Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 213 (39 milliseconds)
English
Persian
dress
جامه بتن کردن
dresses
جامه بتن کردن
Search result with all words
clobber
جامه وصله کردن
clobbered
جامه وصله کردن
clobbering
جامه وصله کردن
clobbers
جامه وصله کردن
robe
جامه دربر کردن
robes
جامه دربر کردن
revest
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
to clothe oneself
جامه برتن کردن
to wear a crape
جامه سوگواری برتن کردن
to fit
برازاندن
[اندازه کردن]
جامه
to fit a dress on somebody
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
Other Matches
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
rigged
جامه
rig
جامه
raiment
جامه
suit
جامه
overclothes
جامه رو
outwall
جامه
rigs
جامه
thing
جامه
suits
جامه
livery
جامه
liveries
جامه
garment
جامه
garments
جامه
habit
جامه
habits
جامه
vesture
جامه
suited
جامه
weeds
جامه
costumes
جامه ها
monkhood dress
جامه
costumes
جامه
swallow tail coat
جامه شب
costume
جامه
togs
جامه
toggery
جامه
apparel
جامه
costume
جامه
transvestites
زن جامه
transvestite
زن جامه
tog
جامه
garment
جامه رو رخت
undies
زیر جامه
habit
:جامه پوشیدن
garments
جامه رو رخت
fatigue dress
جامه بیگاری
purple
جامه ارغوانی
kimonos
جامه ژاپنی
luggage
جامه دان
wooled
جامه پشمی
samite
جامه زربفت
women's dres
جامه زنان
sadly dressed
جامه غم پوشیده
kimono
جامه ژاپنی
geared
الات جامه
clothes
جامه لباس
habits
:جامه پوشیدن
to wear mourning
جامه ماتم
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
dishabille
جامه خانگی
scarlet
سرخ جامه
gold
جامه زری
disfrock
جامه از تن در اوردن
golds
جامه زری
knock about clothes
جامه کار
proper dress
جامه زیبا
gear
الات جامه
bed clothes
جامه خواب
to habit
جامه پوشاندن
print dress
جامه چیت
proper dress
جامه شایسته
gears
الات جامه
small cloths
جامه بچگانه
fur
جامه خزدار
night clothes
جامه خواب
night gown
خواب جامه
night suit
جامه خواب
linen
جامه زبر
oil coat
جامه مشمعی
weeds
جامه بوگی
portmanteaux
جامه دان
caddis
جامه ژنده
caddice
جامه ژنده
necklines
یقهی جامه
neckline
یقهی جامه
habiliments
جامه ویژه
change of clothes
جامه واگردان
portmanteau
جامه دان
portmanteaus
جامه دان
he wears a new suit to day
امروز جامه
nether garment
زیر جامه
the outward man
جامه یا تن ادمی
undressing
جامه معمولی
cilice
جامه مویی
undresses
جامه معمولی
suit case
جامه دان
undress
جامه معمولی
tog
جامه پوشاندن
hosiery
جامه کش باف
garb
جامه پوشانیدن به
valise
جامه دان
incognita
با جامه مبدل
smalls
جامه بچگانه
furs
جامه خزدار
valises
جامه دان
evite
زن کم جامه پوش
suit
جامه
[کت و شلوار]
vestiary
محل کندن جامه
dressed inred
جامه سرخ پوشیده
ermined
جامه قاقم پوشیده
next to the skin
زیر همه جامه ها
actualize
جامه عمل پوشاندن
carry ineffect
جامه عمل پوشاندن
trousseaux
جامه یا رخت عروس
kilt
جامه چین دار
dressed in scarlet
جامه سرخ پوشیده
rich clad
جامه فاخر پوشیده
mantua
نوعی جامه یا لباس شب
luggage
جامه دان اثاثه
fleshings
جامه نازک تن نما
wool
جامه پشمی نخ پشم
wools
جامه پشمی نخ پشم
unclothe
جامه از تن بدر اوردن
carry out
جامه عمل پوشاندن
trousseaus
جامه یا رخت عروس
put into effect
جامه عمل پوشاندن
materialised
جامه عمل بخودپوشیدن
materialises
جامه عمل بخودپوشیدن
materialising
جامه عمل بخودپوشیدن
robe
جامه بلند زنانه
materialized
جامه عمل بخودپوشیدن
undergrament
زیرپوش جامه زیر
materializes
جامه عمل بخودپوشیدن
materializing
جامه عمل بخودپوشیدن
put inpractice
جامه عمل پوشاندن
kilts
جامه چین دار
trousseau
جامه یا رخت عروس
make something happen
جامه عمل پوشاندن
implement
جامه عمل پوشاندن
carry into effect
جامه عمل پوشاندن
flannel
جامه فلانل یاپشمی
put ineffect
جامه عمل پوشاندن
materialize
جامه عمل بخودپوشیدن
flannels
جامه فلانل یاپشمی
kirtle
جامه بلند زنانه
robes
جامه بلند زنانه
gaskin
شلوار زیر جامه
gown
جامه بلند زنانه
gowns
جامه بلند زنانه
in mourning
جامه ماتم پوشیده
disguised
جامه مبدل پوشیدن
disguise
جامه مبدل پوشیدن
habiliment
جامه استعداد فکری
finery
[formal]
جامه رسمی جشن
finery
[formal]
جامه پر زرق و برق
riding habits
جامه سواری زنانه
disguises
جامه مبدل پوشیدن
tights
جامه چسبان وخفت
disguising
جامه مبدل پوشیدن
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
fustanella
جامه بلندمردانه دریونان
fustanelle
جامه بلندمردانه دریونان
bundle up
جامه گرم دربرکردن
actualise
[British]
جامه عمل پوشاندن
small clothes
جامه بچه گانه
riding habit
جامه سواری زنانه
stole
جامه سفید حمایل دار
she is neatly dressed
جامه اش اراسته و پاکیزه است
disguisement
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
she was prettily dressed
جامه قشنگ پوشیده بود
pallium
جامه پشمینه پاپ ومطران ها
capuchin
جامه باشلق دار زنانه
to take up one's livery
جامه نوکر بابی پوشیدن
neck band
یخه پیراهن یا جامه دیگر
maillot
جامه تنگ وچسبان بندبازان و رقاصان
His wish was fulfI'lled.
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
Teddy boys
ملبس به جامه های عجیب و غریب
Teddy boy
ملبس به جامه های عجیب و غریب
pontificalia
جامه و نشانهای اسقفی لباس رسمی
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
pontifical
وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
luggage compartment
محل قرار گرفتن جامه دان
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
to be groomed in all finery
با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
livery servant
نوکری که جامه ویژه نوکربابی می پوشد
paris doll
مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
grego
جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
ephod
جامه رسمی مخصوص کاهنان یهود
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
wedding favour
گل یا نوار سفید که به افتخارعروسی به جامه خود میزنند
pea jacket or coat
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
dust coat
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
of livery
ایانوکر جامه ویژه داشت یاجامه ساده
night clothes
لباس خواب جامه شبانه برای تو خانه
misifit
جامه یا چیز دیگری که باندازه کسی در نیاید
attache case
چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
to panel a dress
جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
fools coat
جامه چل تکه لوده ها یکجور نرم تن دوکپهای
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
mufti
جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
dolman
جامه بلندی که جلوش باز و استین تنگی دارد
fearnought
یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
cork jacket
جامه چوب پنبهای که ادم رادر روی اب شناورمیسازد
finery
زر و زیور جامه پر زرق و برق کارخانه تصفیه فلزات
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
moleskin
جامه وبویژه شلواری که ازپوست کورموش ومانندان درست میکنند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com