Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 205 (11 milliseconds)
English
Persian
finery
[formal]
جامه رسمی جشن
Search result with all words
ephod
جامه رسمی مخصوص کاهنان یهود
mufti
جامه معمولی برتن کسی که حق داردجامه رسمی بپوشد
pontificalia
جامه و نشانهای اسقفی لباس رسمی
to be groomed in all finery
با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
Other Matches
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
returned
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
return
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returning
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
returns
گزارش رسمی مامورشهربانی یا سایر مامورین رسمی در جواب نامهای که دادگاه به ایشان نوشته کیفیت پیگرد را در پرونده بخصوصی سوال میکند
officious
نیمه رسمی شبهه رسمی
reviews
بازدید رسمی یاسان رسمی
reviewing
بازدید رسمی یاسان رسمی
review
بازدید رسمی یاسان رسمی
officiary
مامور رسمی مقام رسمی
reviewed
بازدید رسمی یاسان رسمی
solemn form
در CL تصدیق وصیتنامه یا از طریق رسمی یعنی در دادگاه است یا ازطریق غیر رسمی یا عادی است که توسط دفاتر اسنادرسمی به عمل می اید
exchange devaluation
تنزل رسمی قیمت ارز تضعیف رسمی ارز
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
habits
جامه
costumes
جامه ها
costume
جامه
thing
جامه
costume
جامه
costumes
جامه
weeds
جامه
outwall
جامه
vesture
جامه
rigs
جامه
rigged
جامه
rig
جامه
toggery
جامه
livery
جامه
togs
جامه
apparel
جامه
tog
جامه
transvestite
زن جامه
transvestites
زن جامه
swallow tail coat
جامه شب
raiment
جامه
overclothes
جامه رو
garment
جامه
monkhood dress
جامه
liveries
جامه
suits
جامه
suited
جامه
garments
جامه
suit
جامه
habit
جامه
oil coat
جامه مشمعی
gold
جامه زری
golds
جامه زری
dishabille
جامه خانگی
tog
جامه پوشاندن
the outward man
جامه یا تن ادمی
evite
زن کم جامه پوش
scarlet
سرخ جامه
disfrock
جامه از تن در اوردن
suit case
جامه دان
suit
جامه
[کت و شلوار]
habiliments
جامه ویژه
smalls
جامه بچگانه
weeds
جامه بوگی
small cloths
جامه بچگانه
garb
جامه پوشانیدن به
wooled
جامه پشمی
valises
جامه دان
women's dres
جامه زنان
undies
زیر جامه
fatigue dress
جامه بیگاری
neckline
یقهی جامه
luggage
جامه دان
print dress
جامه چیت
to wear mourning
جامه ماتم
to habit
جامه پوشاندن
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
portmanteau
جامه دان
portmanteaus
جامه دان
portmanteaux
جامه دان
valise
جامه دان
necklines
یقهی جامه
habit
:جامه پوشیدن
night suit
جامه خواب
kimonos
جامه ژاپنی
kimono
جامه ژاپنی
purple
جامه ارغوانی
bed clothes
جامه خواب
caddis
جامه ژنده
knock about clothes
جامه کار
furs
جامه خزدار
caddice
جامه ژنده
night gown
خواب جامه
gears
الات جامه
night clothes
جامه خواب
habits
:جامه پوشیدن
geared
الات جامه
gear
الات جامه
linen
جامه زبر
hosiery
جامه کش باف
garments
جامه رو رخت
garment
جامه رو رخت
clothes
جامه لباس
nether garment
زیر جامه
fur
جامه خزدار
proper dress
جامه شایسته
change of clothes
جامه واگردان
proper dress
جامه زیبا
undress
جامه معمولی
undresses
جامه معمولی
cilice
جامه مویی
incognita
با جامه مبدل
sadly dressed
جامه غم پوشیده
he wears a new suit to day
امروز جامه
undressing
جامه معمولی
samite
جامه زربفت
unclothe
جامه از تن بدر اوردن
materialised
جامه عمل بخودپوشیدن
materialises
جامه عمل بخودپوشیدن
materialising
جامه عمل بخودپوشیدن
materialize
جامه عمل بخودپوشیدن
to clothe oneself
جامه برتن کردن
rich clad
جامه فاخر پوشیده
undergrament
زیرپوش جامه زیر
gaskin
شلوار زیر جامه
vestiary
محل کندن جامه
fleshings
جامه نازک تن نما
habiliment
جامه استعداد فکری
materialized
جامه عمل بخودپوشیدن
materializes
جامه عمل بخودپوشیدن
ermined
جامه قاقم پوشیده
dressed in scarlet
جامه سرخ پوشیده
fustanella
جامه بلندمردانه دریونان
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
bundle up
جامه گرم دربرکردن
mantua
نوعی جامه یا لباس شب
in mourning
جامه ماتم پوشیده
kirtle
جامه بلند زنانه
riding habit
جامه سواری زنانه
gowns
جامه بلند زنانه
gown
جامه بلند زنانه
fustanelle
جامه بلندمردانه دریونان
next to the skin
زیر همه جامه ها
riding habits
جامه سواری زنانه
luggage
جامه دان اثاثه
materializing
جامه عمل بخودپوشیدن
dressed inred
جامه سرخ پوشیده
dresses
جامه بتن کردن
kilts
جامه چین دار
wools
جامه پشمی نخ پشم
carry ineffect
جامه عمل پوشاندن
carry out
جامه عمل پوشاندن
finery
[formal]
جامه پر زرق و برق
implement
جامه عمل پوشاندن
small clothes
جامه بچه گانه
wool
جامه پشمی نخ پشم
actualize
جامه عمل پوشاندن
actualise
[British]
جامه عمل پوشاندن
kilt
جامه چین دار
tights
جامه چسبان وخفت
clobber
جامه وصله کردن
clobbered
جامه وصله کردن
clobbers
جامه وصله کردن
put ineffect
جامه عمل پوشاندن
put inpractice
جامه عمل پوشاندن
flannels
جامه فلانل یاپشمی
trousseau
جامه یا رخت عروس
disguise
جامه مبدل پوشیدن
flannel
جامه فلانل یاپشمی
robe
جامه بلند زنانه
robe
جامه دربر کردن
robes
جامه بلند زنانه
trousseaux
جامه یا رخت عروس
robes
جامه دربر کردن
trousseaus
جامه یا رخت عروس
dress
جامه بتن کردن
make something happen
جامه عمل پوشاندن
carry into effect
جامه عمل پوشاندن
disguised
جامه مبدل پوشیدن
disguises
جامه مبدل پوشیدن
disguising
جامه مبدل پوشیدن
put into effect
جامه عمل پوشاندن
clobbering
جامه وصله کردن
she was prettily dressed
جامه قشنگ پوشیده بود
disguisement
تغییر قیافه یا جامه پوشیدگی
neck band
یخه پیراهن یا جامه دیگر
pallium
جامه پشمینه پاپ ومطران ها
stole
جامه سفید حمایل دار
to take up one's livery
جامه نوکر بابی پوشیدن
capuchin
جامه باشلق دار زنانه
to fit
برازاندن
[اندازه کردن]
جامه
to wear a crape
جامه سوگواری برتن کردن
she is neatly dressed
جامه اش اراسته و پاکیزه است
revest
جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
to be
[look]
somewhat
[the]
worse for wear
[person, thing]
مناسب نبودن برای پوشیدن
[جامه ای]
pontifical
وابسته به پاپ یا اسقف جامه اسقفی
paris doll
مجسمه برای ازمایش جامه زنانه
he went there in black
اوبا جامه سیاه انجا رفت
grego
جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
His wish was fulfI'lled.
آرزویش عملی شد (جامه عمل گرفت )
to keep on
در نیاوردن
[نگاه داشتن]
[جامه یا کلاه]
tail coat
جامه دامن گرد که پشت ان ماننداست به دم
livery servant
نوکری که جامه ویژه نوکربابی می پوشد
to fit a dress on somebody
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
Teddy boys
ملبس به جامه های عجیب و غریب
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com