Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (9 milliseconds)
English
Persian
separate brigade
تیپ مستقل
Search result with all words
free
مستقل
freed
مستقل
freeing
مستقل
frees
مستقل
power
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powered
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powering
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
powers
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
portable
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
dominion
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
entities
موجودیت مستقل
entities
موسسه مستقل
entity
موجودیت مستقل
entity
موسسه مستقل
building block
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building blocks
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
sovereign
مستقل
sovereign
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
sovereigns
مستقل
sovereigns
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
solo
مستقل
solo
پروازبه طور مستقل یا راندن به طور تنها
solos
مستقل
solos
پروازبه طور مستقل یا راندن به طور تنها
independent
مستقل
independent
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
section
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
sections
بخشی از برنامه اصلی که مستقل اجرا میشود وبدون نیاز به اجرای بقیه برنامه
argument
متغیر مستقل
arguments
متغیر مستقل
maverick
مستقل
mavericks
مستقل
libraries
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
separate
مستقل
separate
یکان مستقل
separate
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separated
مستقل
separated
یکان مستقل
separated
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separates
مستقل
separates
یکان مستقل
separates
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
plane
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planes
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planing
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
local
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
locals
آنچه با CPU کار نمیکند ولی به عنوان ترمینال مستقل کار میکند
autocratic
مستقل
autocracy
حکومت مستقل
module
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
module
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
modules
بخش کوچک برنامه بزرگ که در صورت لزوم میتواند مستقل به عنوان یک برنامه کار کند
modules
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separation
مستقل شدن یکانها
separations
مستقل شدن یکانها
split screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
split-screen
نرم افزارای که صفحه نمایش را به دو یا چند محل مستقل تقسیم میکند تا دو فایل متن متن یا گراف را در یک فایل متن نشان دهد
dependencies
کشور غیر مستقل
dependency
کشور غیر مستقل
autonomous
دارای حکومت مستقل خودمختار
autonomous
دارای زندگی مستقل
autonomous
دارای حکومت مستقل داخلی
absolute
مستقل
absolutes
مستقل استبدادی
absolutes
مستقل
maritime
ناوگان مستقل دریایی ناوگان دریایی دریایی
autonomic
مستقل
autonomous consumption
مصرف مستقل
autonomous investment
سرمایه گذاری مستقل
autonomous investment
سرمایه مستقل از درامد ملی
autonomous operation
عملیات مستقل
autonomous variable
متغیر مستقل
biont
واحد مستقل موجود زنده سلول
canonical schema
نوعی پایگاه داده ها که مستقل از نرم افزار یا سخت افزار موجود است
collective pitch control
کنترلی در رتورگرافی که زاویه تیغه یا پیچ همه تیغه ها را بطور یکسان و مستقل از وضعیت سمتی انها تغییرمیدهد
computer independent language
زبان مستقل کامپیوتری
context free
مستقل از متن
defacto recognition
شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
dependent state
دولت غیر مستقل
device independence
مستقل از دستگاه
diarchy
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
duplication check
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
ecotype
بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
exogenous
مستقل
explanatory variable
متغیر مستقل
federal government
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
free standing columns
ستونهای مستقل یا مجزا
garrison house
ساخلو مستقل
icca
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
identic notes
منظوریادداشتهایی با مضمون واحداست که چند دولت به یک دولت می دهند . چون این یادداشتها جداگانه تسلیم میشود عمل هر دولت فاهرا"مستقل از عمل دولت دیگراست تسلیم این یادداشتهاعمل غیردوستانه تلقی میشود
independency
کشور مستقل
independent consultant
مشاور مستقل
independent equations
معادلات مستقل
independent state
دولت مستقل
independent variable
متغیر مستقل
individual units
یکانهای مستقل
landed a
مستقل
Other Matches
multi window editor
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
realty
مستقل
freelance
مستقل
free-standing
مستقل
stand alone
مستقل
machine independent
مستقل از ماشین
self goverment
حکومت مستقل
semi independent
نیمه مستقل
stand on one's own two feet
<idiom>
مستقل بودن
a stand-alone computer
یک رایانه مستقل
to stand by oneself
مستقل بودن
detached
ستون مستقل
stand alone computer
کامپیوتر مستقل
separate company
گروهان مستقل
separate battalion
گردان مستقل
separate battery
اتشبار مستقل
a stand-alone company
یک شرکت مستقل
single unit
یکان مستقل
argument
[of a function]
متغیر مستقل
[ریاضی]
independent variable
متغیر مستقل
[ریاضی]
number of componentes
تعداد سازندههای مستقل
monocracy
حکومت مستقل یا انفرادی
monarchism
اصول سلطنت مستقل
temperature independent paranagnetism
پارامغناطیس گرما مستقل
monarchic
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
pica
سیستم عامل مستقل از ماشین
multicollinearity
هم خطی بین متغیرهای مستقل
territoriality
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
territorialism
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
post town
شهری که پستخانه مستقل دارد
standalone
سیستمی که مستقل کار میکند
argument
[of a function]
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
on an arm's length basis
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
stand-alone
<adj.>
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
unit assembly
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
orthogonal
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
arm's length
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
variable delivery pump
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
microcontroller
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
reentrant
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
third party lease
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
SGML
استاندارد مستقل از سخت افزار که نحوه علامتگذاری متن ها برای مشخص کردن bold,italic وحاشیه ها و غیره را بیان میکند
unbundled
اموزش و..... که مستقل از سخت افزارکامپیوتر توسط سازنده سخت افزاری فروخته میشود دسته نشده
n-key rollover
[این به این معنیست که هر کلید به طور کامل به طور مستقل توسط سخت افزار صفحه کلید اسکن شده، به طوری که هر فشرده شدن کلیدها به درستی صرفنظر از اینکه چگونه بسیاری از کلید های دیگر در حال فشرده شدن تشخیص داده شده اند]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com