English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
swallow tail coat جامهای که پشت ان مانند دم چلچله چاک خورده
Other Matches
surtout رو جامهای بلندمردانه که مانند است به فراک
to put a patch on a garment وصله بر جامهای دوختن جامهای را وصله کردن
wormy کرم مانند کرم خورده
to wring جامهای راچلاندن
to piece a garment تیکه سر جامهای دادن
to piece a garment جامهای را با تیکه بزرگترکردن
to a agarment to the body جامهای را اندازه تن کردن
filibeg جامهای که کوهستانیهای اسکاتلندمیپوشند
swallows چلچله
swallowing چلچله
swallowed چلچله
dovetail دم چلچله ای
swallow چلچله
sea swallow چلچله دریایی
salangane چلچله دریایی
scray چلچله دریایی
dovetail joint اتصال دم چلچله
fairy bird چلچله دریایی
habiliments جامهای که مخصوص منصب یاموقعی باشد
sealskin جامهای که از پوست خوک ابی بدوزند
dovetail guide راهنمای دم چلچله راهنمای کام وزبانه
bushbabies گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
bushbaby گونههای نخستیان میمون مانند جنگلهای حارهی افریقا از تیرهی Galagidae که شبگرد هستند و چشمان درشت و دم پرپشت و جارو مانند دارند
tern پرستوک دریایی چلچله دریایی
terns پرستوک دریایی چلچله دریایی
fossiliferous فسیل مانند سنگواره مانند
lamellate لایه مانند ورقه مانند
irriguous اب خورده
it was eaten خورده شد
eaten خورده
little خورده
writhen تاب خورده
mildewy باد خورده
conglomerate به هم جوش خورده
kaput کاملا شک ست خورده
deluded فریب خورده
moth eaten بید خورده
crossed out قلم خورده
worm-eaten کرم خورده
picked کلنگ خورده
clift ترک خورده
clefts ترک خورده
mussy بهم خورده
cleft ترک خورده
moth-eaten بید خورده
cancelled قلم خورده
turkeys شکست خورده
conglomerates به هم جوش خورده
writhen پیچ خورده
failures شکست خورده
indisposed بهم خورده
jiggly تکان خورده
dehiscent ترک خورده
grubbier کرم خورده
grubbiest کرم خورده
corrosion خورده شدن
vermiculate کرم خورده
callous پینه خورده
worm eaten کرم خورده
failure شکست خورده
puckery چین خورده
grubby کرم خورده
dislocated بهم خورده
teched بهم خورده
withered چروک خورده
kinky پیچ خورده
distempered بهم خورده
aggresive خورده شده
tetched بهم خورده
stamped تمبر خورده
plicated چین خورده
belly pinched گرسنگی خورده
engrained پینه خورده
on oath قسم خورده
starveling گرسنگی خورده
thrawart پیچ خورده
turkey شکست خورده
underdogs سگ شکست خورده
carious کرم خورده
butt welded از سر جوش خورده
stickit شکست خورده
folded picture تصویر تا خورده
messy بهم خورده
kinky گره خورده
eaten خورده شده
hammer hard چکش خورده
craven شکست خورده
twisty پیچ خورده
brushed شانه خورده
fretted by rust زنگ خورده
crimpled چوروک خورده
crackly چین خورده
wounding پیچ خورده
wound پیچ خورده
symphsis عضوجوش خورده
patsy فریب خورده
underdog سگ شکست خورده
corrodible خورده شدنی
maggoty کرم خورده
wounds پیچ خورده
seared conscience وجدان پینه خورده
chiseled چوب اسکنه خورده
sclerous متصلب پینه خورده
These shoes dont fit me. زنگ مدرسه خورده
rolled glass شیشه نورد خورده
impacted باهم جوش خورده
Today I took laxatives. امروز مسهل خورده ام.
inure or en پینه خورده کردن
rolled profile نیمرخ نورد خورده
interwrought بهم جوش خورده
i have caught a thorough chill سرمای حسابی خورده ام
indurate پینه خورده کردن
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
cat gets one's tongue <idiom> گربه زبونش را خورده
Are you daft ? مگر مغز خر خورده ای ؟
rolled iron or steel فولاد نورد خورده
it is sufficiently stamped کم تمبر خورده است
chiselled چوب اسکنه خورده
beaten چکش خورده فرسوده
certified public accountant حسابدار قسم خورده
grounded توپ به زمین خورده
deep dyed زیاد رنگ خورده
foul anchor لنگر تاب خورده
to be fooled فریب خورده بودن
to be deluded فریب خورده بودن
spun glass شیشه تاب خورده
bound barrel لوله تاب خورده
chartered accountant حسابدار قسم خورده
patsy شخص گول خورده
lost شکست خورده گمراه
thraw پیچ خورده دررفته
common ashlar سنگ چکش خورده
weldment چیز جوش خورده
rancid باد خورده فاسد
wrounght iron mill bar اهن جوش خورده
cut in چاک خورده شکافته
adjustable wheel چرخ تنظیم پذیر [مانند بلندی] [چرخ تطبیق پذیر] [مانند نوع جاده]
to twist one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
buckled wheel چرخ خم شده [تاب خورده]
weldment قطعات بهم جوش خورده
Our business has become tangled up. کارمان پیچ خورده است
gyrus برامدگی چین خورده مغز
Like a bear with a sore head. مثل گرگ تیر خورده
to sprain one's ankle پیچ خورده شدن قوزک پا
Chartered ( certified public ) accountant . حسابدار قسم خورده ( مجاز )
weather stained هوا خورده ورنگ پریده
fusion principle اصل ترکیبات جوش خورده
fused ring system سیستم حلقهای جوش خورده
a man in his forties مرد چهل و خورده ساله
foul hawse زنجیرها تاب خورده اند
There is a hitch somewhere. یک جای کار گره خورده است
self deceived فریب نفس خورده خود فریفته
tailfly طعمه گره خورده به انتهای نخ ماهیگیری
they are sworn frends بیکدیگر سوگند دوستی خورده اند
He refused to acknowledge defeat . قبول نمی کرد که شکست خورده
acid corrosion of concrete خورده شدن بتن بوسیله اسید
vulcanite لاستیک سخت و جوش خورده ولکانیت
macadam blinding خورده سنگ بخورد راه دادن
With a long face . با سبیل آویزان ( ناموفق وسر خورده )
not up توپ دوبار به زمین خورده دبل
quaternion ورق کاغذی که چهار تاه خورده باشد
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
The campaign was considered to have failed. مبارزه [انتخاباتی] شکست خورده بحساب آورده شد.
Which son of a bitch (son of a gun)did it? کار کدام شیر پاک خورده ای است ؟
breaker موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
breakers موج بزرگی که بساحل خورده ودرهم می شکند
perjured سوگند دروغ خورده دروغی داده شده
turn the tide <idiom> چیزی که بنظر شکست خورده بود به پیروزی رساندن
hole in one گوی ضربه خورده از نقطه اغاز که به سوراخ میافتد
littleneck clam نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
shot group گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
I have been deceived in you . درمورد تو گول خورده بودم ( آن نبودی که فکر می کردم )
choppers توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
brushed برس خورده به طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد
chopper توپ ضربه خورده که پس ازتماس با زمین خیلی بلندمیشود
short round فشنگ لق یا اسیب دیده گلولهای که کوتاه خورده باشد
coated chippings خورده سنگهای قیراندود شدهای که در سطح جاده پخش میشوند
talk someone's ear off <idiom> آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
jungle gym چهارچوبی که اطفال روی ان تاب خورده و بالا و پایین میروند
down توپ اسکواش دو بار به زمین خورده ناتوان از ادامه مبارزه
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
egg bound صفت مرغی که تخم درتخم دانش گشته یاپیچ خورده است
snick توپی که با لبه چوب ضربه خورده و به عقب به سمت محافظ میله می رود
group طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
groups طبقه بندی بین اتومبیلها تعداد شیرجههای انجام شده از یک نقطه با یک روش تیرهای به هدف خورده کمانگیر
clown دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowned دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowns دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
clowning دلقک زمین گاوبازی که گاو رااز سوار زمین خورده دورمیکند
circus catch گرفتن توپ با حرکات ژیمناستیکی گرقتن توپ ضربه خورده با روشی عجیب
hooligan مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
hooligans مسابقه جبرانی در مسیرخاکی برای اتومبیلهایی که در مسابقه اصلی شکست خورده اند
swiple قسمتی از گندم کوب یاخرمن کوب که تاب خورده مستقیمابرگندم فرودمی اید
The deal is off. Forget it . That doesnt count . مالیده !(مالیده است ؟ بهم خورده ؟ لغو شده )
rolled asphalt بتن قیری یا بتن اسفالتی اسفالت غلطک خورده
plisse طرح پارچه برجسته چین خورده چین پلیسه
struck بصورت پسوند نیز بکار رفته وبمعنی ضربت خورده و مصیبت دیده یا مصیبت زده میباشد
ingrain رنگ ثابت خورده نبافته رنگ شده
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
knock knees زانوی کج زانوی پیچ خورده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com