English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 214 (42 milliseconds)
English Persian
obscure تیره کردن تاریک کردن
obscured تیره کردن تاریک کردن
obscurer تیره کردن تاریک کردن
obscures تیره کردن تاریک کردن
obscurest تیره کردن تاریک کردن
obscuring تیره کردن تاریک کردن
dark تیره کردن تاریک کردن
darker تیره کردن تاریک کردن
darkest تیره کردن تاریک کردن
Search result with all words
dim تاریک تیره کردن
dimmed تاریک تیره کردن
dims تاریک تیره کردن
dimmest تاریک تیره کردن
dimmer تاریک تیره کردن
Other Matches
darkle تیره تاریک
murkilly بطور تاریک یا تیره
overshadows تاریک کردن
gloom تاریک کردن
obtenebrate تاریک کردن
darken تاریک کردن
darkens تاریک کردن
overshadowed تاریک کردن
overshadow تاریک کردن
darkening تاریک کردن
overshadowing تاریک کردن
darken ship تاریک کردن ناو
obfuscate مبهم و تاریک کردن
obfuscation مبهم و تاریک کردن
becloud با ابر پوشاندن تاریک کردن
darkens تیره کردن
dullest تیره کردن
darkening تیره کردن
dull تیره کردن
shade تیره کردن
bedim تیره کردن
dulled تیره کردن
shadings تیره کردن
duller تیره کردن
dulling تیره کردن
mud تیره کردن
dulls تیره کردن
shades تیره کردن
overcast تیره کردن
obscure تیره کردن
obscured تیره کردن
tarnished تیره کردن
obscurer تیره کردن
obscures تیره کردن
inturbidate تیره کردن
bedgown تیره کردن
obscurest تیره کردن
tarnish تیره کردن
tarnishing تیره کردن
dim تیره کردن
encloud تیره کردن
blurred تیره کردن
dimmed تیره کردن
tarnishes تیره کردن
dims تیره کردن
blur تیره کردن
blurring تیره کردن
blurs تیره کردن
bemirch تیره کردن
obscuring تیره کردن
to go to the shades تیره کردن
gloom تیره کردن
overcloud تیره کردن
darken تیره کردن
fog تیره کردن مه گرفتن
infuscate تیره گون کردن
fogs تیره کردن مه گرفتن
sadden [مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
wands دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
wand دستگاه ورودی خواندن برچسبهای رمزی شمش نوری به وسیله حس کردن الگوهای نوری فضاهای تیره و روشن
tea leaf برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
pitch dark تاریک
nighted تاریک
darkest تاریک
dim تاریک
nubilous تاریک
gloomy تاریک
aphotic تاریک
dark تاریک
darker تاریک
caliginous تاریک
lackluster تاریک
dims تاریک
stygian تاریک
dusky تاریک
gloomier تاریک
murk تاریک
subfuscous تاریک
gloomiest تاریک
ambiguous تاریک
dimmed تاریک
murine از تیره موش جانوری از تیره موش
oubliette حبس تاریک
dusk تاریک نمودن
dims : کم نور تاریک
alley way کوچه تاریک
cat eyed تاریک بین
cimmerian فلمانی تاریک
benighted شب زده تاریک
twilight تاریک و روشن
to grow dark تاریک شدن
black hole زندان تاریک
tenebrous تاریک کننده
tenebrific تاریک وتیره
black holes زندان تاریک
blind تاریک ناپیدا
blinded تاریک ناپیدا
blinds تاریک ناپیدا
duskily تاریک وار
duskish اندکی تاریک
tenebrific تاریک کننده
darkroom تاریک خانه
darkrooms تاریک خانه
dusk تاریک وروشن
dimmed : کم نور تاریک
darkish نسبتا تاریک
darkening تاریک شدن
darken تاریک شدن
sombre تاریک غم انگیز
somber تاریک غم انگیز
obscurantism تاریک اندیشی
dark lines خطوط تاریک
darkener تاریک کننده
electrode dark current جریان تاریک
dim : کم نور تاریک
camera obscura تاریک خانه
dark current جریان تاریک
umbra نقطه تاریک
twilit تاریک وروشن
darkens تاریک شدن
twilight تاریک روشن
nautical twilight تاریک و روشن دریایی
dark line spectrum طیف خطوط تاریک
pitchy قیرگون سیاه و تاریک
faraday dark space فضای تاریک فارادی
the narrow house خانه تنگ و تاریک
astronomical twilight تاریک وروشن نجومی
dark trace screen صفحه تصویر تاریک
dark trace tube لامپ تصویر تاریک
In the dark corner of the room . در گوشه تاریک اطاق
gloaming غروب تاریک و روشن
aston dark space فضای تاریک استن
sombrely بطور تاریک یا افسرده
aphotic zone لایه تاریک اقیانوس
It's too dark. آن خیلی تاریک است.
crookes dark space فضای تاریک کاتد
crookes dark space فضای تاریک هیتورف
anode dark space فضای تاریک اند
It is getting dark . هوادارد تاریک می شود
aphotic stratum طبقه تاریک اقیانوس
hittorf dark space فضای تاریک کاتد
aphotic stratum لایه تاریک اقیانوس
aphotic zone طبقه تاریک اقیانوس
cathode dark space فضای تاریک کاتد
hittorf dark space فضای تاریک هیتورف
tenebrous تاریک وتیره تاریکی اور
Twilight . In the dusk of the evening . گرگ ومیش ( تاریک وروشن )
camera obscura اطاقک تاریک جعبه عکاسی
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
dusk تیرگی هواهوای تاریک روشن یا گرگ ومیش
ink مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
inks مایع تاریک برای علامت گذاری و یا نوشتن
Try to be home before dark. سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com