل]
anti thesis
وضع مقابل
respondent
طرف مقابل
water resistance
مقاومت در مقابل اب
counter weight
وزنه مقابل
inverse
برعکس مقابل
off
مقابل عازم
counterparts
نقطه مقابل
from opposite directions
از دو طرف مقابل
contrary
مقابل خلاف
counterpart
نقطه مقابل
point blank
مقابل هدف
point-blank
مقابل هدف
obverse
طرف مقابل
radar comouflage
استتار کردن از دید رادار استتار در مقابل رادار
kukutsu dachi
ایستادن در مقابل حریف
antipode
نقطهء مقابل یا متقاطر
sonnal deung
مقابل تیغه دست
rival
طرف مقابل دعوا
mouses
مقابل حساسیت Mouse
countered
مقابل دستگاه شمارنده
rivaling
طرف مقابل دعوا
torsional rigidity
استحکام در مقابل پیچش
passing on the oath to the other party
رد قسم به طرف مقابل
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com