English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (36 milliseconds)
English Persian
incorporate جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporates جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
incorporating جادادن دارای شخصیت حقوقی کردن ثبت کردن
Other Matches
incorporating شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporates شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
incorporate شخصیت حقوقی دادن دارای شخصیت حقوقی
corporate دارای شخصیت حقوقی
corporation که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporations که دارای شخصیت حقوقی باشند
corporations شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
corporation شرکت یا بنگاه دارای شخصیت حقوقی هیات اعضا انجمن شهر یا مامورین منتخب شهرداری
personate خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
personify دارای شخصیت کردن
personifying دارای شخصیت کردن
personified دارای شخصیت کردن
personifies دارای شخصیت کردن
personalize دارای شخصیت کردن
legal personality شخصیت حقوقی
juridical personality شخصیت حقوقی
corporator گروه یا شرکتی که شخصیت حقوقی داشته باشد
incorporation جا دادن ایجاد شخصیت حقوقی برای شرکت
intromit جادادن منصوب کردن
to fix up مرتب کردن جادادن
installing سوار کردن جادادن
installs سوار کردن جادادن
install سوار کردن جادادن
to put up زنانه درست کردن جادادن
to lay down wine شراب را انبار کردن یا جادادن
depersonalize بی شخصیت کردن
characters مجسم کردن شخصیت
depersonalize فاقد شخصیت کردن
character مجسم کردن شخصیت
personalize شخصیت را مجسم کردن ونشان دادن
identifies مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identifying مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identified مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
disincorporate ازامتیازات اصنافی یاشخصیت حقوقی محروم کردن
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
grated باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curb محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbing محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
curbs محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
grate باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
grates باشبکه مجهز کردن شبکه دارکردن دارای نرده وپنجره اهنی کردن
curbed محدود کردن دارای دیواره یا حایل کردن تحت کنترل دراوردن فرونشاندن
militarize جنگ طلب کردن دارای روح نظامی کردن
thread دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
threads دارای خطوط برجسته کردن حدیده وقلاویز کردن
reman دارای نفرات تازه کردن مردانگی کردن
edge : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
edges : دارای لبه تیز کردن تحریک کردن
furnishing دارای اثاثه کردن مجهز کردن
furnishes دارای اثاثه کردن مجهز کردن
catalyze دارای اثرمجاورتی کردن تسریع کردن
fortifies دارای استحکامات کردن تقویت کردن
fortify دارای استحکامات کردن تقویت کردن
inflames دارای اماس کردن ملتهب کردن
furnish دارای اثاثه کردن مجهز کردن
inflame دارای اماس کردن ملتهب کردن
inflaming دارای اماس کردن ملتهب کردن
fortifying دارای استحکامات کردن تقویت کردن
split personality تعدد شخصیت شخصیت دو نیم
innervate دارای پی کردن
zigzags دارای پیچ و خم کردن
zigzagging دارای پیچ و خم کردن
potentialize دارای استعداد کردن
substantivize دارای ماهیت کردن
embrasures دارای منفذ کردن
vitaminize دارای ویتامین کردن
embrasure دارای منفذ کردن
whipstitch دارای مرز کردن
freckle خال دارای کک مک کردن
insoul دارای روح کردن
castellate دارای استحکامات کردن
tinkle دارای طنین کردن
crenelate دارای کنگره کردن
nationalised دارای ملیت کردن
index :دارای فهرست کردن
indexes :دارای فهرست کردن
rampart دارای استحکامات کردن
nationalizing دارای ملیت کردن
nationalizes دارای ملیت کردن
nationalize دارای ملیت کردن
nationalising دارای ملیت کردن
tinkled دارای طنین کردن
tinkles دارای طنین کردن
tinkling دارای طنین کردن
populating دارای جمعیت کردن
populates دارای جمعیت کردن
populate دارای جمعیت کردن
fluoridate دارای فلورید کردن
ensoul دارای روح کردن
indexed :دارای فهرست کردن
body دارای جسم کردن
bodies دارای جسم کردن
transistorize دارای ترانسیتور کردن
crenellate دارای کنگره کردن
nationalises دارای ملیت کردن
zigzagged دارای پیچ و خم کردن
vallum دارای استحکامات کردن
gifts دارای استعداد کردن
systemize دارای همست کردن
tooth دارای دندان کردن
varnishing دارای فاهرخوب کردن
gift دارای استعداد کردن
varnishes دارای فاهرخوب کردن
hydroxylate دارای هیدروکسیل کردن
hydrogenate دارای هیدروژن کردن
zigzag دارای پیچ و خم کردن
varnished دارای فاهرخوب کردن
nitrogenize دارای نیتروژن کردن
varnish دارای فاهرخوب کردن
bedevils دارای روح شیطانی کردن
panes دارای جام شیشه کردن
sanitate دارای لوازم بهداشتی کردن
flyspeck دارای لکه مگس کردن
tongues گفتن دارای زبانه کردن
to p a thing person with athing کسی را دارای چیزی کردن
rehabilitate دارای امتیازات اولیه کردن
bedevilling دارای روح شیطانی کردن
rehabilitated دارای امتیازات اولیه کردن
criss-cross دارای نقش چلیپایی کردن
tat دارای حاشیه توری کردن
prongs دارای چنگک یا چنگال کردن
prong دارای چنگک یا چنگال کردن
rehabilitating دارای امتیازات اولیه کردن
rehabilitates دارای امتیازات اولیه کردن
ravine دارای دره تنگ کردن
bedevilled دارای روح شیطانی کردن
criss-crossing دارای نقش چلیپایی کردن
methodize دارای روش یاقاعدهای کردن
reengine دارای موتور تازه کردن
hyphenate بوسیله خط دارای فاصله کردن
bedevil دارای روح شیطانی کردن
granulate دارای ذرات ریز کردن
wigs دارای گیس مصنوعی کردن
criss-crosses دارای نقش چلیپایی کردن
wig دارای گیس مصنوعی کردن
fulcrum دارای نقطه اتکاء کردن
ravines دارای دره تنگ کردن
to p a thing for a person کسی را دارای چیزی کردن
criss-crossed دارای نقش چلیپایی کردن
pane دارای جام شیشه کردن
motivate تهییج کردن دارای انگیزه شده
motivated تهییج کردن دارای انگیزه شده
woof پارچه کتانی دارای پود کردن
motivates تهییج کردن دارای انگیزه شده
retrench دارای سنگر موقتی زیرزمینی کردن
masterminded دارای نبوغ فکری ابداع کردن
shoes دارای کفش کردن نعل زدن به
masterminds دارای نبوغ فکری ابداع کردن
bell دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
bells دارای زنگ کردن کم کم پهن شدن
shoeing دارای کفش کردن نعل زدن به
shoe دارای کفش کردن نعل زدن به
motivating تهییج کردن دارای انگیزه شده
masterminding دارای نبوغ فکری ابداع کردن
mastermind دارای نبوغ فکری ابداع کردن
russify دارای عقاید وتمایلات روسی کردن
substantialize دارای وجود خارجی کردن یاشدن
woofs پارچه کتانی دارای پود کردن
air condition دارای دستگاه تهویه کردن تهویه کردن
systematize دارای روش یا قاعده کردن اسلوب دادن به
systemmatize دارای روش یاقاعده کردن اسلوب دادن
to piss off the wrong people <idiom> آدمهای دارای نفوذ و قدرت زیاد را عصبانی کردن
tackling از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackle از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackled از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
tackles از عهده برامدن دارای اسباب و لوازم کردن بعهده گرفتن
judge advocate general رئیس دادرسی ارتش مشاور حقوقی وزارت جنگ یا وزارت دفاع مشاور حقوقی ارتش
receives جادادن
embed جادادن
housed جادادن
placement جادادن
inserts جادادن
to work in جادادن
inserting جادادن
accommodates جادادن
accommodated جادادن
houses جادادن
house جادادن
insert جادادن
embeds جادادن
receive جادادن
intercalate جادادن
accomodate جادادن
infix جادادن
embedment جادادن
placements جادادن
inns درمسافرخانه جادادن
barracking درسربازخانه جادادن
inn درمسافرخانه جادادن
barracked درسربازخانه جادادن
barrack درسربازخانه جادادن
engraft نشاندن جادادن
spatchcock با شتاب جادادن
class b allotment کسورات سهمیه قرضه حقوقی کسورات سهام قرضه حقوقی
opalite ترکیبی که دارای رنگهای مختلف بوده و برای براق کردن نمای اجری بکار میرود
interleave در میان چیزی جادادن
fixes جادادن چشم دوختن به
fix جادادن چشم دوختن به
pavilion درکلاه فرنگی جادادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com