English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
price fixing ثابت نمودن قیمت
Other Matches
constant cost قیمت ثابت
fixed price قیمت ثابت
fixed selling price قیمت ثابت فروش
real national income درامد ملی به قیمت ثابت
pegs ثابت نگه داشتن قیمت
peg ثابت نگه داشتن قیمت
at par قیمت ثابت انتقال ارز به بهای اسمی
price line pricing قیمت گذاری ثابت برای یک گروه کالا
kinked demand curve و اگر فروشنده قیمت کالا راکاهش دهد فروش وی بیشترنخواهد شد زیرا سایرفروشندگان قیمت خود راپائین اورده و از کاهش قیمت تبعیت میکنند .
reserve price قیمت پنهانی [در حراجی های فرش و در بازارهای خارج استفاده می شود یعنی صاحب فرش، یک قیمت حداقل در نظر می گیرد و اگر در مزایده قیمت پیشنهادی از آن پایین تر باشد، از فروش امتناع می کند.]
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
cost plus pricing تعیین قیمت فروش با افزودن ضریب مخصوص منفعت به قیمت تمام شده
unbundled software نرم افزاری که قیمت آن همراه با قیمت قطعه نیست
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
underprice قیمت پایین تراز قیمت بازار
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
value added قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
stock watering سهام تاسیسات گرانقیمتی رابا قیمت اختیاری در بورس فروختن که مالا" به تقلیل قیمت سایر سهام منتهی شود
list price فهرست قیمت اجناس فهرستی که در ان قیمت اجناس یا اگهی ویاکالاهای تجارتی رانوشته اند
paasche price index یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
normal price قیمت عادی قیمت معمولی
last price اخرین قیمت حداقل قیمت
shadow price شبه قیمت قیمت ضمنی
quantum valebat در مواقعی که جنسی بدون تعیین قیمت دقیق فروخته و شرط شود که قیمت بر مبنای قاعده فوق بعدا" پرداخت شود
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
tacit collusion حالتی که قیمت کالاهای دو کمپانی رقیب دران واحد بالا رود حتی درحالتی که چنین تبانی یی عملا" صورت نگرفته باشددادگاه ممکن است با توجه به قرینه بالا رفتن قیمت اقدامات بازدارنده را با قائل شدن به وجود ان معمول دارد
standing ثابت دستورالعمل ثابت
marginal cost pricing قیمت گذاری بر مبنای هزینه نهائی قیمت معادل هزینه نهائی
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
trover دعوی مطالبه قیمت مال مغصوب دعوی مطالبه قیمت مال مورد استفاده بلاجهت
show نمودن
showed نمودن
seemed نمودن
seem نمودن
showŠetc نمودن
abstract نمودن
seems نمودن
dost نمودن
dont نمودن
animadvert نمودن
abstracting نمودن
animalize نمودن
shows نمودن
abstracts نمودن
to gain any ones ear نمودن
mirroring معکوس نمودن
standardizing استاندارد نمودن
account محاسبه نمودن
stock piling ذخیره نمودن
imprison حبس نمودن
imprisoning حبس نمودن
imprisons حبس نمودن
sorting مرتب نمودن
dissociate تفکیک نمودن
dissociates تفکیک نمودن
standardizes استاندارد نمودن
standardize استاندارد نمودن
standardising استاندارد نمودن
to humble oneself افتادگی نمودن
sum خلاصه نمودن
plotted رسم نمودن
plots رسم نمودن
sums خلاصه نمودن
plot رسم نمودن
adjust تصفیه نمودن
adjust تسویه نمودن
waives اغماض نمودن
waived اغماض نمودن
waive اغماض نمودن
standardised استاندارد نمودن
standardises استاندارد نمودن
dissociating تفکیک نمودن
cater فراهم نمودن
depilate ازاله مو نمودن از
numeralization عددی نمودن
doubled up مضاعف نمودن
doubled مضاعف نمودن
double مضاعف نمودن
installs منصوب نمودن
installing منصوب نمودن
install منصوب نمودن
affixing اضافه نمودن
affixes اضافه نمودن
affixed اضافه نمودن
sketch رسم نمودن
sketched رسم نمودن
sketches رسم نمودن
digitizing دیجیتالی نمودن
fill up خاکریزی نمودن
assimilatc مقایسه نمودن
arraign احضار نمودن
anneal بادوام نمودن
indorsation تصویب نمودن
instal منصوب نمودن
authorise مجاز نمودن
dusk تاریک نمودن
microjustification ریزتراز نمودن
affix اضافه نمودن
abating رفع نمودن
abates رفع نمودن
curtailed مختصر نمودن
curtail مختصر نمودن
impeaching احضار نمودن
impeaches احضار نمودن
impeached احضار نمودن
impeach احضار نمودن
friends یاری نمودن
friend یاری نمودن
caters فراهم نمودن
catering فراهم نمودن
curtailing مختصر نمودن
curtails مختصر نمودن
acquit نمودن برائت
abated رفع نمودن
abate رفع نمودن
misrepresentation بد ارائه نمودن
accommodates تطبیق نمودن
accommodate تطبیق نمودن
sends ارسال نمودن
sending ارسال نمودن
send ارسال نمودن
acquitting نمودن برائت
acquits نمودن برائت
catered فراهم نمودن
accommodated تطبیق نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
hedges کسب مصونیت نمودن
compass مدارچیزی راکامل نمودن
hedged کسب مصونیت نمودن
hedge کسب مصونیت نمودن
decipher کشف رمز نمودن
deciphered کشف رمز نمودن
deciphers کشف رمز نمودن
credit insurance بیمه نمودن اعتبار
indexes اندکس فهرست نمودن
brutalization حیوان صفت نمودن
indexed اندکس فهرست نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
reciprocate مقابله به مثل نمودن
reciprocated مقابله به مثل نمودن
reciprocates مقابله به مثل نمودن
commits متعهدبانجام امری نمودن
bestialize جانور خوی نمودن
commit متعهدبانجام امری نمودن
receipt اعلام وصول نمودن
index اندکس فهرست نمودن
rebuilds تجدید بنا نمودن
sign a waiver قبول اغماض نمودن
magnetic tape sorting مرتب نمودن با نوارمغناطیسی
pontify خودرا مقدس نمودن
bashing دست پاچه نمودن
bashes دست پاچه نمودن
bashed دست پاچه نمودن
rebuild تجدید بنا نمودن
accoutre با تجهیزات اماده نمودن
bash دست پاچه نمودن
receipts اعلام وصول نمودن
frequency stabilization پایدار نمودن فرکانس
anticlimaxes بیان قهقرایی نمودن
anticlimax بیان قهقرایی نمودن
cornering the market قبضه نمودن بازار
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
annihilate از بین بردن خنثی نمودن
annihilating از بین بردن خنثی نمودن
annihilated از بین بردن خنثی نمودن
annihilates از بین بردن خنثی نمودن
to be i. with an idea فکری در کسی تاثیر نمودن
texture دارای بافت ویژهای نمودن
accentuating اهمیت دادن برجسته نمودن
textures دارای بافت ویژهای نمودن
accentuated اهمیت دادن برجسته نمودن
adjusting تصفیه نمودن تنظیم کردن
to something against risk چیزی را از خطر حفظ نمودن
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
zaps پاک نمودن قسمتی از برنامه
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
adjusts تصفیه نمودن تنظیم کردن
zapping پاک نمودن قسمتی از برنامه
zapped پاک نمودن قسمتی از برنامه
accentuate اهمیت دادن برجسته نمودن
zap پاک نمودن قسمتی از برنامه
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
glamorization پر زرق و برق و فریبا نمودن
immerses غوطه ور کردن شناور نمودن
immersed غوطه ور کردن شناور نمودن
suppliers rating درجه بندی نمودن فروشنده ها
accentuates اهمیت دادن برجسته نمودن
depose عزل نمودن خلع کردن
instate برقرار کردن منصوب نمودن
glamorising فریبا نمودن طلسم کردن
glamorize فریبا نمودن طلسم کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com