Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
plinking
تیراندازی تفریحی بسوی اشیاء
Other Matches
sniped
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipe
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
snipes
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
sniping
از کمین گاه بسوی دشمن تیراندازی کردن
firing position
موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
rifle clasp
نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
firing range
برد تیراندازی مسافت تیراندازی
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
thing
اشیاء
sportive
تفریحی
what a lark
چه تفریحی
social
تفریحی
odds and ends
<idiom>
اشیاء جوروباجور
valuable goods
اشیاء باارزش
consumer goods
اشیاء مصرفی
hidden objects
اشیاء پنهان
still life
نقش اشیاء
equipollent
اشیاء هم قوه
valuable goods
اشیاء بهادار
means objects
اشیاء وسیله
turnery
اشیاء تراشیدنی
prohibited goods
اشیاء ممنوع
cabin cruiser
قایق تفریحی
cabin cruisers
قایق تفریحی
dinghy
قایق تفریحی
amusement parks
پارک تفریحی
amusement park
پارک تفریحی
dinghies
قایق تفریحی
junkets
سفر تفریحی
junket
سفر تفریحی
sport fish
ماهیگیری تفریحی
sportful
تفریحی خوشگذران
resourc
کار تفریحی
harnessing
اشیاء تهیه کردن
harness
اشیاء تهیه کردن
sacrilege
سرقت اشیاء مقدسه
harnessed
اشیاء تهیه کردن
reliquary
جعبه اشیاء متبرکه
achate
اشیاء خریداری شده
reliquaries
جعبه اشیاء متبرکه
bric a brac
اشیاء کهنه وعتیقه
gew gaw
اشیاء قشنگ بی مصرف
antique shop
فروشگاه اشیاء عتیقه
sashay
راه پیمایی تفریحی
ski tourer
اسکی باز تفریحی
sports
تفریحی سرگرم کردن
sported
تفریحی سرگرم کردن
yachtsman
صاحب کشتی تفریحی
hobbyhorse
کار تفریحی سرگرمی
sport
تفریحی سرگرم کردن
keelboat
قایق تفریحی لنگردار
yachting
مسافرت با قایق تفریحی
hacking
اسب سواری تفریحی
day sailer
قایق بادبانی تفریحی
yachtsmen
صاحب کشتی تفریحی
microstructure
ساختمان میکروسکپی اشیاء یابافت ها
abandonee
صاحب اشیاء ترک شده
catchall
فرف یامخزن اشیاء گوناگون
donkey baseball
بیس بال تفریحی با الاغ
sported
نمایش تفریحی بازی کردن
to play for love
تفریحی یا عشقی بازی کردن
craftshop
کارگاه هنرهای دستی تفریحی
impresario
مدیر اماکن تفریحی ونمایشی
powerboat
قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
scow
وته پهن قایق تفریحی
powerboats
قایق موتوری تفریحی یاماهیگیری
sport
نمایش تفریحی بازی کردن
impresarios
مدیر اماکن تفریحی ونمایشی
sports
نمایش تفریحی بازی کردن
parachute spinnaker
بادبان سه گوش قایقهای تفریحی
phantasmagorias
منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
phantasmagoria
منافر متغیر اشیاء تخیلات پی در پی ومتغیر
avoirdupois
اشیاء و اجناسی که با توزین فروخته میشوند
towards
بسوی
toward
بسوی
against
بسوی
into
بسوی
to
بسوی
at
بسوی
off
بسوی
day-trippers
کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود
day-tripper
کسی که به سفر تفریحی یکروزه میرود
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
scrimshaw
اشیاء منبت کاری یا حکاکی شده زینتی
anthropopathism
اعتقاد به وجود روح انسانی در اشیاء و موجودات
doppler radar
رادار تعیین کننده اشیاء ثابت و متحرک
comparator
دستگاه اندازه گیری وسنجش وقیاس اشیاء
onward
بسوی جلو
landward
بسوی خشکی
landward
بسوی زمین
inpouring
بسوی درون
earthward
بسوی زمین
selenotropic
بسوی ماه
easterly
بسوی شرق
aport
بسوی بندر
off
عازم بسوی
seaward
بسوی دریا
eastbound
بسوی شرق
soiuth ward
بسوی جنوب
over
بسوی دیگر
over-
بسوی دیگر
spaceward
بسوی فضا
east
بسوی خاوررفتن
skyward
بسوی اسمان
to put a bout
بسوی دیگرگرداندن
south wards
بسوی جنوب
sport
تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی
sported
تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی
marina
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
marinas
لنگرگاه یاحوضچه مخصوص توقف قایقهای تفریحی
dabbled
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbles
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabble
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
dabbling
سرسری کارکردن بطور تفریحی کاری راکردن
sports
تفریحی شکار وماهیگری و امثال ان الت بازی
false parallax
تغییر محل فاهری اشیاء به علت شکست نور
micrometer caliper
پرگار مخصوص اندازه گیری اشیاء خیلی ریز
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
shootings
شوت بسوی دروازه
orientates
توجه بسوی خاور
base running
دویدن بسوی پایگاه
introvert
بسوی درون کشیدن
northwards
بسوی شمال شمالا
goal kick
شوت بسوی دروازه
aslant
بسوی سراشیب اریبی
northward
بسوی شمال شمالا
make for
پیش رفتن بسوی
drive to maturity
حرکت بسوی بلوغ
propulsion
فشار بسوی جلو
southwestward
بسوی جنوب غربی
introverts
بسوی درون کشیدن
wester
بسوی باختر رفتن
infalling
ریزش بسوی درون
southwestwards
بسوی جنوب غربی
orientate
توجه بسوی خاور
uptrend
تمایل بسوی بالا
orientating
توجه بسوی خاور
introrsal
رو کننده بسوی درون
introrse
رو کننده بسوی درون
earthbound
متوجه بسوی زمین
introversion
برگشت بسوی درون
shooting
شوت بسوی دروازه
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
hacked
ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
package shows
نمایشات و برنامههای تفریحی پیش بینی شده قبلی
hack
ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
hacks
ضربه ناشیانه تنیس راندن اسب بصورت تفریحی
periscope
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
periscopes
دوربین زیر دریایی مخصوص مشاهده اشیاء روی سطح اب
flea markets
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
flea market
بازار مخصوص فروش اشیاء ارزان قیمت یادست دوم
westwards
بسوی باختر بطرف مغرب
adductive
استشهادی بسوی محور کشنده
westward
بسوی باختر بطرف مغرب
upsurge
بسوی بالا موج زدن
south
بسوی جنوب نیم روز
continuation
حرکت مداوم بسوی سبد
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
indraft
ریزش چیزی بسوی درون
indraght
ریزش چیزی بسوی درون
yaght club
باشگاه تفریحی قایق داران برای انجام مسابقه بین اعضا
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
the odds are in our favour
احتمالات بسوی ما متمایل است یا می چربد
postward
بسوی محل شروع اسب دوانی
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
shadow factor
ضریب مربوط بانحراف سایه در عکس هوایی برای تعیین ارتفاع اشیاء
spasur
سیستم اکتشاف فضایی که مخصوص کشف اشیاء سرگردان در فضای جو زمین است
send down
پرتاب کردن توپ بسوی میله توپزن
transhumant
حرکت کننده بسوی کوهستان برای چرا
To go cap in hand to someone.
دست گدایی بسوی کسی دراز کردن
fetishes
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
assembly lines
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
fetish
اشیاء یاموجوداتی که بعقیده اقوام وحشی دارای روح بوده وموردپرستش قرارمی گرفتند بت
assembly line
دستگاهی که اشیاء یا مصنوعاتی را پشت سرهم ردیف میکند تا بمحل بسته بندی برسد
stroke writer
ترمینال گرافیکی برداری که اشیاء را روی صفحه بوسیله یک سری خطوط نمایش میدهد
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
tomorow morning . I wI'll leavew for london.
فردا صبح بسوی لندن حرکت خواهم کرد
drive to maturity
جهش بسوی کمال چهارمین مرحله رشد در نظریه روستو
z scale
نوعی مقیاس خطی روی عکس هوایی مورب که برای اندازه گیری ارتفاع اشیاء به کار می رود
sprites
اشیاء کوچک و با وضوح بالاکه روی مانیتور بطورمستقل از متن یا گرافیک دیگرمی توان حرکت داده شوند
ferryboat
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
ferryboats
قایقی که بوسیله سیم یا طناب وغیره ازیک سوی رودخانه بسوی دیگر میرود
dog down
بستن و جذم کردن درب محکم کردن درپوش اشیاء
conceptual tool
وسیلهای برای کار با نظریه ها بجای کار با اشیاء
archery
تیراندازی
shooting
تیراندازی
pops
تیراندازی
shootings
تیراندازی
pop
تیراندازی
musketry
تیراندازی
gunning
تیراندازی
popped
تیراندازی
gunnery
تیراندازی
spectrozonal photography
عکاسی از اشیاء منتخب عکاسی از اشیای مخصوص
firing table
جدول تیراندازی
the butts
میدان تیراندازی
verification fire
تیراندازی ازمایشی
handbow
کمان تیراندازی
horseback archery
تیراندازی سواره
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com