Dictiornary-Farsi | جابجا شدنی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (10 milliseconds)

English	Persian
transposable	جابجا شدنی


Other Matches

lapsable	سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
trainable	تربیت شدنی قطار شدنی
lapsible a	ساقط شدنی باطل شدنی
perishable goods	کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
migrate	جابجا شدن
supplanting	جابجا شدن
supplants	جابجا شدن
suppress	جابجا کردن
suppresses	جابجا کردن
suppressing	جابجا کردن
dislocate	جابجا کردن
dislocate	جابجا شدن
supplanted	جابجا شدن
supplant	جابجا شدن
migrated	جابجا شدن
migrates	جابجا شدن
migrating	جابجا شدن
transpose	جابجا کردن
transposing	جابجا کردن
relocate	جابجا کردن
relocated	جابجا کردن
relocates	جابجا کردن
relocating	جابجا کردن
removal	جابجا کردن
dislocates	جابجا کردن
floating	جابجا شده
heave	جابجا کردن
heaved	جابجا کردن
translocate	جابجا کردن
autochthonous	جابجا نشده
He was kI'lled on the spot.	جابجا کشته شد
unhorse	جابجا کردن
revulsive	جابجا شونده
translocation	جابجا شدگی
displacing	جابجا کردن
dislocates	جابجا شدن
dislocating	جابجا کردن
dislocating	جابجا شدن
displace	جابجا کردن
displaced	جابجا کردن
displaces	جابجا کردن
displaceable	جابجا شونده
displacement	جابجا شدن
relocation	جابجا سازی
metastatic	جابجا شونده
lomomote	جابجا شدن
transposes	جابجا کردن
disposition	جابجا شدن
metastatic	جابجا شده
migratory	جابجا شونده
turnover	جابجا شدن
displacement	جابجا کردن
out of place	جابجا شده
transposable	قابل جابجا شدن
malposition	جابجا شدگی جنین
shift	انتقال جابجا کردن
soil transport	جابجا کردن خاک
serpiginous	دونده جابجا شونده
moving power	نیروی جابجا کننده
metastasis	جابجا شدن ناخوشی
erratic block	بلوک جابجا شونده
shifted	انتقال جابجا کردن
shifts	انتقال جابجا کردن
remove	جابجا کردن به محل دیگر
revulsion	جابجا شدن درد ردع
winkle	جابجا کردن حلزون خوراکی
to handle something with care	چیزی را با احتیاط جابجا کردن
winkles	جابجا کردن حلزون خوراکی
movement	گردش جابجا کردن تحرک
removing	جابجا کردن به محل دیگر
removes	جابجا کردن به محل دیگر
restaging	جابجا کردن سوارکردن نفرات
Handle the boxes with care.	جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
handles	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle	قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
displacement	جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
interchange	جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
displacing	جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced	جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces	جابجا شدن تغییر موضع دادن
interchanges	جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging	جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged	جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
displace	جابجا شدن تغییر موضع دادن
changer	وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
force displaced in parallel	[بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
removing	بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
remove	بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes	بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shifts	کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift	کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted	کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shunting station	ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
staging base	پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
SDR	ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
acrostic	جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
doable <adj.>	شدنی
achievable <adj.>	شدنی
collapsible	له شدنی
possible	شدنی
water-soluble	حل شدنی در آب
resolvable	حل شدنی
solubility	حل شدنی
makable <adj.>	شدنی
doable	شدنی
solvable	حل شدنی
dissolvable	حل شدنی
dissolvable	اب شدنی
dissoluble	حل شدنی
contrivable <adj.>	شدنی
feasible <adj.>	شدنی
practicable <adj.>	شدنی
workable <adj.>	شدنی
executable <adj.>	شدنی
feasible	شدنی
ramrod	خم شدنی
ramrods	خم شدنی
pracitcable	شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	شدنی
solvency	حل شدنی
makeable <adj.>	شدنی
manageable <adj.>	شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	شدنی
satiable	اشباع شدنی
pulverable	پودر شدنی
pulverizable	پودر شدنی
satiable	اقناع شدنی
removable	رفع شدنی
rightable	درست شدنی
scrutable	کشف شدنی
perishability	نابود شدنی
precipitant	جدا شدنی
saturable	اشباع شدنی
sectile	بریده شدنی
lapsable	باطل شدنی
satisfiable	راضی شدنی
persuasible	ترغیب شدنی
rightable	راست شدنی
lacerable	پاره شدنی
penetrable	سوراخ شدنی
persuasible	تحریک شدنی
lapsible	ساقط شدنی
masticable	جویده شدنی
resolvable	تجزیه شدنی
resoluble	تجزیه شدنی
makable	ساخته شدنی
lapsible a	سلب شدنی
lapsible	سلب شدنی
precipitant	تعلیق شدنی
repellency	دفع شدنی
removable	معزول شدنی
removable	برداشته شدنی
lacerable	ریش شدنی
retracttable	جمع شدنی
miscible	مخلوط شدنی
lacerable	مجروح شدنی
minable	استخراج شدنی
retractile	جمع شدنی
mibeable	استخراج شدنی
reducible	ساده شدنی
utilitarian [useful] <adj.>	اجرا شدنی
manageable <adj.>	اجرا شدنی
makeable <adj.>	اجرا شدنی
makable [spv. makeable] <adj.>	اجرا شدنی
feasible <adj.>	اجرا شدنی
doable <adj.>	اجرا شدنی
contrivable <adj.>	اجرا شدنی
achievable <adj.>	اجرا شدنی
workable <adj.>	انجام شدنی
executable <adj.>	انجام شدنی
practicable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	اجرا شدنی
practicable <adj.>	اجرا شدنی
useful <adj.>	اجرا شدنی
suitable <adj.>	اجرا شدنی
purposive <adj.>	اجرا شدنی
purposeful <adj.>	اجرا شدنی
purpose-built <adj.>	اجرا شدنی
proper <adj.>	اجرا شدنی
practical <adj.>	اجرا شدنی
functional <adj.>	اجرا شدنی
convenient <adj.>	اجرا شدنی
appropriate [for an occasion] <adj.>	اجرا شدنی
makable <adj.>	انجام شدنی
possible [doable, feasible] <adj.>	انجام شدنی
manageable <adj.>	انجام شدنی
tensive	کشیده شدنی
tawie	رام شدنی
tameable	رام شدنی
tamable	رام شدنی
talus	رام شدنی
surmountable	فائق شدنی
superimposable	اضافه شدنی
superable	مغلوب شدنی
spendable	خرج شدنی
spareable	یدکی شدنی
shrinkable	جمع شدنی
severable	سوا شدنی
tractile	کشیده شدنی
transmutative	تبدیل شدنی

transposable

جابجا شدنی