Dictiornary-Farsi | ثابت حفافتی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
shielding constant	ثابت حفافتی


Other Matches

security countermeasures	اقدامات حفافتی پیش بینیهای حفافتی
final protective line	خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
static employment	کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
protective deck	پل حفافتی نا
protective barrier	سد حفافتی
protective	حفافتی
security files	فایلهای حفافتی
security program	برنامه حفافتی
preventive measure	اندازه حفافتی
preventive maintenance	نگهداری حفافتی
shielding effect	اثر حفافتی
preventive	ماده حفافتی
shielding parameter	پارامتر حفافتی
mimetism	تقلید حفافتی
guards	نرده حفافتی
guarding	نرده حفافتی
guard	نرده حفافتی
protective pitching	سنگریز حفافتی
protect bit	ذره حفافتی
protective ground	زمینه حفافتی
rock facing	سنگریز حفافتی
protective measure	اندازه حفافتی
protective fire	اتش حفافتی
protective equipment	تجهیزات حفافتی
security countermeasures	پیشگیریهای حفافتی
security controls	کنترلهای حفافتی
protective coloring	رنگینگی حفافتی
protective cover	پوشش حفافتی
protective earthing	زمین کردن حفافتی
security council	شورای حفافتی یکان
bed beaching	سنگ چین حفافتی کف
firepower umberella	چتر حفافتی اتش
final protective fires	اخرین اتشهای حفافتی
pitching	فکافته سنگچین حفافتی
fixed capital	سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test	ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
protective	زره حفافتی محافظت کننده
safeguard	قفل حفافتی یا تامین دار
safeguarded	قفل حفافتی یا تامین دار
safeguarding	قفل حفافتی یا تامین دار
safeguards	قفل حفافتی یا تامین دار
seapainter	طناب حفافتی قایق ناو
granfather file	یک طرح حفافتی که در ان سه فایل جدید
standing orders	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order	دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
interlocks	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking	وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
sampled	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample	مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
apron	لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
aprons	لایه حفافتی از سنگ یا مواددیگر که در کنار تاسیسات ابی جهت جلوگیری از فرسایش ساخته میشود
standing	ثابت دستورالعمل ثابت
steadying	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies	مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
fix	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes	ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
security classification	طبقه بندی منطقه تامینی طبقه بندی حفافتی
leger or ledger	ثابت
sustain	ثابت
disputeless	ثابت
sustained	ثابت
sustains	ثابت
specific	ثابت
patting	ثابت
patted	ثابت
steadier	ثابت تر
pats	ثابت
pat	ثابت
resolute	ثابت
incommutable	ثابت
inalterable	ثابت
invariable	ثابت
specifics	ثابت
fixed	ثابت
immovable	ثابت
thetical	ثابت
established	ثابت
changeless	ثابت
thetic	ثابت
constants	ثابت
steadiest	ثابت
fixes	ثابت
steadies	ثابت
steadying	ثابت
steady	ثابت
fixing	ثابت
constant	ثابت
settled	ثابت
fix	ثابت
equable	ثابت
unshaken	ثابت
indelible	ثابت
hard and fast	ثابت
standstill	ثابت
loyal	ثابت
firmest	ثابت
fiducial	ثابت
firmer	ثابت
firm	ثابت
fixed bridge	پل ثابت
static	ثابت
permanent	ثابت
firms	ثابت
solids	ثابت
stables	ثابت
stationary	ثابت
stable	ثابت
pegged	ثابت
solid	ثابت
rugged	ثابت
steadied	ثابت
truest	ثابت
unswerving <adj.>	ثابت
undeviating <adj.>	ثابت
true	ثابت
truer	ثابت
attenuation constant	ثابت تضعیف
fixed asset	دارائی ثابت
propagation constant	ثابت انتشار
an inflexible resolution	عزم ثابت
fixed length	با درازای ثابت
fixed area	ناحیه ثابت
proportionality constant	ثابت تناسب
fixed ammunition	مهمات ثابت
boltzmann constant	ثابت بولتزمن
boltzmann constant	ثابت بولتزمان
fixed income	درامد ثابت
fixed light	چراغ ثابت
fixed inputs	نهادههای ثابت
capital goods	دارایی ثابت
attenuation factor	ثابت تضعیف
permanent shuttering	قالب ثابت
permanent way	مسیر ثابت
permittivity	ثابت دی الکتریک
capital asset	سرمایه ثابت
firm offer	پیشنهاد ثابت
planck's constant	ثابت پلانک
premanent way	خط ثابت خط دائمی
fixed radix	با مبنای ثابت
fixed assets	داراییهای ثابت
fixed slab buttress dam	سد با پشتبند ثابت
fixed condenser	خازن ثابت
fixed capital	سرمایه ثابت
fixed davit	جرثقیل ثابت
fixes	ثابت ماندن
fixes	ثابت شدن
fix	ثابت کردن
fixed casement	قاب ثابت
fixed price	قیمت ثابت
fixed costs	هزینههای ثابت
fixes	ثابت کردن
fixed budget	بودجه ثابت
fixed property	سرمایه ثابت
fixed assets	دارائیهای ثابت
abhide	ثابت بودن
steadfastly	ثابت قدم
steadfast	ثابت قدم
invariably	بطور ثابت
fixatives	ثابت کننده
fixative	ثابت کننده
fixed round	فشنگ ثابت
fixed beam	تیر ثابت
standpoints	نقطه ثابت
standpoint	نقطه ثابت
fixed capacitor	خازن ثابت
fixed inputs	منابع ثابت
field constant	ثابت میدان
formation constant	ثابت تشکیل
force constant	ثابت نیرو
foothole	جای ثابت
foixed satellite	ماهواره ثابت
curie constant	ثابت کوری
decay constant	ثابت تباهی
fixed weight	وزن ثابت
fixed field	میدان ثابت
frequency constant	ثابت فرکانس
costant load	بار ثابت
gravitational constant	ثابت جاذبه
constatnt	مقدار ثابت
gravitational constant	ثابت گرانش
fixed format	قابل ثابت
gas constant	ثابت گاز
gas constant	ثابت گازها
frozen wages	مزدهای ثابت
dielectric constant	ثابت دی الکتریک
fixed resources	منابع ثابت
equilibrium constant	ثابت تعادل
disintegration constant	ثابت تلاشی
fixed storage	انباره ثابت
dissociation constant	ثابت تفکیک
fixed supply	عرضه ثابت
fixed storage	حافظه ثابت
fixed ersistor	مقاومت ثابت
fixed system	توزیع ثابت اب
fixed term deposit	سپرده ثابت