English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (14 milliseconds)
English Persian
freeze ثابت نگاه داشتن
freezes ثابت نگاه داشتن
Search result with all words
variable ratio گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند
Other Matches
to keep up از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
heliostat چرخ ایینهای که پرتوافتاب رابیک جهت ثابت نگاه میدارد
stopped نگاه داشتن
to stop [doing something] نگاه داشتن
retain نگاه داشتن
keeps نگاه داشتن
keep نگاه داشتن
refrains نگاه داشتن
refraining نگاه داشتن
retained نگاه داشتن
retaining نگاه داشتن
stop نگاه داشتن
stops نگاه داشتن
preservatize نگاه داشتن
holds نگاه داشتن
tackling نگاه داشتن
hold نگاه داشتن
tackles نگاه داشتن
tackled نگاه داشتن
tackle نگاه داشتن
to lock out نگاه داشتن
to give support to نگاه داشتن
retains نگاه داشتن
to keep any one waiting نگاه داشتن
refrained نگاه داشتن
stay نگاه داشتن
stopping نگاه داشتن
stayed نگاه داشتن
to hang up نگاه داشتن
to put to a pause نگاه داشتن
to keep in نگاه داشتن
refrain نگاه داشتن
to lay fast نگاه داشتن
keep under one's hat <idiom> پنهان نگاه داشتن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
shrouded در زیرحجاب نگاه داشتن
enwomb در رحم نگاه داشتن
commemorate بیادگار نگاه داشتن
stunt کوتاه نگاه داشتن
to hold in trust بطورامانت نگاه داشتن
to behave oneself ادب نگاه داشتن
to lay up in a napkin بی مصرف نگاه داشتن
shroud در زیرحجاب نگاه داشتن
hold down مطیع نگاه داشتن
stunting کوتاه نگاه داشتن
stunts کوتاه نگاه داشتن
to keep on file درپرونده نگاه داشتن
on ice <idiom> دور نگاه داشتن
to keep on روشن نگاه داشتن
to keep the pot boiling کارهارادرجریان نگاه داشتن
to hush up ساکت نگاه داشتن
to keep at bay معطل نگاه داشتن
keep on بازهم نگاه داشتن
commemorating بیادگار نگاه داشتن
impark در محوطه نگاه داشتن
inurn در فرف نگاه داشتن
commemorates بیادگار نگاه داشتن
to keep in روشن نگاه داشتن
to keep away دور نگاه داشتن
commemorated بیادگار نگاه داشتن
inshrine با حرمت نگاه داشتن
to keep down پایین نگاه داشتن
wedge باگوه نگاه داشتن
to pick up oneself خودرا نگاه داشتن
wedges باگوه نگاه داشتن
hides مخفی نگاه داشتن
wedging باگوه نگاه داشتن
wedged باگوه نگاه داشتن
hide مخفی نگاه داشتن
journalize دفترروزانه نگاه داشتن
to time a race وقت مسابقهای را نگاه داشتن
spare درذخیره نگاه داشتن مضایقه
spare برای یدکی نگاه داشتن
smothering در دل نگاه داشتن خفه شدن
save رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saved رهایی بخشیدن نگاه داشتن
saves رهایی بخشیدن نگاه داشتن
smother در دل نگاه داشتن خفه شدن
smothers در دل نگاه داشتن خفه شدن
to observe the proprieties اداب معاشرت را نگاه داشتن
smothered در دل نگاه داشتن خفه شدن
to rein up جلو اسب را نگاه داشتن
spared برای یدکی نگاه داشتن
hold over برای اینده نگاه داشتن
celebrates نگاه داشتن تقدیس کردن
commemorate نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrate نگاه داشتن تقدیس کردن
commemorated نگاه داشتن جشن گرفتن
retains ابقاء کردن نگاه داشتن
retaining ابقاء کردن نگاه داشتن
retained ابقاء کردن نگاه داشتن
retain ابقاء کردن نگاه داشتن
commemorating نگاه داشتن جشن گرفتن
celebrating نگاه داشتن تقدیس کردن
spared درذخیره نگاه داشتن مضایقه
Keep somebody at bay <idiom> [کسی را دور نگاه داشتن]
commemorates نگاه داشتن جشن گرفتن
keep something at bay <idiom> [چیزی را دور نگاه داشتن]
pawl باگیره یاعایق نگاه داشتن
excludes راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
filed در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
enchain در زنجیر نهادن محکم نگاه داشتن
exclude راه ندادن به بیرون نگاه داشتن از
to shut in تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
file در بایگانی نگاه داشتن ضبط کردن
to keep on در نیاوردن [نگاه داشتن] [جامه یا کلاه]
fish globe شیشه گردبرای نگاه داشتن ماهی
to p a vehicle or horse جلو گردونه یا اسبی را نگاه داشتن
pinfold جانوران ولگرد درتوقیف گاه نگاه داشتن
memorialize برسم یادگار نگاه داشتن یاداوری کردن
pegs ثابت نگه داشتن قیمت
peg ثابت نگه داشتن قیمت
to trainb arms تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
immobilize از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizes از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilizing از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilising از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilized از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilises از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
immobilised از حرکت انداختن ثابت نگه داشتن
to save ones face ابروی خودراحفظ کردن صورت خودرابسیلی سرخ نگاه داشتن
clipboard تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
outrigger چوبهای دراز طرفین قایق برای نگاه داشتن تورماهیگیری
clipboards تخته کوچکی که گیرهای برای نگاه داشتن کاغذ دارد
laniard طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
immobilizes ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilises ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilized ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilised ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilize ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilizing ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
immobilising ازجنبش و حرکت باز داشتن ثابت کردن
planch صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to hold any one to ransom کسیرا در توقیف نگاه داشتن تااینکه با دادن فدیه اورا ازادکنند
to leave everything as it is [not to change anything] رسوم قدیمی را ثابت [دست نخورده] نگه داشتن
guard حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guards حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
guarding حائل حالت اماده باش در شمشیربازی ومشت زنی وامثال ان نگاه داشتن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
intubation فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان
intubate لوله فروکردن در بوسیله لوله باز نگاه داشتن لوله گذاردن درentrust
constant speed drive چرخدندهای با ضریبهای متغیر که برای ثابت نگه داشتن دور قسمت گردنده بین دو سیستم گرداننده و گردنده قرار میگیرد
gloat نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloated نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
gloating نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
keek باچشم نیم باز نگاه ک ردن ازسوراخ نگاه کردن
gloats نگاه از روی کینه و بغض نگاه عاشقانه و حاکی ازعلاقه
look at me بمن نگاه کن ظ 7بمن نگاه کنید
static employment کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
fixed capital سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
standing orders دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing order دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
glances نگاه نگاه مختصر
glance نگاه نگاه مختصر
glanced نگاه نگاه مختصر
sampled مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
standing ثابت دستورالعمل ثابت
long- میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
money to burn <idiom> بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
longs میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep down زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
steady مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadies مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
proffered تقدیم داشتن عرضه داشتن
hope انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes انتظار داشتن ارزو داشتن
cost قیمت داشتن ارزش داشتن
hoped انتظار داشتن ارزو داشتن
meanest مقصود داشتن هدف داشتن
meaner مقصود داشتن هدف داشتن
proffer تقدیم داشتن عرضه داشتن
proffering تقدیم داشتن عرضه داشتن
hoping انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean مقصود داشتن هدف داشتن
abhorring بیم داشتن از ترس داشتن از
differs اختلاف داشتن تفاوت داشتن
reside اقامت داشتن مسکن داشتن
abhors بیم داشتن از ترس داشتن از
resides اقامت داشتن مسکن داشتن
differ اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differed اختلاف داشتن تفاوت داشتن
resided اقامت داشتن مسکن داشتن
to have by heart ازحفظ داشتن درسینه داشتن
abhorred بیم داشتن از ترس داشتن از
fixes ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fix ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com