English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (3 milliseconds)
English Persian
stymie توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymied توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymieing توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
stymies توپ گلف یک بازیکن در جلو توپ بازیکن دیگر
Other Matches
round robin (tournament or contest) <idiom> بازی که درآن یک بازیکن یا تیم درمقابل یک بازیکن یا تیم بازی کند
players بازیکن ها
spielers بازیکن ها
gamers بازیکن ها
player بازیکن
spieler بازیکن
gamester بازیکن
player بازیکن
gamer بازیکن
gamesters بازیکن ها
lineman بازیکن خط جلو
linksman گلف بازیکن
linemen بازیکن خط جلو
cf بازیکن مرکز
halfback میان بازیکن
halfback بازیکن میانه
seeded بازیکن سابقه دار
player هنرپیشه بازیکن ورزشی
quarterbacks بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
quarterback بازیکن خط حمله کارفرمایی کردن
shortstop موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
singleton ورقی که در دست بازیکن نظیری ندارد
fielder بازیکن میدان فوتبال وغیره صحرا نورد
losing game بازی که باخت ان حتمی مینماید و خلق بازیکن را تنگ میکند
following my lead یک جور بازی که هر بازیکن را وادار میکنند هرکاری که استاد کرد او نیز بکند
third base موضع بازیکن برای دفاع منطقه دورپایگاه سوم دربازی بیس بال
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
he is no more او دیگر
else دیگر
alternative شق دیگر
alternatives دیگر
one an other یک دیگر
alternatives شق دیگر
further دیگر
secus از دیگر سو
others دیگر
thence دیگر
no more دیگر نه
anymore دیگر
next دیگر
again دیگر
another دیگر
furthered دیگر
furthers دیگر
other دیگر
from each other <adv.> از هم دیگر
furthering دیگر
from one another <adv.> از هم دیگر
of one another <adv.> از هم دیگر
of each other <adv.> از هم دیگر
alternative دیگر
on the other hand از سوی دیگر
on the other part از طرف دیگر
nevermore هرگز دیگر
never more هرگز دیگر
videlicet به عبارت دیگر
on the opposite side در انسوی دیگر
to wit <adv.> به عبارت دیگر
on more بار دیگر
namely <adv.> به عبارت دیگر
none other than هیچکس دیگر جز
on the other hand ازطرف دیگر
a horse of another colour [different colour] مطلبی دیگر
no more of that بس است دیگر
next year سال دیگر
nevermore دیگر ابدا
not any more دیگر نه [بیشتر نه]
in fact به عبارت دیگر
elsewhere درجای دیگر
again از طرف دیگر
to be no more دیگر نبودن
the other two دوتای دیگر
tother بعدی دیگر
t' other بعدی دیگر
so muchthe worse دیگر بدتر
scilicet بعبارت دیگر
to wit بعبارت دیگر
withil ازطرف دیگر
elsewhere بجای دیگر
elsewhere نقطه دیگر
In our other words. بعبارت دیگر
on one's coat-tails <idiom> همراه کس دیگر
shunt به خط دیگر انداختن
in other words <idiom> به کلام دیگر
another شخص دیگر
another یکی دیگر
shunted به خط دیگر انداختن
shunts به خط دیگر انداختن
et al و در جای دیگر
otherworld دنیای دیگر
otherwhile وقت دیگر
yon ان یکی دیگر ان
what more do you want دیگر چه می خواهید
othergates طور دیگر
othergates جور دیگر
other people مردم دیگر
somewhere else یک جای دیگر
otherwhence از جای دیگر
otherguess نوع دیگر
otherguess جور دیگر
otherguess بروش دیگر
otherwhile گاه دیگر
otherwhere در مکان دیگر
otherwhere جای دیگر
about-faces جهت دیگر
about-faces سوی دیگر
about-face جهت دیگر
about-face سوی دیگر
about face جهت دیگر
about face سوی دیگر
otherness چیز دیگر
otherguise جور دیگر
apart from that <adv.> ازطرف دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> ازطرف دیگر
by the same token <adv.> ازطرف دیگر
on the other hand <adv.> ازطرف دیگر
otherwise <adv.> ازطرف دیگر
alternatively <adv.> طور دیگر
no more دیگر ن [فعل]
alternatively <adv.> ازطرف دیگر
no longer نه دیگر [زمانی]
alternatively <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> از سوی دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> از سوی دیگر
aliunde از منبع دیگر
on the other hand <adv.> از سوی دیگر
on the other side <adv.> از سوی دیگر
apart from that <adv.> طور دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> طور دیگر
by the same token <adv.> طور دیگر
no more نه دیگر [بیشتر]
otherwise <adv.> به ترتیب دیگر
over- بسوی دیگر
over بسوی دیگر
otherwise <adv.> از سوی دیگر
once یکبار دیگر
on the other side <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> طور دیگر
on the other side <adv.> طور دیگر
otherwise <adv.> طور دیگر
alternatively <adv.> به ترتیب دیگر
at the same time [on the other hand] <adv.> به ترتیب دیگر
by the same token <adv.> به ترتیب دیگر
on the other hand <adv.> به ترتیب دیگر
alternative unit واحدهای دیگر
in other words <adv.> به عبارت دیگر
at a later period در موقع دیگر
It never occurred again. دیگر رخ نداد.
in other words <adv.> به کلام دیگر
apart from that <adv.> به ترتیب دیگر
another guess نوعی دیگر
variant نوع دیگر
another guess قسمتی دیگر
on the other side <adv.> ازطرف دیگر
another day یک روز دیگر
my other books کتابهای دیگر من
by the same token <adv.> از سوی دیگر
other نوع دیگر
beside ازطرف دیگر
others نوع دیگر
otherwise طور دیگر
interferes با سم یک پا به پای دیگر زدن
close aboard نزدیک به قایق دیگر
athwart از طرفی بطرف دیگر
i.e مخفف به عبارت دیگر
from stem to stern ازیک سربسر دیگر
inter alia میان اشخاص دیگر
de die in diem از روزی به روز دیگر
interfered با سم یک پا به پای دیگر زدن
spaceman اهل کرات دیگر
spacemen اهل کرات دیگر
interfere با سم یک پا به پای دیگر زدن
inter alia میان چیزهای دیگر
to p on any one's preserves باپای دیگر جهیدن
dialog صحبت با شخص دیگر
reseating در جای دیگر نشاندن
again باز [یکبار دیگر]
to rub a thing in چیز دیگر دادن
reseated در جای دیگر نشاندن
reseat در جای دیگر نشاندن
dialogues صحبت با شخص دیگر
they sing small now دیگر جیک نمیزنند
this da y month یک ماه دیگر از امروز
dialogue صحبت با شخص دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com