English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (42 milliseconds)
English Persian
remove جابجا کردن به محل دیگر
removes جابجا کردن به محل دیگر
removing جابجا کردن به محل دیگر
Search result with all words
interchange جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanged جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanges جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
interchanging جابجا کردن چیزی با چیز دیگر
bitblt در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
blit در گرافیک کامپیوتری جابجا کردن یک بلاک از بیتها از یک محلی در حافظه به محلی دیگر
Other Matches
changer وسیلهای که چیزی را با چیز دیگر جابجا میکند
flippy دیسک دو لبه که در درایو تک لبه استفاده شود. بنابراین برای خواندن طرف دیگر برای جابجا شود
displaces جابجا کردن
relocate جابجا کردن
suppress جابجا کردن
suppressing جابجا کردن
displace جابجا کردن
unhorse جابجا کردن
suppresses جابجا کردن
transposing جابجا کردن
transposes جابجا کردن
transpose جابجا کردن
relocated جابجا کردن
removal جابجا کردن
relocating جابجا کردن
relocates جابجا کردن
displaced جابجا کردن
displacement جابجا کردن
translocate جابجا کردن
dislocate جابجا کردن
displacing جابجا کردن
dislocates جابجا کردن
dislocating جابجا کردن
heaved جابجا کردن
heave جابجا کردن
shifted انتقال جابجا کردن
shifts انتقال جابجا کردن
soil transport جابجا کردن خاک
shift انتقال جابجا کردن
restaging جابجا کردن سوارکردن نفرات
winkle جابجا کردن حلزون خوراکی
winkles جابجا کردن حلزون خوراکی
movement گردش جابجا کردن تحرک
to handle something with care چیزی را با احتیاط جابجا کردن
luxate از جای خود بیرون کردن جابجا کردن
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
remove بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removes بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
removing بردن جابجا کردن انتقال دادن بیرون اوردن
shunting station ایستگاه فرعی راه اهن برای جابجا کردن واگن ولوکوموتیو
anagrammatize جابجا کردن قلب کردن
staging base پایگاه تجدید سوخت یابارگیری مجدد یا جابجا کردن کالاها در کشتی یا هواپیما
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
times 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
timed 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
chips قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
chip قطعهای که حاوی مدارهایی برای بررسی آزمایش روی مدارهای دیگر یا قط عات دیگر است
otherwise <adv.> به ترتیب دیگری [طور دیگر] [جور دیگر]
calibrates تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrating تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrate تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
calibrated تنظیم کردن بی سیم یا وسیله دیگر خصلت یابی کردن
junk پاک کردن یا حذف کردن از فایل ذخیره سازی که دیگر استفاده نمیشود
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
transposable جابجا شدنی
revulsive جابجا شونده
translocation جابجا شدگی
relocation جابجا سازی
turnover جابجا شدن
supplant جابجا شدن
migrate جابجا شدن
migrated جابجا شدن
migrates جابجا شدن
migrating جابجا شدن
floating جابجا شده
migratory جابجا شونده
He was kI'lled on the spot. جابجا کشته شد
metastatic جابجا شونده
lomomote جابجا شدن
displaceable جابجا شونده
metastatic جابجا شده
dislocates جابجا شدن
dislocate جابجا شدن
dislocating جابجا شدن
out of place جابجا شده
displacement جابجا شدن
disposition جابجا شدن
supplants جابجا شدن
supplanting جابجا شدن
autochthonous جابجا نشده
supplanted جابجا شدن
antihandling fuze ماسوره ضد دستکاری ماسوره غیر حساس به جابجا کردن و دستکاری
metastasis جابجا شدن ناخوشی
serpiginous دونده جابجا شونده
transposable قابل جابجا شدن
malposition جابجا شدگی جنین
moving power نیروی جابجا کننده
erratic block بلوک جابجا شونده
pass on <idiom> رد کردن چیزی که دیگر
revulsion جابجا شدن درد ردع
conversions وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversion وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
references نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
reference نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
tunnelling روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
to lay on the table بوقت دیگر موکول کردن
displacement جابجا شدن جابجایی تغییر مکان
displacing جابجا شدن تغییر موضع دادن
Handle the boxes with care. جعبه ها رابا احتیاط جابجا کنید
displace جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaces جابجا شدن تغییر موضع دادن
displaced جابجا شدن تغییر موضع دادن
scrape together <idiom> پول یا چیزهای دیگر جمع کردن
range alongside نزدیک کردن ناو به ناوی دیگر
reinforcing در حال تقویت کردن یک یکان دیگر
substitution جایگزین کردن چیزی با چیز دیگر
passage of lines عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
force displaced in parallel [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
he was otherwise ordered جور دیگر مقدر شده بود سرنوشت چیز دیگر بود
adjourned بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
overwrite و خراب کردن هر داده دیگر در این محل
adjourns بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
interpolate در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolating در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transfers کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
interpolates در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
interpolated در میان عبارات دیگر جا دادن داخل کردن
transferring کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
In at one ear and out at the other . <proverb> از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
shifted تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shifts تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
shift تغییر از یک مجموعه حروف به دیگر , که امکان استفاده از حروف دیگر
switch روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switched روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
switches روشن کردن برق بخط دیگر انداختن قطار
shift کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifts کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shifted کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
powering خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoning ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
rain check <idiom> رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
telephone ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
powered خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephoned ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
to play up to another actor بدانگونه درنمایش بازی کردن که بازیگر دیگر سر ذوق آید
powers خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
telephones ماشین برای صحبت کردن با کسی یا اتباط با کامپیوتر دیگر
standalone که بدون نیاز به وسیله دیگر قابل کار کردن است
metafile 1-فایلی که حاوی فایلهای دیگر باشد. 2-فایلی که داده مربوط به فایلهای دیگر را معرفی کند یا شامل شود
he had no more no to say دیگر سخنی نداشت که بگوید دیگر حرفی نداشت
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
SDR ثباتی در CPU که داده را پیش از پردازش نگه می دارد یا محل حافظه را جابجا میکند
projection print روش تهیه نقشه یا عکس بااستفاده از روش بزرگ کردن یا کوچک کردن فیلم یک عکس دیگر چاپ تصویری
sifting روشی از مرتی کردن داخلی که بوسیله ان رکوردهاحرکت داده می شوند تا ورودرکوردهای دیگر را مجازسازند
acrostic جدول شعر کوتاهی که حرف اول و وسط و آخر بندهای آن با هم عبارتی را برساند جابجا شونده
HTML مجموعهای از کدهای مخصوص که نحوه و نوعی که برای نمایش متن به کار می رود نشان میدهد و امکان ارتباط از طریق کلمات خاص درون متن به بخشهای دیگر متن یا متنهای دیگر میدهد
port مدار یا اتصالی که به کامپیوتر امکان خارج کردن یا ارسال داده به ماشین دیگر یا وسیله دگر میدهد
trans shipment انتقال بکشتی دیگر انتقال بنقلیه دیگر
to lock somebody [yourself] out [of something] در را روی [خود] کسی قفل کردن [و دیگر نتوانند داخل شوند چونکه کلید در آنجا فراموش شده]
personal محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند
barnstorm مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
barnstormed مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
reel to reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
barnstorming مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
reel-to-reel کپی کردن یک نوار داده روی نوار مغناطیسی دیگر
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
secondary soil خاک جابجا شده یا ثانوی خاک دستی
simulate کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
loops حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulates کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
looped حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
loop حریف را دورزدن بمنظور سد کردن راه حریف دیگر
simulating کپی کردن رفتار سیستم یا وسیله با دیگر وسیله ها
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
constant displacement pump پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
to pair somebody off [up] with somebody کسی را با کسی دیگر زوج کردن [برای ازدواج یا رابطه دوست دختر یا پسر] [همچنین می تواند لحن منفی داشته باشد]
tea leaf برگ چای [از این گیاه جهت تهیه رنگینه قهوه ای یا بژ استفاده می شود و خصوصا در رفوگری جهت تیره تر کردن رنگ های دیگر بکار می رود.]
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
move کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
veto حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoes حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoing حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
vetoed حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند
directories روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
directory روش لیست کردن کاربران و منابع متصل به شبکه به روش ساده و با دستیابی راحت تا کاربر بتواند کاربر دیگر را با نام و با آدرس پیچیده شبکه آدرس دهی کند
one an other یک دیگر
furthered دیگر
no more دیگر نه
alternative شق دیگر
alternative دیگر
furthering دیگر
furthers دیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com