English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English Persian
grasshopper beam تیری که یک سران درماشین لولایی پیوسته است وازاین جهت مانندملخ
Other Matches
plant mix مواد سنگی اغشته شده درماشین اسفالت
best gold تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
hiearchic وابسته به سران روحانی
acephalon حیوان راستهء بی سران
acephalous حیوان راستهء بی سران
throw over switch کلید لولایی
ginglymus مفصل لولایی
hinge pin محور لولایی
hinge coupler جفتگر لولایی
hinge joint مفصل لولایی
acephala راستهء بی سران ازشاخهء نرم تنان
hierarchy حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hierarchies حکومت ودرجه بندی سران روحانی
hinge pin محور اتصال لولایی
hinge لولا چرخش لولایی
hinges لولا چرخش لولایی
hierarchy گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
hierarchies گروه فرشتگان نه گانه سلسله سران روحانی وشیوخ
away پیوسته بطور پیوسته
mop چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopped چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mopping چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
mops چوبی که کهنه یا پشم بر سران می پیچند ومانند جاروبکار میبرند
hinges لولای درب کاپوت ماشین محور لولایی
hinge لولای درب کاپوت ماشین محور لولایی
sagittary تیری
A shot in the dark تیری درتاریکی
piling پایههای تیری
shot in the dark <idiom> تیری درتاریکی
ventral تیغه قائم یا مایل بصورت ثابت یا لولایی در زیر یا عقب هواپیما
i girder تیری که بشکل ) باشد
i beam or i beam تیری که به شکل ) باشد
variable incidence جسمی که بصورت لولایی نصب شده بطوریکه زاویه برخورد ان تغییر میکند
cantilever beam تیری که یک طرف ان گیردار باشد
variable pitch جسمی که بصورت لولایی به ملخ نصب شده که در ان زاویه برخورد گام نامیده میشود
beam anchor تیری که دیوار را محکم نگاه میدارد
spinnaker pole تیری که بادبان 3 گوشه به ان وصل میشود
whipping post تیری که محکومین بتازیانه رابدان میبندند
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
winning post تیری که پایان مسافت دور را نشان میدهد
head pole تیری که از پشت اسب تاکنارسرش ادامه دارد
kago تخت روان سبدی که از تیری اویزان کنند
bull's eye قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's-eyes قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
wobble plate دیسکی که بصورت لولایی یاصلب به عنوان مکانیزم حرکت دهنده روی شفت نصب شده است
starting post تیری که در مسابقه دوجای اغاز و حرکت را نشان میدهد
quick fire تیری که با حداکثرسرعت روی هدفهای متحرک اجرا میشود
newels تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
bolsters تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolstered تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolster تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
poppet head طناب و قرقره که در بالای تیری نصب شده باشد
giants stride تیری که قسمت بالای ان گردنده وطنابهایی ازان اویخته اس
newel تیری که محور اصلی پلکان مارپیچی را تشکیل میدهد
course line shot تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
pot shot تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shot تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
pot-shots تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
wind beam تیری که در برابر مقاومت فشار باد طرح ریزی میشود
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
raker تیری که پشت دیوار بطور مایل می بندند تادیوار سقوط نکند
sidelay تنظیم کننده کناره کاغذ وسیله تنظیم کناره کاغذ درماشین چاپ
moving pivot نفر لولای گردش ستون چرخش لولایی حرکت یک ستون
girt تیری که بین دو ستون بطورافقی قرارگرفته و روی ان دیوار تیغهای بنا میگردد
maypole تیری که باگلهای گوناگون اراسته ودر روز یکم ماه مه درمیدان شهربدوران میرقصند
swivelled اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivels اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
swivel اتصال گردنده اتصال لولایی چرخیدن
turnstile تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
turnstiles تیری که چهار بازوی گردنده داردوهرکس میخواهد از ان بگذرد کوپن خود را درسوراخ ان انداخته وانراچرخانده وارد میشود
counter fert دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
alway پیوسته
affined پیوسته
annexed پیوسته
cursive پیوسته
incessantly پیوسته
d. in پیوسته
attached پیوسته
ceaseless پیوسته
for ever and aday پیوسته
for evermore پیوسته
continous پیوسته
conjoint پیوسته
coalescent پیوسته
coadunate پیوسته
burst پیوسته
bursts پیوسته
legato پیوسته
everywhen پیوسته
in connexion with پیوسته به
continual پیوسته
incessant پیوسته
allied پیوسته
never ceasing پیوسته
ceaselessly پیوسته
contiguous پیوسته
continued پیوسته
married پیوسته
uninterrupted پیوسته
unremittingly پیوسته
non-stop پیوسته
round-the-clock پیوسته
concomitant پیوسته
syndetic پیوسته
on and on پیوسته
on end پیوسته
continuous پیوسته
proximate پیوسته
cohesive به هم پیوسته
perpetually پیوسته
eternal پیوسته
without rest پیوسته لاینقطع
continuous variable متغیر پیوسته
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
gamopetalous پیوسته گلبرگ
full time پیوسته کار
vicinal در همسایگی پیوسته
nid nod پیوسته جنبیدن
without intermission پیوسته لاینقطع
flow chip براده پیوسته
nid nod پیوسته جنباندن
ex post بوقوع پیوسته
end to end سرهم پیوسته
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
permanent water level تراز پیوسته اب
sympetalous پیوسته گلبرگ
connected measures اقدامت پیوسته
symphsis عضو پیوسته
insobriety شرب پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
inseparate بهم پیوسته
linked list لیست پیوسته
indiscrete بهم پیوسته
incessant drinking پیوسته گساری
collateral measures اقدامت پیوسته
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
to whittle at پیوسته بریدن
sustained yield بازده پیوسته
against پیوسته مجاور
adjoined پیوسته بودن
adjoins پیوسته بودن
whittle پیوسته کم کردن
haunt پیوسته امدن به
haunts پیوسته امدن به
accrete بهم پیوسته
burst mode حالت پیوسته
burster فرم پیوسته
conjunct بهم پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
continuate پیوسته بهم
continuous data دادههای پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
continuous duty کار پیوسته
adjoin پیوسته بودن
peals صدای پیوسته
pealing صدای پیوسته
aggregate بهم پیوسته
aggregates بهم پیوسته
forever جاویدان پیوسته
accretion رشد پیوسته
compact بهم پیوسته
compacted بهم پیوسته
compacting بهم پیوسته
compacts بهم پیوسته
diligence کوشش پیوسته
diligency کوشش پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
collective بهم پیوسته
peal صدای پیوسته
pealed صدای پیوسته
continuous error خطای پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
continuous phase فاز پیوسته
continuous function تابع پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous paper کاغذ پیوسته
gamophyllous پیوسته برگ
continuous processing پردازش پیوسته
continuous process فرایند پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous form ورقه پیوسته
to keep on پیوسته نگاه داشتن
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
to run on بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
zigzags خطوط جناغی پیوسته
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
zigzag خطوط جناغی پیوسته
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com