Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 161 (8 milliseconds)
English
Persian
spalls
تیکه سنگ که بمصرف پرکردن میرسد
Other Matches
fish story
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
fish meal
ماهی خشک وخورد شده که بمصرف کود وغذای حیوانات میرسد
mosic
تیکه تیکه بهم پیوستن
to piece out
تیکه تیکه درست کردن
to sell in lots
تیکه تیکه فروختن
utilize
بمصرف رساندن
utilizes
بمصرف رساندن
utilizing
بمصرف رساندن
utilised
بمصرف رساندن
utilises
بمصرف رساندن
utilising
بمصرف رساندن
snippel
تیکه
nub or nubble
تیکه
morceau
تیکه
in pieces
تیکه تیکه
patched
تیکه تیکه
dishy
تیکه
godet
تیکه
torn to ribbons
تیکه تیکه
lump
تیکه
lumps
تیکه
crumpet
تیکه
crumpets
تیکه
lumped
تیکه
it seem to me
بنظرم میرسد
it occurs to me that
بنظرم میرسد که
me seems
بنظرم میرسد
he is a stranger to me
بنظرم میرسد
pole mast
دکل یک تیکه
spills
تیکه کاغذ
spilling
تیکه کاغذ
spilled
تیکه کاغذ
spillikin
تیکه چوب
spill
تیکه کاغذ
tonic accent
تیکه صدا
we learnt from london that
از لندن خبر میرسد
he looks brave
او شجاع بنظر میرسد
it sounds false
دروغ بنظر میرسد
He sounds angry.
او عصبانی به نظر میرسد.
methinks
بنظرم چنین میرسد
meseems
چنین بنظرم میرسد
to piece a garment
تیکه سر جامهای دادن
made or built up mast
دگل چند تیکه
to piece a rope
تیکه سر طناب دادن
to wear motley
چهل تیکه پوشیدن
to piece a garment
جامهای را با تیکه بزرگترکردن
pondweed
بکجور جلبک که در استخرهابهم میرسد
it seems to me he is lying
بنظرم میرسد دروغ میگوید
tidewater
اب جزر ومد که بخشکی میرسد
piece deresistance
مثلا تیکه بزرگی از گوشت
orthotone
که ازخود دارای تیکه باشد
It is only a scrap of paper .
یک تیکه ورق پاره است
piece goods
کالاهایی که بصورت دانهای بفروش میرسد
clapboard
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
clapboards
قطعات چوب که به مصرف روکوبی میرسد
torsel
تیکه چوب در دیوارکه سرتیرروی ان قرارمیگیرد
pip squeak
نارنجکی که صدای ان مانندPIP-SQUEAK بگوش میرسد
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
pipe light
تیکه چوبی که با ان پیپ یاچپق را اتش میزنند
limbers
ناودانهای طرفین ته کشتی که از انجا اب به منبع تلمبه میرسد
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
liquid crystal display colour pigmented
صفحه نمایش با محلولهای کریستالی مایعی که رنگی به نظر میرسد
cumulo nimbus
ابرهای بسیار بزرگ متراکم که قسمتهای فوقانی انها به استراتوسفر میرسد
crammed
پرکردن
brim
پرکردن
brimmed
پرکردن
crams
پرکردن
cramming
پرکردن
filling
پرکردن
fillings
پرکردن
fill up
پرکردن
suffusing
پرکردن
suffused
پرکردن
suffuse
پرکردن
brimming
پرکردن
cram
پرکردن
stud
پرکردن
thwacked
پرکردن
suffuses
پرکردن
thwack
پرکردن
thwacks
پرکردن
charges
پرکردن
to fill up
پرکردن
to fill in
پرکردن
to cover in
پرکردن
charge
پرکردن
brims
پرکردن
thwacking
پرکردن
zero lash
شرایطی در مکانیزم کنترل سوپاپهای موتور پیستونی که در ان با استفاده از ثابت هیدرولیکی مقدار لقی به صفر میرسد
To have a tooth fI'lled.
دندان پرکردن
frank
چپانیدن پرکردن
stuffs
چرند پرکردن
franked
چپانیدن پرکردن
franker
چپانیدن پرکردن
frankest
چپانیدن پرکردن
franking
چپانیدن پرکردن
franks
چپانیدن پرکردن
replenishment
دوباره پرکردن
refill
دوباره پرکردن
slush
با دوغاب پرکردن
refilled
دوباره پرکردن
refilling
دوباره پرکردن
refills
دوباره پرکردن
fullest
پرکردن پرشدن
clogged
زیادی پرکردن
clog
زیادی پرکردن
stuffed
چرند پرکردن
full
پرکردن پرشدن
stuff
چرند پرکردن
clogs
زیادی پرکردن
bleeder current
جریان پرکردن
electrize
بابرق پرکردن
replenish
پرکردن مجدد
replenishes
پرکردن مجدد
replenishing
پرکردن مجدد
replenished
پرکردن مجدد
to fill up an excavation
گودی ای راباخاک پرکردن
load
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
stows
خوب جا دادن پرکردن
stowing
خوب جا دادن پرکردن
stow
خوب جا دادن پرکردن
overcharges
بیش از فرفیت پرکردن
gas up
<idiom>
پرکردن باک گاز
to replace a loss
جای زیانی را پرکردن
heap
توده کردن پرکردن
heaps
توده کردن پرکردن
overcharged
بیش از فرفیت پرکردن
overcharge
بیش از فرفیت پرکردن
lard vt
با قیمه خوک پرکردن
heaping
توده کردن پرکردن
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
stowed
خوب جا دادن پرکردن
loads
تفنگ یا سلاحی را پرکردن
overcharging
بیش از فرفیت پرکردن
To recoup ones losses.
جای ضرر وزیان را پرکردن
loads
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
tamp
دوباره پرکردن حفرههای ازمایشی
load
عمل پرکردن تفنگ باگلوله
filleted
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillet
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
fillets
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
filleting
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
zero
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
taxidermy
پرکردن پوست حیوانات با کاه وغیره
zeroes
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
zeros
پرکردن بخشی از حافظه با مقادیر صفر
charger
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
chargers
دستگاه پرکردن باطری و هرچیز دیگر
filet
تذهیب کاری کردن بالایه پرکردن
balaam
موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
padding
روشی برای پرکردن بلوکی از اطلاعات باکاراکترها
loss leader
بفروش میرسد کالایی که به منظور جلب توجه مشتری زیر قیمت تمام شده بفروش می رسد
department store
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
department stores
فروشگاه بزرگی که انواع مختلف کالا در ان بفروش میرسد و هر کالا در بخش خاص خود عرضه میگردد
methought
چنین بنظرم میرسد چنین می نماید
this story is improbable
این داستان راست نمینماید این داستان بعید بنظر میرسد
amalgam
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgams
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
dental restoration
پرکردن دندان
[دندان پزشکی]
dental filling
پرکردن دندان
[دندان پزشکی]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com