Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
pea jacket or coat
جامه کلفت پشمی که ملوانان در سرما می پوشند
Other Matches
fearnought
یکجورپارچه کلفت پشمی که برای جامه ملوانان بکارمیرود
monkey jacket
نیمتنه کوتاه و چسبانی که ملوانان می پوشند
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
wooled
جامه پشمی
wool
جامه پشمی نخ پشم
wools
جامه پشمی نخ پشم
petersham
یکجور پارچه پشمی پالتوی نوار کلفت وراه راه که برای ......می برند
grego
جامه کوتاه باشلق دارازپارچههای کلفت
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
crymotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
cryotherapy
درمان بوسیله سرما سرما درمانی
worsted yarn
نخ پشمی
[نخ پشمی شانه شده مرتب]
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
housecoats
لباسی که زنان درخانه می پوشند
housecoat
لباسی که زنان درخانه می پوشند
seafolk
ملوانان
bloomers
شلوارزنانه گشادکه زنهای ورزش کننده می پوشند
pea jacket
ژاکت ضخیم ملوانان
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
seabag
کیف پارچه یی محتوی لباس ملوانان
shore leave
مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
land shark
کسیکه ملوانان رادردریاغارت میکندیابمال انها انگل میشود
nuncupative will
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
cable weft
پود ضخیم
[بعد از کامل شدن یک ردیف گره جهت محکم کردن آنها در اکثر فرش ها از یک پود نازک و سپس یک پود کلفت استفاده می شود در برخی مناطق نیز از دو پود نازک و یک پود کلفت بصورت یک در میان استفاده میکنند]
cold
سرما
colds
سرما
coldest
سرما
colder
سرما
coldigor
سازش با سرما
cold short
شکنندگی در سرما
cold frames
سرما دورکن
chill
سرما خنکی
chills
سرما دادن
catch cold
سرما خوردن
refrigerating technique
فن سرما سازی
we were perished with cold
از سرما مردیم
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
chill
سرما دادن
to feel cold
از سرما یخ زدن
to freeze
از سرما یخ زدن
chills
سرما خنکی
cold frame
سرما دورکن
psychrophilic
سرما دوست
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
hoarfrost
سرما ریزه پژه
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
To be freezing to death .
از سرما خشک شدن
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
rime
سرما ریزه پله
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
I was frozen to death .
از سرما سیاه شدم
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
lanate
پشمی
woollen
پشمی
woolen yarn
نخ پشمی
flocculous
پشمی
woolen
پشمی
lanose
پشمی
flocculose
پشمی
flocky
پشمی
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
I dont mind the cold .
از سرما ناراحت نمی شوم
camel hair
پارچهکلفتو پشمی
woolier
ژاکت پشمی
woolliest
: لباس پشمی
woolliest
ژاکت پشمی
woolly
ژاکت پشمی
drugget
گلیم پشمی
wooly
ژاکت پشمی
wooly
لباس پشمی
Berlin
کاموای پشمی و نر
woollies
ژاکت پشمی
woolie
لباس پشمی
woollies
: لباس پشمی
woollier
ژاکت پشمی
woollier
: لباس پشمی
wooliest
ژاکت پشمی
wooliest
: لباس پشمی
woolies
: لباس پشمی
woolier
: لباس پشمی
tapestry yarn
نخ چهارلای پشمی
woolie
ژاکت پشمی
worsted
پارچه پشمی
woolly
: لباس پشمی
woolies
ژاکت پشمی
woollen
پارچههای پشمی
frostbite
یخ زدگی بافت بدن در اثر سرما
draper
پارچه پشمی باف
drapers
پارچه پشمی باف
kendal green
پارچه پشمی سبزرنگ
dud
نوعی پارچه پشمی
cardigan
ژاکت کش باف پشمی
shalloon
پارچه پشمی استری
drugget
پارچه پشمی زمخت
fur ruff
کلاه پشمی کت پارکا
cardigans
ژاکت کش باف پشمی
guernsey
لباس بافته پشمی
woolen
پارچههای پشمی پشمینه
oxygen tents
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
oxygen tent
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
beret
کلاه گرد ونرم پشمی
dornick
نوعی پارچه پشمی وابریشمی
cassi mere
پارچه پشمی جناغی مردانه
caddis
لباس مندرس نوعی نخ پشمی
caddice
لباس مندرس نوعی نخ پشمی
balmoral
یکنوع نیم تنه پشمی
tuque
کلاه بافته پشمی زمستانی
berets
کلاه گرد ونرم پشمی
Bolivia
پارچهی پشمی ضخیم و نرم
chilled to the bones
<idiom>
نفوذ سوز سرما تا مغز استخوان
[احساس یخ زدگی]
to tuck up a child
[British E]
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
to tuck in a child
پتوی روی بچه را درست کردن
[که سرما نخورد]
duffel
نوعی پارچه پشمی وضخیم وخشن
jade
[پشمی که ذاتا یبز رنگ باشد.]
duffle
نوعی پارچه پشمی وضخیم وخشن
melton
نوعی پارچه پشمی نرم ومحکم
wool of short staple
پشمی که رشته هایا موهای ان کوتاه است
flocculus
دسته کوچکی از الیاف پشمی کلف خورشید
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
virgin wool
[پشمی که تاکنون در منسوجات دیگر بکار نرفته باشد.]
blazer
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
serge
پارچه صوف پشمی "سرجیوس " اسم خاص مذکر
blazers
نوعی کت پشمی یاابریشمی ورزشی ژاکت مخصوص ورزش
molls
کلفت
moll
کلفت
charwoman
کلفت
labrose
لب کلفت
charwomen
کلفت
squatty
کلفت
stocky
کلفت
stockier
کلفت
thickest
کلفت
bonne
کلفت
chamber maid
کلفت
chamberer
کلفت
thicker
کلفت
biddy
کلفت
thick
کلفت
servant maid
کلفت
ladys maid
کلفت
stockiest
کلفت
maidservant
کلفت
blobber
کلفت
handmaiden
کلفت
housemaid
کلفت
housemaids
کلفت
hand maid
کلفت
heavy-set
کت و کلفت
femme de chambre
کلفت
burly
کلفت
handmaidens
کلفت
handmaid
کلفت
tirewoman
کلفت
woman
کلفت
chambermaid
کلفت
trull
کلفت
chambermaids
کلفت
swabber
کلفت
greasy wool
پشم چرب
[پشمی که هنوز شسته نشده و آماده ریسندگی نیست.]
pachydrmatous
پوست کلفت
dumpy
گردن کلفت
pachydermatous
پوست کلفت
bondwoman
کلفت زرخرید
odalisque
کلفت یا صیغه
roughneck
گردن کلفت
baryphonia
کلفت صدایی
ancilla
پیشخدمت زن کلفت
gold foil
زرورق کلفت
box coat
پالتوی کلفت
muslinet
مشمش کلفت
inspissate
کلفت کردن
incrassate
کلفت شدن
thick weft
نخ پود کلفت
junk board
مقوای کلفت
thickens
کلفت کردن
thickening
کلفت سازی
hoodman blind
گردن کلفت
heavyset
کلفت زمخت
thick-skinned
پوست کلفت
incrassate
کلفت کردن
waitresses
ندیمه کلفت
waitress
ندیمه کلفت
moppy
کلفت بلند
thick warp
نخ تار کلفت
yaks
گاومیش دم کلفت
ruffian
گردن کلفت
poutingly
لب کلفت کنان
thicken
کلفت کردن
thicken
کلفت ترشدن
thickened
کلفت کردن
thickened
کلفت ترشدن
girls
دوشیزه کلفت
girl
دوشیزه کلفت
blunts
کلفت کردن
blunting
کلفت کردن
thickens
کلفت ترشدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com