Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
f.drss
جامه شخصی که باتفتن شخصی دوخته درمجلس رقص بپوشند
Other Matches
nobleman
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
noblemen
شخصی که از طبقه اعیان و شایسته عضویت درمجلس اعیان باشد
subscribers
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
subscriber
1-شخصی که یک تلفن دارد.2-شخصی که مبلغی می پردازد تا به سرویس مثل BBS دستیابی یابد
civilians
شخصی
civilian
شخصی
civil
شخصی
personas
شخصی
persona
شخصی
some one
شخصی
one
شخصی
ones
شخصی
private
شخصی
personae
شخصی
informal
شخصی
privates
شخصی
personable
شخصی
personal
شخصی
personalized form letter
فرم شخصی
personal right
حقوق شخصی
personal service
ابلاغ شخصی
personal saving
پس انداز شخصی
personal staff
ستاد شخصی
personal service
خدمت شخصی
personal requirment
حوائج شخصی
personal requirment
احتیاجات شخصی
personal motive
غرض شخصی
personal outlays
هزینههای شخصی
personal effects
لوازم شخصی
personal ownership
مالکیت شخصی
personal property
اموال شخصی
personal property
مایملک شخصی
very own
<adj.>
خصوصی
[شخصی]
private motive
غرض شخصی
ea state in severalty
ملک شخصی
personal remarks
انتقادات شخصی
personal interest
نفع شخصی
personalty
اموال شخصی
personalty
دارایی شخصی
hire out
<idiom>
اجاره شخصی
A private car.
اتوموبیل شخصی
bomb scare
اطلاعتلفنیازوجودبمبدرمکانیتوسط شخصی
oomph
چاذبه شخصی
who
چه شخصی چه اشخاصی
personal pronouns
ضمائر شخصی
personal computer
کامپیوتر شخصی
whoso
هر شخصی که باشد
personal pronoun
ضمیر شخصی
somebody
یک شخص شخصی
self-interest
نفع شخصی
separate estate
اموال شخصی زن
self will
اراده شخصی
personal computers
کامپیوتر شخصی
proenomen
نام شخصی
self interest
نفع شخصی
self interest
غرض شخصی
self intrest
نفع شخصی
by end
غرض شخصی
under one's thumb
<idiom>
زیرنظر شخصی
under one's belt
<idiom>
میل شخصی
private property
دارایی شخصی
on one's shoulders
<idiom>
مسئولیت شخصی
backcourt foul
خطای شخصی
whosoever
هر شخصی که باشد
idiograph
نشان شخصی
ibm personal computer
IBکامپیوتر شخصی
self employed
کار شخصی
self-employed
کار شخصی
personal affairs
امور شخصی
idols of the cave
اوهام شخصی
individual foul
خطای شخصی
informal observations
مشاهدات شخصی
personal action
دعوی شخصی
paraphernalia
اموال شخصی زن
personal error
خطای شخصی
particular good
عین شخصی
personal exemptions
معافیتهای شخصی
personal constructs
سازههای شخصی
personal identity
هویت شخصی
personal income
درامد شخصی
personal influence
نفوذ شخصی
personal computing
محاسبات شخصی
passanger car
اتومبیل شخصی
personal income tax
مالیات بر درامد شخصی
own
شخصی مال خودم
owning
شخصی مال خودم
owns
شخصی مال خودم
individual income tax
مالیات بر درامد شخصی
bye end
غرض شخصی قصدپنهان
in one's hair
<idiom>
عصبانی کردن شخصی
paraphernal
وابسته به دارایی شخصی زن
personal property
دارایی شخصی منقول
private property
دارایی شخصی بلامعارض
pinning
شماره شناسایی شخصی
pinned
شماره شناسایی شخصی
pin
شماره شناسایی شخصی
turn (someone) on
<idiom>
به هیجان آوردن شخصی
toe the line
<idiom>
انجام وفایف شخصی
self regard
حفظ منافع شخصی
leave alone
<idiom>
راحت گذاشتن (شخصی)
individualization of punshment
شخصی کردن مجازاتها
onother's money
پول شخصی دیگر
theatergoer
شخصی که مکرر به تئاترمیرود
play (someone) for something
<idiom>
به بازی گرفتن شخصی
to hold in d.
درتصرف شخصی داشتن
put in one's two cents
<idiom>
به شخصی نظریه دادن
mannerism
اطوار واخلاق شخصی
fill (someone) in
<idiom>
جزئیات را به شخصی گفتن
bunched income
درامد خدمات شخصی
personal identification number
شماره شناسایی شخصی
self intrested
دربند نفع شخصی
personal chattels
دارایی شخصی منقول
author
شخصی که برنامه می نویسد
in one's best interest
به صلاح خود شخصی
valor
ارزش شخصی واجتماعی
pocket expenses
هزینه مختصر شخصی
unbeknownst
خارج از معلومات شخصی
mannerisms
اطوار واخلاق شخصی
personalize
جنبه شخصی دادن به
self-interested
در بند نفع شخصی
self interested
در بند نفع شخصی
home use entry
اعلامیه مصرف شخصی
owned
شخصی مال خودم
unbeknown
خارج از معلومات شخصی
ibm personal computer at
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل AT
ibm personal computer system/
کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
duffle bag
کیسه لوازم شخصی
valour
ارزش شخصی واجتماعی
ibm personal computer xt
کامپیوتر شخصی ای بی ام مدل XT
privy seal
مهر شخصی پادشاه
mend one's ways
<idiom>
اثبات عادت شخصی
With my own capital .
با سرمایه شخصی خودم
chew out (someone)
<idiom>
به شدت سرزنش کردن (شخصی)
lowerclassman
شخصی که از طبقه پایین است
name
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
lifeguards
نجات غریق محافظ شخصی
self help
اعاشه از راه کار شخصی
To have selfish motives . to have an axe to grind.
غرض شخصی ( خصوصی ) داشتن
tandy model 000hl
IBکامپیوتر شخصی سازگار باریزکامپیوتر XT
woodworth personal data sheet
پرسشنامه اطلاعات شخصی وودورث
self-help
اعاشه از راه کار شخصی
lightplane
هواپیمای شخصی کوچک وسبک
lifeguard
نجات غریق محافظ شخصی
crackpot
<idiom>
شخصی خنثی وبی اهمیت
pc 00
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی XT
chattel
مال منقول دارایی شخصی
ex gratia
به خاطر میل یا علاقهی شخصی
message
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
accessor
شخصی که به داده دسترسی دارد
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
fair-weather friend
<idiom>
شخصی که تنها دوست است
ex-directory
شخصی که چنین شمارهای را دارد
messages
اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
vectra pc tm
IBریزکامپیوتر سازگار باکامپیوتر شخصی AT
names
کلمه فراخوانی شخصی یا چیزی
consulting
شخصی که نصیحات تخصصی میدهد
disposable income
درامد شخصی پس از مالیات و بیمه
callers
شخصی که تقاضای تماس دارد
caller
شخصی که تقاضای تماس دارد
ibm pc compatible computer
کامپیوتر شخصی سازگار باای بی ام
pim
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
operator
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
personal computing
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
analysts
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
senders
شخصی که پیام ارسال میکند
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
sender
شخصی که پیام ارسال میکند
operators
شخصی که با کامپیوتر کار میکند
personal disposable income
درامد قابل تصرف شخصی
copy for private use
نسخه برای استفاده شخصی
It's for my personal use.
برای استفاده شخصی است.
commercial water movement
حمل و نقل با کشتیهای شخصی
commercial type vehicle
خودروی تجارتی خودروهای شخصی
let (someone) have it
<idiom>
شخصی را به سختی صدمه زدن
pin down
<idiom>
اجبار شخصی دربیان واقعیت
pull the rug out from under
<idiom>
بهم ریختن نقشه شخصی
put one's own house in order
<idiom>
سروسامان دادن کار شخصی
square peg in a round hole
<idiom>
شخصی که مناسب کاری نباشد
self revelation
افشاء افکار واحساسات شخصی
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
take to the cleaners
<idiom>
همه پولهای شخصی رابردن
stentor
شخصی که صدای بلندی دارد
musical chairs
<idiom>
هر روز شخصی را سریککار گذاشتن
personal information manager
برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
wear down
<idiom>
زوار شخصی ازخستگی در رفتن
analyst
شخصی مسئلهای را بررسی میکند
stand up and be counted
<idiom>
گفتن نظر شخصی درجمع
talk shop
<idiom>
درموردکار شخصی صحبت کردن
atari
یک شرکت تولیدکننده بزرگ کامپیوترهای شخصی
blockade runner
شخصی یا ناوی که ازمحاصره دشمن میگذرد
edward's personal preference schedule
مقیاس ادوارد برای رجحانهای شخصی
systems analysis
شخصی که بررسیهای سیستم را انجام میدهد
authorized
شخصی که مجاز است به دستیابی به یک سیستم
werwolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
chaperon
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
operator
شخصی که یک ماشین یا فرآیندی را اجرا میکند
have over
<idiom>
شخصی را به خانه خود دعوت کردن
chaperons
شخصی که همراه خانمهای جوان میرود
butt of a joke
هدف یا علت جوکی
[مانند شخصی]
werewolf
شخصی که تبدیل به گرگ شده باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com