Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English
Persian
fulcrum
تکیه گاه ساختن پایه دار کردن
Other Matches
support
تکیه گاه پایه
bearing pile
تکیه گاه پایه کوب
accent
با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accents
: با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accenting
: با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accented
با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
scareup
فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
relies
تکیه کردن
insists
تکیه کردن بر
reclines
تکیه کردن
insisting
تکیه کردن بر
insisted
تکیه کردن بر
insist
تکیه کردن بر
relying
تکیه کردن
rely
تکیه کردن
relied
تکیه کردن
leaned
تکیه کردن
to lean on a reed
تکیه بر اب کردن
to throw oneself on
تکیه کردن بر
reclined
تکیه کردن
lean
تکیه کردن
to base one self
تکیه کردن
leans
تکیه کردن
recline
تکیه کردن
accentuated
با تکیه تلفظ کردن
accentuates
با تکیه تلفظ کردن
accentuating
با تکیه تلفظ کردن
accentuate
با تکیه تلفظ کردن
accentuates
تکیه دادن تاکید کردن
accentuate
تکیه دادن تاکید کردن
to emphasize
تکیه کردن
[زبان شناسی]
accentuating
تکیه دادن تاکید کردن
accentuated
تکیه دادن تاکید کردن
support
تکیه گاه تصدیق کردن
hatch beam
پایه دریچه پایه دهلیز
base width
عرض پایه پهنای پایه
coordinate
تعدیل کردن هم پایه
support
پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
dampers
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
damp
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
dampest
دلمرده کردن حالت خفقان پیدا کردن مرطوب ساختن
mount
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
bracket
احاطه کردن تیر پایه انتن
mounts
تنظیم کردن وسیله یا مدار در پایه
decimals
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
preparing
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
To bear (put up) with somebody.
با کسی سر کردن (مدارا کردن ؟ ساختن )
engineers
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepare
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
engineered
اداره کردن طرح کردن و ساختن
make
درست کردن ساختن اماده کردن
engineer
اداره کردن طرح کردن و ساختن
prepares
اماده کردن ساختن ترکیب کردن
gets
مجاب کردن ساختن
work up
ترکیب کردن ساختن
getting
مجاب کردن ساختن
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
get
مجاب کردن ساختن
to lay it on thick
نصب کردن ساختن
highlighting
روشن ساختن مشخص کردن
fraternised
برادری کردن متفق ساختن
reproduced
چاپ کردن دوباره ساختن
indicate
نمایان ساختن اشاره کردن بر
prepares
مهیا ساختن مجهز کردن
inculcating
جایگیر ساختن تلقین کردن
fraternizes
برادری کردن متفق ساختن
inculcates
جایگیر ساختن تلقین کردن
internalised
باطنی ساختن داخلی کردن
oblige
وادار کردن مرهون ساختن
inculcate
جایگیر ساختن تلقین کردن
obliged
وادار کردن مرهون ساختن
obliges
وادار کردن مرهون ساختن
reproduce
چاپ کردن دوباره ساختن
reproduces
چاپ کردن دوباره ساختن
inculcated
جایگیر ساختن تلقین کردن
to bear with a person
باکسی ساختن یاسازش کردن
incapacitates
ناتوان ساختن محجور کردن
incapacitated
ناتوان ساختن محجور کردن
preparing
مهیا ساختن مجهز کردن
admired
متحیر کردن متعجب ساختن
fraternize
برادری کردن متفق ساختن
lane
کوچه ساختن منشعب کردن
lanes
کوچه ساختن منشعب کردن
incapacitating
ناتوان ساختن محجور کردن
fraternized
برادری کردن متفق ساختن
fraternising
برادری کردن متفق ساختن
fraternises
برادری کردن متفق ساختن
prepare
مهیا ساختن مجهز کردن
incapacitate
ناتوان ساختن محجور کردن
indicated
نمایان ساختن اشاره کردن بر
admires
متحیر کردن متعجب ساختن
perpetuates
دائمی کردن جاودانی ساختن
serialises
نوبتی کردن پیاپی ساختن
fructify
برومند کردن بارور ساختن
emboss
مزین کردن پرجلوه ساختن
serialised
نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuating
دائمی کردن جاودانی ساختن
destroys
ویران کردن نابود ساختن
destroying
ویران کردن نابود ساختن
destroy
ویران کردن نابود ساختن
spellbind
مجذوب کردن مفتون ساختن
assimilating
تلفیق کردن همانند ساختن
serialising
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilating
هم جنس کردن شبیه ساختن
serialize
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serialized
نوبتی کردن پیاپی ساختن
perpetuated
دائمی کردن جاودانی ساختن
perpetuate
دائمی کردن جاودانی ساختن
localizing
محلی کردن موضعی ساختن
subduing
مقهور ساختن رام کردن
localizes
محلی کردن موضعی ساختن
localize
محلی کردن موضعی ساختن
subdues
مقهور ساختن رام کردن
subdue
مقهور ساختن رام کردن
localising
محلی کردن موضعی ساختن
localises
محلی کردن موضعی ساختن
serializing
نوبتی کردن پیاپی ساختن
serializes
نوبتی کردن پیاپی ساختن
assimilates
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilates
هم جنس کردن شبیه ساختن
assimilated
تلفیق کردن همانند ساختن
attracted
جذب کردن مجذوب ساختن
attracting
جذب کردن مجذوب ساختن
attracts
جذب کردن مجذوب ساختن
illuminates
درخشان ساختن زرنما کردن
assimilated
هم جنس کردن شبیه ساختن
illuminate
درخشان ساختن زرنما کردن
detects
کشف کردن نمایان ساختن
detecting
کشف کردن نمایان ساختن
detected
کشف کردن نمایان ساختن
detect
کشف کردن نمایان ساختن
fraternizing
برادری کردن متفق ساختن
reproducing
چاپ کردن دوباره ساختن
attract
جذب کردن مجذوب ساختن
illuminating
درخشان ساختن زرنما کردن
assimilate
تلفیق کردن همانند ساختن
assimilate
هم جنس کردن شبیه ساختن
franks
باطل کردن مصون ساختن
franking
باطل کردن مصون ساختن
frankest
باطل کردن مصون ساختن
redargue
متهم ساختن تکذیب کردن
franker
باطل کردن مصون ساختن
franked
باطل کردن مصون ساختن
frank
باطل کردن مصون ساختن
surprise
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprises
متعجب ساختن غافلگیر کردن
surprize
متعجب ساختن غافلگیر کردن
tepefy
ولرم کردن ملول ساختن
proscribing
ممنوع ساختن تحریم کردن
please
خشنود ساختن کیف کردن
trump up
<idiom>
ساختن ،درمغز اختراع کردن
entombs
دفن کردن مقبره ساختن
agonise
معذب ساختن متاثر کردن
retard
کند ساختن معوق کردن
improvise
انا ساختن تعبیه کردن
retarding
کند ساختن معوق کردن
avouch
تضمین کردن مستقر ساختن
entomb
دفن کردن مقبره ساختن
improvises
انا ساختن تعبیه کردن
provides
میسر ساختن تامین کردن
pleases
خشنود ساختن کیف کردن
proscribes
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed
ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribe
ممنوع ساختن تحریم کردن
tumify
اماس کردن متورم ساختن
to cotton with each other
باهم ساختن یارفاقت کردن
to cotton together
باهم ساختن یارفاقت کردن
indicates
نمایان ساختن اشاره کردن بر
provide
میسر ساختن تامین کردن
prey
دستخوش ساختن طعمه کردن
discompose
مضطرب ساختن پریشان کردن
improvising
انا ساختن تعبیه کردن
entombed
دفن کردن مقبره ساختن
violate
بی حرمت ساختن مختل کردن
internalizes
باطنی ساختن داخلی کردن
violated
بی حرمت ساختن مختل کردن
internalize
باطنی ساختن داخلی کردن
internalising
باطنی ساختن داخلی کردن
violates
بی حرمت ساختن مختل کردن
pt down
هرز اب ساختن منکوب کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
internalized
باطنی ساختن داخلی کردن
entombing
دفن کردن مقبره ساختن
retards
کند ساختن معوق کردن
internalises
باطنی ساختن داخلی کردن
internalizing
باطنی ساختن داخلی کردن
base piece
پایه پایه استقرار
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
cark
بار کردن غمگین ساختن یاشدن
illume
منور کردن روشن فکر ساختن
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
located
مستقر ساختن مکان یابی کردن
recess
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
freeze
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
freezes
ثابت کردن غیرقابل حرکت ساختن
enables
قادر ساختن وسیله فراهم کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com