Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (39 milliseconds)
English
Persian
heel
توپ را با پاشنه پا رد کردن
heels
توپ را با پاشنه پا رد کردن
Search result with all words
chop
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
chopped
کوتاه کردن گام برای اجتناب دونده از ضربه پاشنه نفر جلو
Other Matches
heel
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
heels
پاشنه جوراب پاشنه گذاشتن به
talon
پاشنه پا پاشنه
pivot footstep
پاشنه
shoeing
پاشنه
heel
پاشنه
heel
ته پاشنه کف
heel
پاشنه در
cup
پاشنه در
overtaking light
پاشنه
after castle
پاشنه
pivoted
پاشنه در
cupped
پاشنه در
sterner
پاشنه
quarter deck
پاشنه
talons
پاشنه پا پاشنه
wake
کف پاشنه
waked
کف پاشنه
door-furniture
پاشنه ی در
wakes
کف پاشنه
sternest
پاشنه
stern
پاشنه
shoes
پاشنه
pivot
پاشنه در
sterns
پاشنه
heelpiece
پاشنه
heels
پاشنه در
cups
پاشنه در
upstream toe
پاشنه سد
heel
پاشنه سد
bridge seat
پاشنه پل
heels
پاشنه
heels
ته پاشنه کف
door hinge
پاشنه در
door hinge
پاشنه
triggers
پاشنه
triggered
پاشنه
bridge shoe
پاشنه پل
bridge shoe
پاشنه
pivots
پاشنه در
shoe lift
پاشنه کش
shoe
پاشنه
trigger
پاشنه
heels
پاشنه سد
to take to ones heels
پاشنه راورکشیدن
aft spring
اسپرینگ پاشنه
mizzen sail
بادبان پاشنه
sternest
پاشنه ناو
fantail
پاشنه ناو
trunnion
پاشنه افقی
pivot instep kick
ضربه با پاشنه پا
abaft
به سمت پاشنه
following sea
موج پاشنه
shoehorns
پاشنه کش کفش
sterns
پاشنه ناو
kedge anchor
لنگر پاشنه
quarter boom
تیرک پاشنه
quarter boom
بوم پاشنه
poop deck
بالاترین پل پاشنه
shoehorn
پاشنه کش کفش
dead astern
درست پاشنه
heel and toe
با پنجه و پاشنه
dwi chook
پشت پاشنه پا
calcaneum
استخوان پاشنه
kick with the heel
ضربه با پاشنه پا
heel loop
قوس پاشنه
toe protection
پاشنه بندی
pivoted
پاشنه گردان
trim aft
نشست پاشنه
boat tail
پاشنه قایق
bootjack
پاشنه کش چکمه
pivots
پاشنه گردان
slipshod
پاشنه خوابیده
transom stern
پاشنه تخت
transom stern
پاشنه صاف
stern rope
طناب پاشنه
heel cut
محافظ پاشنه پا
aftermost
نزدیک پاشنه
step
پاشنه کفش
stepping
پاشنه کفش
heeltap
لایی پاشنه
sterner
پاشنه ناو
heelpiece
پاشنه پوش
pivot
پاشنه گردان
heeler
پاشنه ساز
stern
پاشنه ناو
heel
پاشنه
[کفش]
after turret
توپ پاشنه
tiller flat
سکان پاشنه
heel
در پاشنه قرار گرفتن
pivot
پاشنه محور چرخ
heels
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
pivots
پاشنه محور چرخ
pivoted
روی پاشنه چرخیدن
heel
پاشنه پی دیواره حائل یا سد
pivot
روی پاشنه چرخیدن
taffrail
نرده پاشنه ناو
pivots
روی پاشنه چرخیدن
stern post
ستون پاشنه ناو
heel kick
ضربه با پاشنه پا به عقب
pivoted
پاشنه محور چرخ
by the stern
از طرف پاشنه ناو
after body
قسمت پاشنه ناو
instep
پاشنه جوراب یاکفش
insteps
پاشنه جوراب یاکفش
swivel
لولای پاشنه گرد
drilling shoe
پاشنه ی مته کاری
top lift
طبقه زیرین پاشنه پا
swivelled
لولای پاشنه گرد
swivels
لولای پاشنه گرد
block heel
نعلبند پاشنه اسب
pirouettes
چرخ روی پاشنه
pirouette
چرخ روی پاشنه
running free
بادبانی با باد پاشنه
stern fast
طناب پاشنه قایق
sternfast
طناب پاشنه قایق
heel thrust
فشار پاشنه پا در پیچیدن
heeltap
لایه پاشنه کفش
splash board
سپر پاشنه قایق
fore foot
کیل ناو در پاشنه
shoe
پاشنه کیل ناو
on the quarter
در جهت پاشنه ناو
shoeing
پاشنه کیل ناو
shoehorns
پاشنه کش بکار بردن
ensign staff
میله پرچم پاشنه
shoehorn
پاشنه کش بکار بردن
shoes
پاشنه کیل ناو
percussion gun
تفنگ پاشنه دار
stern hook
نفر پاشنه قایق
sock
کفش راحتی بی پاشنه
stern tube
لوله اژدر پاشنه ناو
trim
کج شدن ناو از سینه یا پاشنه
sternway
پیشروی ناواز سمت پاشنه
fore and aft
امتداد سینه تا پاشنه ناو
huarache
کفش راحتی پاشنه کوتاه
chopine
نوعی کفش پاشنه بلند
snowplow
توقف با بردن پاشنه ها بعقب
dead astern
درست در سمت پاشنه ناو
trimmest
کج شدن ناو از سینه یا پاشنه
kickoff
ضربه ازاد با پاشنه پا درشروع
napoleon
چکمه پاشنه بلند ناپلئونی
roughshod
دارای نعل پاشنه دار
pivot
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivoted
روی پاشنه گشتن چرخیدن
pivots
روی پاشنه گشتن چرخیدن
trims
کج شدن ناو از سینه یا پاشنه
brogan
چکمه سنگین پاشنه دار لهجه محلی
french heel
پاشنه کفش زنانه بلند وخمیده بجلو
skull
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
pin joint
اتصال بین اعضای ساختمانی بصورت لولا یا پاشنه
skulls
حرکت بجلو یا عقب باچسباندن و گشودن پاشنه یانوک پا
hard starboard
ناو رابا چرخش سریع بسمت پاشنه بگردانید
drag
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
drags
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
dragged
مقداری که پاشنه ناو در اب فرو رفته باشدکشیدن روی زمین
musub duchi
موسوب داچی ایستادن بگونه ایکه پاشنه پاها به هم چسبیده و پنجه ها به اندازه 54 درجه زاویه داشته باشند
rudder post
ستون تیغه سکان یا ستون پاشنه
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
این در به این پاشنه نمى ماند .
heels
کجی ناو پاشنه ناو
heel
کجی ناو پاشنه ناو
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper
[metal or glass]
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
tae
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
buck up
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serve
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrating
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigns
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
served
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
concentrates
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft pedal
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com