Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
cork jacket
جامه چوب پنبهای که ادم رادر روی اب شناورمیسازد
Other Matches
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
trailing
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trailed
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trail
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trails
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
To bottle up a sentiment.
احساسی رادر دل خود جمع کردن
to cut brake or beat a r
گوی سبقت رادر رشتهای ازپیشینیان ربودن
hysterectomize
بوسیله عمل جراحی زهدان رادر اوردن
cottons
پنبهای
callous
پنبهای
cottony
پنبهای
cotton
پنبهای
suberose
چوب پنبهای
corky
چوب پنبهای
subereous
چوب پنبهای
cotton sleeving
بوش پنبهای
cork sheet
ورقه چوب پنبهای
corkiness
خاصیت چوب پنبهای
phelloderm
بافت چوب پنبهای
double cotton covered
سیم با دو روکش پنبهای
candlewick
نخ پنبهای حاشیه دوزی
cotton covered wire
سیم با روکش پنبهای
d.c.c.
سیم با دو روکش پنبهای
cotton enameled wire
سیم لعابدار پنبهای
suber
بافت چوب پنبهای
geodetical
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
geodeticline
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د
coma
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
comas
پوشش گازی که هسته یک ستاره دنباله دار یا کومت رادر بر میگیرد
cotton duke
بافت ساده پنبهای یا کتانی
gingham
نوعی پارچه پنبهای یا کتانی
suberose
دارای بافت چوب پنبهای
bombast
جنس پنبهای گزافه گویی
suberous
دارای بافت چوب پنبهای
suberic
دارای بافت چوب پنبهای
calico
پارچههای پنبهای ارزان قیمت
cheesecloth
پارچهی پنبهای درشت باف
suberization
ایجاد بافت چوب پنبهای درچوب
suberize
تبدیل به بافت چوب پنبهای شدن
GIs
لباس دو تکهای پنبهای سبک جودو
GI
لباس دو تکهای پنبهای سبک جودو
CD quality
اغلب به وسایلی گفته میشود که می توانند الگوهای بیتی رادر ثانیه ذخیره کنند
dungaree
نوعی پارچه پنبهای نامرغوب زبر وخشن
hierarchy plus input process output
یک روش طراحی و مستندسازی برنامه که ساختارعملیاتی و گردش اطلاعات رادر سه نوع نمودار نشان میدهد
totaliarian state
دولتی که دران یک نفر یا یک هیات حاکمه اختیار و تصدی همه امور رادر دست دارند
neoclassical school
مکتبی که براساس ان رقابت و پیروی ازاصول حداکثرساختن مطلوبیت و سود میتواندتخصیص ایده الی از منابع رادر اقتصاد بوجود اورد
EMM
امکانی که حافظه جانبی رادر IBM PC مدیریت میکند و آن را برای برنامه آماده استفاده میکند
accelerators
ماده معینی که به بتن اضافه میشود تا مقاوم شدن بتن رادر مراحل اولیه تسریع نماید. کلرور کلسیم تا دو درصدیکی از معمولترین این مواداست
flannelette
پارچه پنبهای شبیه فلانل فلانل نما
cork
چوب پنبهای چوب پنبه گذاشتن
corks
چوب پنبهای چوب پنبه گذاشتن
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
raiment
جامه
transvestites
زن جامه
outwall
جامه
weeds
جامه
vesture
جامه
togs
جامه
suit
جامه
garments
جامه
suited
جامه
tog
جامه
transvestite
زن جامه
overclothes
جامه رو
costumes
جامه
costume
جامه
apparel
جامه
habit
جامه
swallow tail coat
جامه شب
costumes
جامه ها
rigs
جامه
suits
جامه
habits
جامه
thing
جامه
garment
جامه
rig
جامه
liveries
جامه
livery
جامه
toggery
جامه
monkhood dress
جامه
costume
جامه
rigged
جامه
incognita
با جامه مبدل
samite
جامه زربفت
knock about clothes
جامه کار
wooled
جامه پشمی
cilice
جامه مویی
change of clothes
جامه واگردان
smalls
جامه بچگانه
small cloths
جامه بچگانه
oil coat
جامه مشمعی
sadly dressed
جامه غم پوشیده
he wears a new suit to day
امروز جامه
undies
زیر جامه
night clothes
جامه خواب
to wear mourning
جامه ماتم
nether garment
زیر جامه
dishabille
جامه خانگی
women's dres
جامه زنان
disfrock
جامه از تن در اوردن
the outward man
جامه یا تن ادمی
suit case
جامه دان
proper dress
جامه زیبا
proper dress
جامه شایسته
night gown
خواب جامه
habiliments
جامه ویژه
fatigue dress
جامه بیگاری
night suit
جامه خواب
print dress
جامه چیت
evite
زن کم جامه پوش
garb
جامه پوشانیدن به
furs
جامه خزدار
fur
جامه خزدار
undressing
جامه معمولی
suit
جامه
[کت و شلوار]
undresses
جامه معمولی
undress
جامه معمولی
luggage
جامه دان
purple
جامه ارغوانی
clothes
جامه لباس
garments
جامه رو رخت
caddice
جامه ژنده
scarlet
سرخ جامه
gold
جامه زری
golds
جامه زری
garment
جامه رو رخت
habits
:جامه پوشیدن
habit
:جامه پوشیدن
caddis
جامه ژنده
kimono
جامه ژاپنی
kimonos
جامه ژاپنی
hosiery
جامه کش باف
linen
جامه زبر
gear
الات جامه
geared
الات جامه
gears
الات جامه
necklines
یقهی جامه
bed clothes
جامه خواب
neckline
یقهی جامه
weeds
جامه بوگی
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
portmanteaux
جامه دان
portmanteaus
جامه دان
valises
جامه دان
tog
جامه پوشاندن
portmanteau
جامه دان
to habit
جامه پوشاندن
valise
جامه دان
implement
جامه عمل پوشاندن
carry out
جامه عمل پوشاندن
small clothes
جامه بچه گانه
put inpractice
جامه عمل پوشاندن
put into effect
جامه عمل پوشاندن
carry into effect
جامه عمل پوشاندن
rich clad
جامه فاخر پوشیده
make something happen
جامه عمل پوشاندن
put ineffect
جامه عمل پوشاندن
unclothe
جامه از تن بدر اوردن
carry ineffect
جامه عمل پوشاندن
to garb oneself in silk
جامه ابریشمی پوشیدن
finery
[formal]
جامه رسمی جشن
finery
[formal]
جامه پر زرق و برق
to rustle in silks
جامه ابریشمی پوشیدن
undergrament
زیرپوش جامه زیر
to clothe oneself
جامه برتن کردن
actualize
جامه عمل پوشاندن
actualise
[British]
جامه عمل پوشاندن
vestiary
محل کندن جامه
riding habits
جامه سواری زنانه
tights
جامه چسبان وخفت
fustanelle
جامه بلندمردانه دریونان
materialising
جامه عمل بخودپوشیدن
materialises
جامه عمل بخودپوشیدن
gaskin
شلوار زیر جامه
materialised
جامه عمل بخودپوشیدن
habiliment
جامه استعداد فکری
dresses
جامه بتن کردن
in mourning
جامه ماتم پوشیده
kirtle
جامه بلند زنانه
materialize
جامه عمل بخودپوشیدن
fleshings
جامه نازک تن نما
materialized
جامه عمل بخودپوشیدن
riding habit
جامه سواری زنانه
gowns
جامه بلند زنانه
dressed in scarlet
جامه سرخ پوشیده
dressed inred
جامه سرخ پوشیده
gown
جامه بلند زنانه
luggage
جامه دان اثاثه
ermined
جامه قاقم پوشیده
materializing
جامه عمل بخودپوشیدن
bundle up
جامه گرم دربرکردن
materializes
جامه عمل بخودپوشیدن
dress
جامه بتن کردن
robes
جامه دربر کردن
clobbered
جامه وصله کردن
clobber
جامه وصله کردن
kilts
جامه چین دار
kilt
جامه چین دار
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com