English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
superfix تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
Other Matches
cyclic عملی که مرتب تکرار میشود
loops برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
looped برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
loop برنامه کامپیوتری که مرتب تکرار شود
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
processes پیشرفت تدریجی ومداوم
process پیشرفت تدریجی ومداوم
quoted تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quote تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
quotes تکرار کلمات توسط مشخص دیگری , تکرار عدد مرجع
repeater coil سیم پیچ تکرار کننده صدا کوبیل تکرار
lobbied تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
circumlocation دورزدن درسخن
quibbled نیرنگ درسخن
lapsus linguac لغزش درسخن
quibble نیرنگ درسخن
quibbles نیرنگ درسخن
quibbling نیرنگ درسخن
recidivism تکرار جرم یا تکرار عمل ضداجتماعی
hyphens نشان اتصال ایست درسخن
hyphen نشان اتصال ایست درسخن
circumgyration دورزدن درسخن دورسرگرداندن مطلب
repeats تکرار کردن تکرار شدن
repeat تکرار کردن تکرار شدن
sorted روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sorts روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
exchange روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanged روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanges روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
exchanging روش مرتب سازی که داده ها مختلف را تغییر میدهد تا همه مرتب شوند
merge sorting algorithm الگوریتمی که در ان محتویات دو ارایه مرتب برای ایجادارایه مرتب سوم ترکیب می شوند
sorts برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sorted برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
filing 1-مرتب کردن متن ها. 2-متن هایی که باید مرتب شوند
sorted الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sorts الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
gyro repeater تکرار کننده سمت ژیروسکوپی ناو تکرار کننده سمت هدایت نجومی ناو
haze موضوعی
pointlessness بی موضوعی
thematic موضوعی
topical موضوعی
local موضوعی
locals موضوعی
format روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
formats روش خاص مرتب کردن متن یا داده . روش مرتب کردن داده روی دیسک
mistake of fact اشتباه موضوعی
ignorance of fact جهل موضوعی
a sensitive subject [topic] موضوعی حساس
subject index فهرست موضوعی
subject schedule برنامه موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away . موضوعی را لو دادن
a matter of relative importance موضوعی با اهمیت نسبی
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
extras موضوعی که زیادی است
extra- موضوعی که زیادی است
extra موضوعی که زیادی است
ventilation بادگیری طرح موضوعی
To raise a question . To bring up a matter . موضوعی رامطرح کردن
have to do with <idiom> پیرامون موضوعی بودن
The subject under discrssion . موضوعی که مطرح نیست
to grasp an idea موضوعی رادرک کردن
put (something or someone) out of one's head (mind) <idiom> به موضوعی فکر نکردن
to touch upon [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
object oriented graphics نگاره سازی موضوعی
To follow up (trace) a matter (case). موضوعی را دنبال کردن
To emborider(embellish) a subject . به موضوعی شاخ وبرگ دادن
object oriented programming language زبان برنامه نویسی موضوعی
nial a line to the counter کذب موضوعی را ثابت کردن
to over a subject موضوعی را با خنده بحث کردن
To discuss a question with someone . موضوعی را با کسی مطرح کردن
to sit درباره موضوعی جلسه کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over . موضوعی را ماست مالی کردن
To drag out an affair . To go on and on . موضوعی را کش دادن [بدرازا کشاندن]
to rule on something حکم کردن در موضوعی [قانون]
to e. a person an a subject کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
rule [on something] دستور [در] [مورد] [برای] موضوعی
rule [on something] حکم [در] [مورد] [برای] موضوعی
ring a bell <idiom> یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
To smell out something. از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
submission موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
to row back <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
rogatory commission موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to paint a rosy picture of something امیدوارانه به چیزی [موضوعی] نگاه کردن
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
experts شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
expert شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
to argue for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
ignorance of the face is a good defence جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
seminar جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
seminars جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to get a general idea of something فهمیدن موقعیتی [موضوعی] به طور کلی
to row back <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> نقض کردن [موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack <idiom> <verb> عقب کشیدن [از موضوعی در مقابل حریف]
talk out بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
point of honour موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
When wI'll the matter come up for discussion ? موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
to linger on a subject روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to put somebody in a backwater کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
terminator موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put [throw] [toss] somebody on to the scrap heap کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن [اصطلاح مجازی]
frequencies تکرار
frequency تکرار
renewal تکرار
repetitions تکرار
duplication تکرار
reiteration تکرار
repeat تکرار
regularly [often] <adv.> به تکرار
on any number of occasions <adv.> به تکرار
often <adv.> به تکرار
many times <adv.> به تکرار
frequently <adv.> به تکرار
a lot of times <adv.> به تکرار
frequence تکرار
practice تکرار
epanalepsis تکرار
renewals تکرار
repeats تکرار
oft [archaic, literary] <adv.> به تکرار
frequentness تکرار
rehearsal تکرار
iteration تکرار
practising تکرار
recidivism تکرار
practicing تکرار
iterance تکرار
recapitulation تکرار
frequentation تکرار
practise تکرار
ingemination تکرار
repetition تکرار
rehearsals تکرار
tautologies تکرار
recapitulations تکرار
tautology تکرار
practises تکرار
replication تکرار
reduplication تکرار
selector وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
cognizance ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selectors وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
to drag in a subject موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
palilogy تکرار تاکیدی
replicate تکرار کردن
replicated تکرار کردن
reiterated تکرار کردن
reiterates تکرار کردن
reiterating تکرار کردن
recidivism تکرار جرم
auto repeat خود تکرار
pulse repetition تکرار ضربان
reptition compulstion وسواس تکرار
replicates تکرار کردن
replicating تکرار کردن
repeat counter شمارنده تکرار
repeat key کلید تکرار
repetition instruction دستورالعمل تکرار
circular frequency تکرار دورانی
repetition of an act تکرار کاری
repetition of position تکرار وضعیت
tautologic بیهوده تکرار کن
uses تکرار ممارست
repetitous تکرار کننده
replication پاسخگویی تکرار
to repeat oneself تکرار شدن
repetition instruction دستوالعمل تکرار
renewing تکرار کردن
typematic key کلید تکرار
pulse repetition تکرار تپش
pleonasm تکرار بیمورد
repeatability قابلیت تکرار
renews تکرار کردن
repeatable قابل تکرار
repeater تکرار کننده
renew تکرار کردن
use تکرار ممارست
frequency of vibration تکرار ارتعاش
rehearsal تکرار مجدد
merism تکرار متشابهات
iterative تکرار کننده
repeat تکرار تجدید
recur تکرار شدن
recurred تکرار شدن
iterative تکرار شده
recurs تکرار شدن
ibidem تکرار میشود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com