Dictiornary-Farsi | تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (12 milliseconds)

English	Persian
sippet	تکه نانی که در شیر فروبرند لقمه کوچک


Other Matches

nibble	لقمه یا تکه کوچک
nibbled	لقمه یا تکه کوچک
nibbles	لقمه یا تکه کوچک
nibbling	لقمه یا تکه کوچک
kissing crust	برخوردگاه نانی به نان دیگردرتنور
simnel	نانی که از ارد ریزواعلی تهیه میشود
impanate	داخل نانی که درشام خداوندبا عشا ربانی میخورند
snapped	لقمه
mouthful	لقمه
snap	لقمه
snapping	لقمه
snaps	لقمه
mouthfuls	لقمه
gobbets	لقمه
morsel	لقمه
gobbet	لقمه
morsels	لقمه
bytes	لقمه
byte	لقمه
gulp	لقمه بزرگ
gulps	لقمه بزرگ
bit	ذره لقمه
bits	ذره لقمه
stull	لقمه بزرگ
skate	لقمه ماهی
byte oriented	لقمه گرا
morsels	یک لقمه غذا
morsel	لقمه کردن
morsels	لقمه کردن
chaw	فک لقمه جویده
skated	لقمه ماهی
gulped	لقمه بزرگ
gulping	لقمه بزرگ
flag byte	لقمه پرچم
skates	لقمه ماهی
morsel	یک لقمه غذا
to do a thing in a round way	لقمه رادورسرگرداندن
To devour something .	چیزی را یک لقمه کردن
tidbit	لقمه چرب ونرم
tidbits	لقمه چرب ونرم
godown	لقمه بزرگ انبار
He wants to bite off more than he can chew.	لقمه بزرگتر از دهانش برداشته
have other fish to fry [have better fish to fry]	لقمه چرب تری در نظر داشتن
chicken feed <idiom>	یه لقمه بخور ونمیر ،پول بسیارکم
To do something the hard way . to do something in a roundabout way.	لقمه را از دور سر توی دهان گذاشتن
titbit	لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
titbits	لقمه خوشمزه تکه لذیذ وباب دندان
A lucrative affair [deal]	لقمه چرب ونرم [کار یا معامله پردرآمد]
Perhaps you are waiting for the plums fall into your mouth.	لابد انتظار داری که لقمه را بجوند ودهانت بگذارند
I havent had a bit sine morning .	از صبح تاحالایک لقمه دهانم نگذاشتم ( چیزی نخورده ام )
Lets go to my house for pot luck .	برویم منزل ما با لا خره یک لقمه نان وپنیر پیدا می شود
petty cash	صندوق ویژه وجوه کوچک حساب هزینه های کوچک
gemmule	یاخته کوچک که ازان جانورتازه پدیدمیاید غنچه کوچک
widget	آلت کوچک [ابزار ] [اسباب مکانیکی کوچک]
jigger	بادبان کوچک یکجور کرجی کوچک
increment	فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
increments	فواصل کوچک کیسههای کوچک خرج
pig board	تخته کوچک برای موجهای کوچک
pannikin	لیوان کوچک پیمانه کوچک
knobble	برامدگی کوچک گره کوچک
If the cap fit,wear it. <proverb>	اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
applet	1-برنامههای کاربردی کوچک 2-برنامه کوچک برای بهبود کارایی برنامه کاربردی وب که توسط Activex یا برنامه جا وا تامین میشود3-
small-scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
small scale	طبلک کوچک مقیاس نقشه مقیاس کوچک
storage	1-حافظه داخلی کوچک با دستیابی سریع سیستم که حاوی برنامه جاری است . 2-حافظه کوچک داخلی سیستم
davit	جرثقیل کوچک جرثقیل کوچک قایق
He is in abject poverty .	محتاج لقمه نان است [به نان شب محتاج است]
fortalice	دژ کوچک
minute	کوچک
puny	کوچک
ickle	کوچک
imminution	کوچک
exiguousness	کوچک
little	کوچک
half pint	کوچک
bantam	کوچک
weensy	کوچک
bantams	کوچک
gracile	کوچک
minor	کوچک
floret	گل کوچک
venule	رگ کوچک
petty	کوچک
whiffet	سگ کوچک
dimmers	کوچک
culvert	پل کوچک
culverts	پل کوچک
canis minor	سگ کوچک
plumelet	پر کوچک
plumule	پر کوچک
runty	کوچک
seed bud	پر کوچک
short ton	تن کوچک
canis minoris	سگ کوچک
pilule	حب کوچک
pillule	حب کوچک
diminutive	کوچک
fractional	کوچک
ponceau	پل کوچک
dinky	کوچک
minus cule	کوچک
minuscule	کوچک
petit	کوچک
cerebellum	مخ کوچک
thumbnails	کوچک
pint size	کوچک
tiddlier	کوچک
tiddliest	کوچک
smaller	کوچک
tiddly	کوچک
weenier	کوچک
weeny	کوچک
small fry	کوچک
smallest	کوچک
small	کوچک
weeniest	کوچک
pipsqueaks	کوچک
thumbnail	کوچک
micro	کوچک
pipsqueak	کوچک
micros	کوچک
pint-size	کوچک
denticle	دندان کوچک
diskette	گرده کوچک
crosslet	صلیب کوچک
crownet	تاج کوچک
diskette	دیسک کوچک
pouch	کیسه کوچک
dicky	پرنده کوچک
dribblet	مبلغ کوچک
cracker	کلوچه کوچک
dickey	پرنده کوچک
deerlet	گوزن کوچک
pouches	کیسه کوچک
crosslet	خاج کوچک
crenulation	کنگره کوچک
pinpointing	چیز کوچک
pinpointed	چیز کوچک
pinpoint	چیز کوچک
chiffonier	اشکاف کوچک
chainlet	زنجیر کوچک
cirque	دایره کوچک
cloudlet	ابر کوچک
cockboat	کرجی کوچک
cockle shell	کرجی کوچک
coffeehouse	کافه کوچک
minims	هرچیز کوچک
colonnette	ستون کوچک
coney	خرگوش کوچک
contractible	کوچک شدنی
minim	هرچیز کوچک
cock boat	کرجی کوچک
cony	خرگوش کوچک
cellule	حجره کوچک
ductule	لوله کوچک
ductule	مجرای کوچک
fossette	گودال کوچک
fractional h.p. motor	موتور کوچک
frith	خلیج کوچک
fruitlet	میوه کوچک
atrophies	کوچک شدن
glandule	غده کوچک
go devil	اژدر کوچک
godling	خدای کوچک
atrophied	کوچک شدن
abject	کوچک کردن
guiden	پرچم کوچک
horse mackerel	کیش کوچک
guidon	پرچم کوچک
gurry	دژ یا قلعه کوچک
hamulus	قلاب کوچک
bourn	نهر کوچک
fortalice	قلعه کوچک
atrophy	کوچک شدن
atrophying	کوچک شدن
enchiridion	کتاب کوچک
twigs	: شاخه کوچک
extenuate	کوچک کردن
extenuatextent	کوچک کردن
twig	: شاخه کوچک
lobulation	لخته کوچک
squirts	فواره کوچک
squirting	فواره کوچک
feist	نوعی سگ کوچک
fibril	لیف کوچک
field colours	پرچم کوچک
squirted	فواره کوچک
fleuret	گل ساختگی کوچک
squirt	فواره کوچک
shrunken	کوچک شدن
foldaway	کوچک شونده
hillman	تپه کوچک
abat vent	سایبان کوچک
islet	جزیره کوچک
facets	صورت کوچک
facet	صورت کوچک
miniatures	مینیاتور کوچک
miniature	مینیاتور کوچک
nodule	قلنبه کوچک
nodule	برامدگی کوچک