English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (12 milliseconds)
English Persian
pour جاری شدن یا ساختن
poured جاری شدن یا ساختن
pouring جاری شدن یا ساختن
pours جاری شدن یا ساختن
Search result with all words
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
perfuse جاری ساختن
Other Matches
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
interfluous در هم جاری
interfluent در هم جاری
groovy جاری
volant جاری
running جاری
present-day جاری
sluicy جاری
sister in law جاری
current cell سل جاری
actuals جاری
going جاری
pourer جاری
running water اب جاری
currents جاری
gushing جاری
current جاری
tidal volume حجم جاری
standing روش جاری
routine خط مشی جاری
current assets دارائیهای جاری
flows جاری شدن
routine روش جاری
oozing جریان جاری
oozes جریان جاری
oozed جریان جاری
ooze جریان جاری
routinely خط مشی جاری
routinely روش جاری
current asset دارایی جاری
currently بطور جاری
yeild point حد جاری شدن
yeild جاری شدن
working capacity سرمایه جاری
trill جاری شدن
current assets دارایی جاری
trilled جاری شدن
trills جاری شدن
checking account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
current account حساب جاری
current accounts حساب جاری
routines خط مشی جاری
routines روش جاری
current liability بدهیهای جاری
current loop حلقه جاری
current price قیمت جاری
current ratio نسبت جاری
bank overdraft حساب جاری
callendar year سال جاری
excurrent جاری شونده
circulating asset دارایی جاری
current yield بازده جاری
competitive price قیمت جاری
yield جاری شدن
yielded جاری شدن
yields جاری شدن
disembogue جاری شدن
liquid limit حد جاری شدن
current liability بدهی جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current budget بودجه جاری
electrodynamics الکترسیته جاری
current cell indicator نشانگر سل جاری
current expenditure هزینه جاری
rules of procedure روش جاری
present income درامد جاری
present consumption مصرف جاری
standing order دستور جاری
current files پروندههای جاری
standing orders دستور جاری
account cuurent حساب جاری
current income درامد جاری
current date تاریخ جاری
current instruction دستورالعمل جاری
current liabilites بدهیهای جاری
demand deposit سپرده جاری
AC حساب جاری
During (in)the current year. درسال جاری
flow جاری شدن
The regulations in force . مقررات جاری
Blood was running . خون جاری شد
currents جاری و روان
flowed جاری شدن
current جاری و روان
blood خون جاری کردن
poured افشاندن جاری شدن
standing operating procedures روش جاری مخابرات
print پس از اتمام کار جاری
jet مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
circumfluent جاری شونده دراطراف
the th inst پنجم بماه جاری
daily routine عادت جاری روزانه
jetting مانندفواره جاری کردن
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
outflow به بیرون جاری شدن
outflows به بیرون جاری شدن
pour point نقطه جاری شدن
payment on open account پرداخت در حساب جاری
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
passbook دفتر حساب جاری
pass book دفتر حساب جاری
active a ccount حساب متحرک یا جاری
tapping از شیر اب جاری کردن
tapped از شیر اب جاری کردن
tap از شیر اب جاری کردن
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
balance on current account مانده حساب جاری
prints پس از اتمام کار جاری
printed پس از اتمام کار جاری
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
snivel ازبینی جاری شدن
current account balance تراز حساب جاری
pouring افشاندن جاری شدن
instants مربوط به ماه جاری
current rate of growth نزخ رشد جاری
checking accounts حساب جاری بانکی
checking account حساب جاری بانکی
pours افشاندن جاری شدن
flow جریان جاری کردن
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
snivels ازبینی جاری شدن
flowed جریان جاری کردن
bleeds خون جاری شدن از
flux جاری شدن گداختن
sniveled ازبینی جاری شدن
sniveling ازبینی جاری شدن
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
pour افشاندن جاری شدن
flows جریان جاری کردن
snivelled ازبینی جاری شدن
snivelling ازبینی جاری شدن
bleed خون جاری شدن از
instant مربوط به ماه جاری
ancestral file که فرزند فایل جاری است
flow جاری بودن روان شدن
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
flowed جاری بودن روان شدن
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
newsreels فیلم اخبار جاری روز
newsreel فیلم اخبار جاری روز
confluent باهم جاری شونده متلاقی
routine جریان عادی عادت جاری
flows جاری بودن روان شدن
emanating جاری شدن تجلی کردن
emanates جاری شدن تجلی کردن
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
routinely جریان عادی عادت جاری
emanated جاری شدن تجلی کردن
emanate جاری شدن تجلی کردن
routines جریان عادی عادت جاری
conducting جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
age of moon تعداد روزهای گذشته از ماه جاری
currency depreciation race تجدید نظر در قیمت پول جاری
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffle اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
move to tears اشک از چشمان کسی جاری شدن
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
working capital مبلغ اضافی سرمایه جاری پس از کسر بدهی
streams جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
streamed جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
stream جاری شدن ساطع کردن بطورکامل افراشتن
sluiced ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
sluices ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
current purchasing power حسابداری که در ان نرخهای جاری مبنای محاسبه میباشند
sluice ازبندیا دریچه جاری شدن خیس کردن
rill جوی کوچک شیارهای ساحلی دریا جاری شدن
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
scratch file ناحیه کاری که برای کار جاری استفاده میشود
quotation قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
quotations قیمت جاری مظنه شده سهام اوراق بهادار ...
amplitude روش انتقال داده توسط تغییر اندازه سیگنال جاری
c. prefrential shares سهامی که سود پس افتاده انهایکی باسود جاری انهاپرداخته شود
work file فضای کاری که برای کار جاری اشغال شده است
current liability اقلامی از بدهی که پرداخت انها از محل دارایی جاری باشد
workings فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
working فضایی از حافظه سریع برای ذخیره موقت داده در استفاده جاری
primary که برنامه جاری را ذخیره میکند 2-حافظه اصلی داخل سیستم کامپیوتری
current asset cycle زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
status خط ی در بالا یا پایین صفحه که اطلاعات در مورد کار جاری میدهد روی
saves امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
scratchpad فضای کاری یا محلی با حافظه سریع برای ذخیره موقت داده جاری
save امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
saved امکانی دربرنامه برای حفظ کردن کار جاری در فایل با نام دیگر
overlays فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
handing سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
hand سیستم جاری که عملوند عملیات را با اجرای دستورات از طریق صفحه کلید کنترل میکند
overlay فضای حافظه اصلی که برای ذخیره بخش قط عی از برنامه جاری قابل مدیریت است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com