Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English
Persian
center of impact registration
ثبت مرکز اصابت
impact registration
ثبت مرکز اصابت
Search result with all words
absolute deviation
انحراف اصابت گلوله تا مرکز هدف
impact registration
ثبت تیر بروش مرکز اصابت
Other Matches
medical assemblage
مرکز جمع اوری پزشکی مرکز تجمع بیماران
best gold
تیری که نزدیک به نشان اصابت کرده تیری که نزدیک به مرکزهدف اصابت کرده باشد
weather central
مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
centrifugal
با سیستم گریز از مرکز با نیروی گریزاز مرکز
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
collision parameter
در محاسبه مدارات فاصله بین مرکز جاذبه یک میدان نیروی مرکزی از امتداد بردار سرعت جسم متحرک در بیشترین فاصله از مرکز ان
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
battery control central
مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
accessing
اصابت
hitting
اصابت
hit
اصابت
access
اصابت
accessed
اصابت
accesses
اصابت
hits
اصابت
impingement
اصابت
thunderstroke
اصابت صاعقه
direct hit
اصابت مستقیم
point of impact
نقطه اصابت
hits
اصابت گلوله
line of impact
خط اصابت گلوله
impacts
اصابت گلوله
impact
اصابت گلوله
hits
اصابت موفقیت
hitting
اصابت گلوله
direct hits
اصابت مستقیم
hitting
اصابت موفقیت
shot
اصابت کرده
shots
اصابت کرده
surface of impact
سطح اصابت
hit
اصابت گلوله
hit
اصابت موفقیت
impact area
محل اصابت
impact point
نقطه اصابت
impact pressure
فشار اصابت
hit ratio
نسبت اصابت
onset
هجوم اصابت
burst
محل اصابت گلوله
impact point
محل اصابت گلوله
impacts
اصابت اثر شدید
angle of incidence
زاویه اصابت گلوله
bursts
محل اصابت گلوله
beatten zone
منطقه مورد اصابت
impact area
منطقه اصابت گلوله ها
attacked
اصابت یا نزول ناخوشی
strike
اصابت اعتصاب کردن
strikes
اصابت اعتصاب کردن
point of impact
محل اصابت گلوله
effective pattern
منطقه اصابت موثر
attacks
اصابت یا نزول ناخوشی
biting angle
کوچکترین زاویه اصابت
impact
اصابت اثر شدید
attack
اصابت یا نزول ناخوشی
impact pressure
نیروی اصابت فشار ترکش
single shot hit probability
احتمال اصابت یک گلوله به هدف
impacts
با شدت اصابت کردن ضربت
vertical probable error
خطای اصابت قائم گلوله
impact
با شدت اصابت کردن ضربت
the lot fell upon me
قرعه بنام من اصابت کرد
pattern
نقشه طرح اصابت گلوله ها
hitting
اصابت کردن به هدف زدن
patterns
نقشه طرح اصابت گلوله ها
hit
اصابت کردن به هدف زدن
hits
اصابت کردن به هدف زدن
direct hit
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
surface of impact
سطح مماس بر نقطه اصابت گلوله
direct hits
گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
bomb impact plot
بردن محل اصابت بمب روی نقشه
bull's-eyes
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
bull's eye
قلب هدف تیری که بهدف اصابت کند
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
fluke
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
set forward
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت
grand slams
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
grand slam
علامت اینکه کلیه هواپیماهای دیده شده مورد اصابت قرارگرفتند
flukes
یکنوع ماهی پهن دارای دو انتهای نوک تیز اصابت اتفاق
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
sensing
تخمین محل اصابت گلوله به زمین مشاهده ترکش گلوله
miss
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
misses
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
missed
موفق نشدن عدم اصابت گلوله به هدف خطای گلوله
skittle
که در طی که توپی بطرف میخ پرتاب میکنند ودرصورت اصابت به میخ برنده محسوب میشوند
pings
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
dud probability
درصد احتمال عمل نکردن گلوله یا اصابت نکردن ان
ping
صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
bilateral spotting
دیدبانی مضاعف محل اصابت گلوله دیدبانی دو جانبه
hit
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hits
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting
اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
middle
مرکز
centre
مرکز
centers
مرکز
acentric
بی مرکز
intermediate exchange
مرکز
isocentre
هم مرکز
center
مرکز
centre forward
مرکز
meddle
مرکز
meddled
مرکز
meddles
مرکز
center line
خط مرکز
middles
مرکز
centred
مرکز
centered
مرکز
stations
مرکز
heart
مرکز
concentric
هم مرکز
omphalos
مرکز
stationed
مرکز
hearts
مرکز
station
مرکز
sodom
مرکز فساد
county seat
مرکز بخشداری
acentric
خارج از مرکز
sleep center
مرکز خواب
cryptocenter
مرکز رمز
theocentric
خدا مرکز
head quarters
مرکز فرماندهی
toll exchange
مرکز تلفن
active center
مرکز فعال
feeding center
مرکز تغذیه
speech center
مرکز گویایی
centrifugal
مرکز گریز
data center
مرکز داده ها
health centre
مرکز سلامتی
fluid centre
مرکز سیال
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
cost center
مرکز هزینه زا
height of centers
ارتفاع مرکز
seats
مرکز مقر
coaxial cable
کابل هم مرکز
seated
مرکز مقر
coaxial cable
سیم هم مرکز
communication center
مرکز مخابرات
computer center
مرکز کامپیوتر
concentrically
باداشتن یک مرکز
concentric cable
کابل هم مرکز
civic centre
مرکز شهر
contrifuge
گریز از مرکز
chiral center
مرکز کایرال
abaxile
خارج از مرکز
centripetal
مایل به مرکز
centripetal
مرکز گرا
bull's-eyes
مرکز هدف
centroid
مرکز جرم
bull's eye
مرکز هدف
centroid
مرکز ثقل
centroid
شبه مرکز
telephore e.
مرکز تلفن
seat
مرکز مقر
centrifugal
گریز از مرکز
center of lift
مرکز برا
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center punch
مرکز منگنه
center mark
مرکز سوراخ
center sleeve
مرکز مجوف
center web
مرکز چرخ
center gage
مرکز سنج
wheel center
مرکز چرخ
central city
مرکز شهر
central control panel
مرکز کنترل
center punch
مرکز سوراخ
documentation center
مرکز اسناد
symmerty center
مرکز تقارن
center of mass
مرکز هدف
subscriber's station
مرکز مشترک
center of gravity
مرکز ثقل
center of mass
مرکز جرم
center of pressure
مرکز فشار
center of symmerty
مرکز تقارن
center of distribution
مرکز پخش
education center
مرکز اموزش
center drill
مته مرکز
surrending the centre
تفویض مرکز
epicenter
مرکز زلزله
centre of activities
مرکز عملیات
centre of crest circle
مرکز خمیدگی
centre of pressure
مرکز فشار
centrifugal
گریزنده از مرکز
centrifugal
فرار از مرکز
battery center
مرکز اتشبار
subcentral
نزدیک مرکز
body centered cubic
مکعب مرکز پر
urban centre of a community
مرکز شهرک
brain center
مرکز مغزی
cf
مرکز زمین
cf
بازیکن مرکز
diffracting center
مرکز پراشنده
central office
مرکز تلفن
computing center
مرکز محاسبات
central tendency
تمایل به مرکز
caoxial cable
سیم هم مرکز
burst center
مرکز گلوله
burst center
مرکز ترکش
data center
مرکز داده
telephone exchange
مرکز تلفن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com