Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (2 milliseconds)
English	Persian
riches	ثروت زیاد
Other Matches
silver spoon	ثروت موروثی دارای ثروت موروثی ثروتمند
load call	وسیلهای مملو از سیال برای ایجاد نیروهای زیاد با دقت زیاد
compression ignition	احتراق مخلوط سوخت و هوادر اثر دمای زیاد حاصل ازترکم و فشار زیاد در سیلندرموتور دیزل
wealth	ثروت
fortunes	ثروت
warison	ثروت
moneybags	ثروت
fortune	ثروت
riches	ثروت
windfall	ثروت باداورده
wealth tax	مالیات بر ثروت
bonanza	ثروت باداورده
treasures	ثروت جواهر
purse proud	مغرور از ثروت
weals	ثروت دارایی
weal	ثروت دارایی
treasuring	ثروت جواهر
treasured	ثروت جواهر
affluence	فراوانی ثروت
net wealth	ثروت خالص
wealth creation	ایجاد ثروت
wealth effect	اثر ثروت
wealth of nations	ثروت ملل
commonwealth	ثروت عمومی
commonwealths	ثروت عمومی
political economy	علم ثروت
social wealth	ثروت اجتماعی
fortune	دارایی ثروت
windfalls	ثروت باداورده
plutonomy	علم ثروت
bonanzas	ثروت باداورده
economic wealth	ثروت اقتصادی
wealth distribution	توزیع ثروت
distribution of wealth	توزیع ثروت
dismal science	علم ثروت
mammon	ممونا ثروت
mammonism	ثروت پرستی
worth	سزاوار ثروت
treasure	ثروت جواهر
money	مسکوک ثروت
national wealth	ثروت ملی
fortunes	دارایی ثروت
plutology	ثروت شناسی
plutolatry	ثروت پرستی
possession	ثروت ید تسلط
I didnt get much sleep.	زیاد خوابم نبرد ( زیاد نخوابیدم)
he is possessed of wealth	او دارای ثروت است
redistribution of wealth	توزیع دوباره ثروت
wealth saving relationship	رابطه ثروت و پس انداز
mammonite	ثروت دوست زرپرست
man made wealth	ثروت ساخت بشر
to grow rich	ثروت بهم زدن
productive	فراور مولد ثروت
political economist	متخصص علم ثروت
white elephant <idiom>	ثروت یا مالکیت بیفایده
patrimony	ثروت موروثی میراث
patrimonies	ثروت موروثی میراث
golds	ثروت رنگ زرد طلایی
gold	ثروت رنگ زرد طلایی
socialist	سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
It is immaterial how rich he may be .	مهم نیست چقدر ثروت داشته با شد
socialists	سوسیالیست طرفدار توزیع وتعدیل ثروت
He left a large fortuue.	ثروت هنگفتی را به ارث (باقی )گذاشت
social security wealth	ثروت ناشی از نظام تامین اجتماعی
To squander tyhe national wealth.	ثروت ملی را آتش زدن (برباد دادن )
he aims at riches	مقصودش مال اندوزی است میزندبرای ثروت
overbuild	زیاد ساختمان کردن در بخشی از شهرکه زیاد دران ساختمان کرده اند
to hold somebody in great respect	کسی را زیاد محترم داشتن [احترام زیاد گذاشتن به کسی]
physiocracy	حکومت بخکم عوامل طبیعی عقیده باینکه زمین یگانه سرچشمه ثروت است
capital levy	مالیات بر سرمایه افرادحقیقی قسمتی از ثروت کشورکه جبرا" توسط دولت اخذ میشود
physiocrat	کسیکه معتقداست که زمین یگانه سرچشمه ثروت است وحکومت بایدتابع طبیعت باشد
physiocrats	اقتصاددانان فرانسوی قرن هیجده که معتقد بودند زمین و طبیعت یگانه منبع ثروت است
surcharge	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges	زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
invisible hand	منشاء این اصطلاح کتاب "ثروت ملل "ادام اسمیت است . بر اساس این کتاب
high speed	با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد
extortionate	زیاد
immane	زیاد
superabundant	زیاد
fulsome	زیاد
too	زیاد
intense	زیاد
no end of	زیاد
over and above	زیاد
greatly	زیاد
high	زیاد
intensely	زیاد
effusively	زیاد
plethoric	زیاد
widely	زیاد
plaguily	زیاد
heartbreak	غم زیاد
profusely	زیاد
extortionary	زیاد
glaring	زیاد
not a lettle	زیاد
in quantities	زیاد
in excess	زیاد
extensive	زیاد
for all the world	بی کم و زیاد
outrageously	زیاد
vastly	زیاد
excessive	زیاد
egregiously	زیاد
large adv	زیاد
muckle	زیاد
mickle or muckle	زیاد
mickle	زیاد
populous	زیاد
numerous	زیاد
profoundly	زیاد
heart break	غم زیاد
very	زیاد
intensively	زیاد
thick	زیاد
squeamishness	زیاد
squeamishly	زیاد
widest	زیاد
wider	زیاد
wide	زیاد
quite a few <idiom>	زیاد
swingeing	زیاد
overly	زیاد
supererogatory	زیاد
great	زیاد
rife	زیاد
highly	زیاد
immoderate	زیاد
tremendously	زیاد
hugely	زیاد
generous	زیاد
mortally	زیاد
much	زیاد
heavily	زیاد
thickest	زیاد
too much	زیاد
to a large extent	زیاد
thicker	زیاد
copious	زیاد
great-	زیاد
late	زیاد
highs	زیاد
greatest	زیاد
highest	زیاد
many	زیاد
overmuch	زیاد
ranksack	زیاد
diuresis	ادرار زیاد
fervidity	گرمی زیاد
exuberantly	بفراوانی زیاد
quaffs	زیاد نوشیدن
exquisite taste	سلیقه زیاد
extreme	خیلی زیاد
quaffing	زیاد نوشیدن
excessive eating	خوردن زیاد
quaff	زیاد نوشیدن
downpour	بارندگی زیاد
downpours	بارندگی زیاد
eclat	سروصدا زیاد
quaffed	زیاد نوشیدن
amplitude	فاصلهء زیاد
lots	خیلی زیاد
queasy	زیاد دقیق
booster	زیاد کننده
h.f.	بسامد زیاد
boosters	زیاد کننده
grnish	زیاد کردن
hell bent	زیاد خمیده
furor	خشم زیاد
full tilt	باسرعت زیاد
frequent visiting	دیدنی زیاد
excessive love	دوستی زیاد
floridly	با ارایش زیاد
desperation	نومیدی زیاد
finicality	خودارایی زیاد
manifold	بسیار زیاد
fervidness	گرمی زیاد
diaphoresis	عرق زیاد
torrid	زیاد گرم
oodles	خیلی زیاد
accretive	زیاد شونده
aggrandise	زیاد شدن
multiply	زیاد شدن
carnosity	گوشت زیاد
agreat d. of trouble	دردسر زیاد
alto relievo	برجستگی زیاد
swarm	دسته زیاد
boisterously	باصدای زیاد
bad nip	تای زیاد
augmenter	زیاد کننده
at long intervals	بفواصل زیاد
at a great rat	بسرعت زیاد
at a great penny worth	به بهای زیاد
an abundance of	مقدار زیاد
swarmed	دسته زیاد
superannuated	زیاد کهنه
hell-bent	زیاد خمیده
d. haste	شتاب زیاد
multiplying	زیاد شدن
increases	زیاد کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com